هرچه بیشتر میشنوم، صدای عباس کیارستمی در گوشم بیشتر میپیچد؛ آن روزها که برای محمود احمدی نژاد نامهای نوشته بود، قبل از انتخابات ۸۴. نامهای که شرح یک انتخاب سخت بود. وقتی در یک تصمیم دشوار باید انتخاب کنی بیسکویتت را به کسی بدهی که کمتر دوستش داری.
آنچه عباس کیارستمی برای محمود احمدی نژاد نوشته بود:
پسرم وقتی ۵ساله بود روزی مشغول خوردن بیسکویت بود، دوستی از او بیسکویت خواست و من هم از او خواستم که بیسکویتی به من بدهد. اما بهمن یک بیسکویت بیشتر نداشت. بلاتکلیف به هر دوی ما نگاه کرد که تنها بیسکویتش را به کدام یک از ما دهد. دوست من مشکل را ساده کرد و به او گفت: "بیسکویت را به کسی بده که بیشتر دوستش داری."
بهمن نگاهی به هر دوی ما انداخت و به من گفت: " بابا من تو را بیشتر دوست دارم اما دلم میخواهد بیسکویتم را به او بدهم." هنوز نمیدانم آن روز، آن بیست چند سال پیش در ذهن پسر ۵سالهام چه گذشت که بیسکویتش را به آن دیگری داد، که کمتر از من دوستش میداشت. ولی من دلیلی دارم که چرا رأیام را به دیگری خواهم داد.
آقای احمدینژاد، برای من دلایل بسیار سادهای وجود دارد که تو را بیشتر از او دوست دارم. تو برای من یادآور سال ۵۷ هستی. در آن زمان اخلاق، آرمان و از خودگذشتگی برای تغییر زندگی مردم مفاهیمی انتزاعی نبودند؛
چیزهای طبیعی و جزییاتی زنده از روحیه و عملکرد میلیونها جوان معتقد و سالم و راستگویی بودند که میخواستند از انقلاب فرصتی فراهم آورند تا طبقهی محروم جامعه شرایط بهتری برای زندگی داشته باشند. بعد از بیست و چند سال نگاه که میکنم به وضوح آن اعتراض را همراه با افسردگی درونی تو را درک میکنم.
تو همچنان بیدروغ «ما»ی سال ۵۷ را زنده میکنی. من تو را دوست دارم چون نمیتوانم به خودم راست نگویم که میدانم آنچه میگویی راست میگویی. این واقعیت است که در جهان کنونی قلههای ثروت با دستاندازی به پلههای قدرت جایی برای رشد مردم باقی نمیگذارند.
در این میان، آقای احمدینژاد اما چیزی وجود دارد که تو را در دنیای ۲۰۰۵ ما وصلهی ناجور میکند. پس اکنون با کمال تأسف تو تنها به درد آن میخوری که از دنیایی چنین آرمانباخته و بازیگر، افسرده شوی. دنیایی که در ۲۷ سال ساخته شده است و ما هم جزیی از این دنیا هستیم. دنیا شرایط دشواری برای برای بازی راستگویان آفریده است اما همجنسان قادرند دست یکدیگر را بخوانند و...
دوست عزیز، بهسادگی بگویم ما نمیتوانیم خود را در سال ۵۷ متوقف کنیم. دیگر آن باورها از زندگی واقعی رخت بربسته است و در معادلات سخت کنونی، ما تنها تصمیمگیرندگان بازی کنونی نیستیم.
تو درستتر از آن و اصولگراتر از آن هستی که بتوانی در بازی پیچیدهی سیاستگذاران آلوده به قدرت بازی کنی، پس به قول مدرس " اکنون کسی لازم است که قاعدههای بازی این جهان را آموخته باشد."
برای همین من رأیام را به کسی میدهم که او را کمتر از تو دوست دارم اما کسی توانمندتر از تو در درک واقعیتهای امروز زندگی است. همهی امیدم آن است که او لااقل اینبار با عطف به آرای تو بداند هنوز مردم محروم ما چشم به راهاند.
پس گوشهچشمی به طبقهی محروم داشته باشد و به سلامت ادارهی جامعه بها دهد. دوست عزیز من، تا کنون دو بار رأی دادهام و هر دو بار پشیمان. این بار با آمادگی بیشتر بار دیگر پای صندوق رأی خواهم رفت و اما رأیام را به دیگری خواهم داد که او را به اندازهی تو دوست نمیدارم. روزگار غریبی است برادر.
#هنر #شخص #سینما #ایران
@Esrar3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام این فیلم کوتاه سه دقیقهای حشره است، اولین تجربه سینمایی کریستوفر نولان.
در اولین کار نولان نه تنها فقط ایده میبینید، بلکه ایده را عریان هم میبینید.
کسی که انگاشته و تلقین و میانستارهای را دیده باشد شاید باور نکند این سه دقیقه را واقعا نولان ساخته.
بد نیست با خودمان مرور کنیم که اوپنهایمر و میان ستارهای قبلتر از مردی با یک لنگه کفشی با ایدهی «ما آنی هستیم که میبینیم» شروع شده.
#فیلم_و_سریال #هنر
@Esrar3
این سالهای اخیر را که مرور کردیم به نظرمان آمد شهادت اسماعیل هنیه در ایران از حیث هنر قابل توجهتر است. شعرهایی که فی البداهه و شاید در ساعات نخست شهادت او سروده شد و خیلی زود کنار تصاویر و پوسترها نشست.
این رویداد از جهت تعدد شعرها و تعجیل و تسهیلِ سرودن شاید استثنایی به نظر برسد. باز به خودمان یادآوری میکنیم او بزرگی غیرایرانی بود و این همه شعر و سروده و هنر برای مهمان شهید غیر ایرانی حادثهای کم سابقه است.
ما تلاش کردیم شعرها را گرد آوریم و آنها را کنار تصاویر گلچین شده از تشییع میهمان شهیدمان بنشانیم. تصاویری که هر کدامشان یک دنیا حرف و جزئیات دارد.
اجازه بدهید این را هم در حاشیه بگوییم که تعدادی از شعرها به طور مشخص اسماعیل را با داستان هابیل و قابیل و حضرت اسماعیل سرودند و این اشتراک به نظر قابل توجه است.
و البته ترکیب ابراهیم (شهید سید ابراهیم رئیسی) و اسماعیل هم ترکیب گیرایی بود.
ترکیبی که یک تک بیت را فراگیر کرد:
داغ ابراهیم بر دل ماند و اسماعیل رفت
یک خبر تسکین این درد است «اسرائیل رفت»
#هنر #شعر #زمان #خانه #اسم
#شخص #ایران #فلسطین #مقاومت
#حشر_و_نشر #قرابت #غزه #قرآن #خبر
@Esrar3
تو را دیدم به قربانگاه، اسماعیل! اسماعیل!
هنیئاََ لک، سلام الله اسماعیل! اسماعیل!
تجلّی میکند آیاتِ ابراهیم در چشمت
به آتش میزنی آن گاه اسماعیل! اسماعیل!
فَدَیناهُ بذبحِِ خواندی و دیدم تو را آن سو
ذبیح الله، خاطرخواه اسماعیل! اسماعیل!
صدایی میرسد رنگِ شفق از سوی نخلستان
صدایِ هقهقی از چاه اسماعیل! اسماعیل!
سلامت میکنند از سمتِ عاشورا سوارانی
سلام از لشکری خونخواه اسماعیل! اسماعیل!
خروشِ یالثاراتالحسین آمد که میچرخد
عَلم در دست ثارالله اسماعیل! اسماعیل!
بخوان تا بشنوی فتح الفتوح از مسجد الاقصی
بخوان با رمزِ یا فتّاح اسماعیل! اسماعیل!
شهادتنامه در دست است آنجا سیّد ابراهیم
تو را در این سفر همراه اسماعیل! اسماعیل!
به پشتِ معرکه مانده کلاهِ قوم صهیون باز
به شطرنجی تهی از شاه اسماعیل! اسماعیل!
تو مهمانِ شهید مایی و ما جمله خونخواهیم
تمامِ روز و سال و ماه اسماعیل! اسماعیل!
«محمدحسین انصاری نژاد»
#هنر #شعر
@Esrar3
نمیگنجند بیان داغ هایم در عبارتها
مبارک باد بر جمع شهیدان این شهادتها
دلم از ساغری نوشد که پر از مستی عشق است
درونم مست از این باور، نترسد از شماتتها
به کوی عشق بی بنیاد یار آرام میگیرم
به بنیادی فراتر از بلندای دلالتها
بلای جان صهیون است مرگ سرخ اسماعیل
که برپا میکند هر لحظه با یادش قیامتها
ز کار ظلم در گوش جهان اینک طنین افکند
چکاچاک غم انگیزی ز شمشیر شماتتها
«سید مسعود علوی تبار»
#شعر #هنر
@Esrar3
عجب خطای بزرگی! ستم به خود کردید
مهیب فاجعهای بر سر خود اوردید
میان خانهی ما میهمان ما کشتید؟
میان خانهی تان مرده اید! بی تردید!
به تیر خدعه اگر میکشید، فخری نیست!
به جنگ تن به تن آیید اگر شما مردید؟!
قسم به شور و شجاعت، چو موش میترسید
به گاه دیدن شیران، به رنگ و رو، زردید
چه زود میرسد آن دم که رو به پایانید
چه زود میرسد آن دم که لاشهای سردید
قسم به غیرت و ایمان که مرگتان حتمی ست!
قسم به خون شهیدان، هلاک میگردید!
«فاطمه سادات پاد موسوی»
#شعر #هنر
@Esrar3
یا رب حکایت چیست از هر گوشهی این ایل؟!
دارد شهیدی میرسد هم قصه با هابیل
بودیم یکسر داغدار سیدابراهیم
ناگاه آمد سوی قربانگاه اسماعیل
در غزّه یا در قلب تهران، کربلا جاریست
آری فدیناهُ بذبحٍ میشود تأویل
قرآن بخوان قرآن بخوان با حنجر خونین
از روی نیزه میرسد صوت خوش ترتیل
دیگر مدارا با شرارت هیچ جایز نیست
از ما بترس ای لشکر بی ریشهی قابیل!
مهمان عزیز است احترامش هست واجب تر
ایران سراسر میشود خونخواه اسماعیل
ای لشکر صاحب زمان آماده باشید آی!
باید دمید این بار هم در صور اسرافیل
باید برای محو صهیون دست بالا زد
باید ببارد بی هوا از آسمان سجّیل
تکرار در تکرار هر سو میشود تاریخ
فرعون دارد غرق میگردد میان نیل
بشنو صدای یالثارات الحُسین آمد
چیزی نمانده تا شود نابود اسرائیل
«محمدمهدی عبداللهی»
#شعر #هنر #شهر
@Esrar3
که گفته قصهی ما رو به پایان است اسماعیل؟
همین جا نقطهی آغاز دوران است اسماعیل
سر از دریای خون بردار، بیرق را زمین مگذار
که گاه شروهخوانی، گاه طوفان است اسماعیل
هنوز آئینهها در قتلگاه غزه زیر تیغ...
و زینب (س) بر بلندیهای جولان است اسماعیل
بخوان با حلق پر خونت، بگو با روی گلگونت
که عالم حجلهگاه سربداران است اسماعیل
شهادت نقطهی وصل "ابوالعبد" است با معبود
مبادا جا بمانی، عید قربان است اسماعیل
«فائزه زرافشان»
#شعر #هنر
@Esrar3
چه قرآنی گشودی عاشقانه ای ذبیح العشق
به صوت عشق خواندی آیههای استقامت را
شهادت روزی مردان عاشق میشود بی شک
چه زیبا نوش کردی بادهی سرخ شهادت را
طریق القدس هم با خون تو آزاد خواهد شد
و از صهیون، فلسطین میرباید خواب راحت را
کنار مسجدالأقصی نماز شکر میخوانیم
و غزه میکند تکرار با خود این عبارت را_
پشیمان میشود حتما رژیم نکبت صهیون
که باید پس دهد روزی تقاص این جنایت را
«محمد مهدی عبداللهی»
#شعر #هنر
@Esrar3
داغ ابراهیم در دل، داغ قاسم در جگر...
شعلهای بر جانمان بارید با داغی دگر!
گریه دیگر چارهی این آتش ِ جانسوز نیست
اشک هم بر گونه هامان در غمت شد شعله ور
لحظهی دیدار بود و آمدی با پای جان
تا ببوسد گونه هایت را شب آخر، پدر
بی گمان میخواستی آرامشی ناب و زلال
گرمی آغوش اقیانوس را، پیش از سفر...
آه اسماعیل! اسماعیل ِ دلتنگ از جهان
ای رها از عالم و اندیشهی خوف و خطر
ای شکوه ِ صوت قرآنت، طنین انداز ِ عشق
ای به شوق دوست، در خون ِ زلالت غوطه ور!
میخروشد چشمههای نور از رگهای تو
جاودانی در دل این خاک ِ سبز پرگهر
میشود نزدیک و نزدیک آفتاب ِ بی غروب
باز میگردی تو با خیل ِ سواران ِ سحر
«حمیده پارسافر»
#هنر #شعر
@Esrar3
روز وداع سرخ تو آغاز طوفان است
ایران به فکر انتقام خون مهمان است
پرواز کردی و به سمت آسمان رفتی
چون آشیانت در بلندیهای جولان است
دور از وطن صبح غریبی رفتی از اینجا
حتی عروج تو شبیه مرد میدان است
از عید قربانهای هاجر کم نخواهد شد
از بس که اسماعیل در ایلش فراوان است
هر کس گذشته از طریق القدس میداند
سرشار از عطر قدمهای شهیدان است
قرآن بخوان با آن صدای عرشی اتای مرد
سوگند بر خونت که صهیون رو به پایان است
«فرزانه قربانی»
#شعر #هنر
@Esrar3
بار دیگر آتش کین شعلهور
بوسه باران کرد مردی مرد را
همچو قاسم سوخت اسماعیل را
تا به ما تحمیل کرد این درد را
درد پر رنج است داغی تلختر
اینکه مهمان بود در ایران ما
خصم، مهمان عزیز از ما گرفت
شرمساری نیش زد بر جان ما
باز هم شب بود و دزدی نیمهشب
بزدلانه باغ را آتش کشید
باغبان اندوهگین گردید و در
کوس خونخواهی مهمانش دمید
مرد میدانها هنیه، مرد رزم
گرچه پاداشش شهادت بودهاست
لیک از یک انتقام بی درنگ
خاطر ما با علی آسودهاست
یاعلی! اینبار هم داغی دگر
همچو داغ قاسمت جانکاهشد
ذوالفقارت را برون کن از نیام
باز اسماعیل ذبح الله شد
«ام البنین بهرامی»
#شعر #هنر
@Esrar3
سرود شام، قدس و نیل ابوالعبد
شکوه و شوکت این ایل، ابوالعبد
قسم بر "تین و زیتون" فلسطین
که پیروز است اسماعیل ابوالعبد
سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)
#شعر #هنر #افغانستان
@Esrar3
مهمان ما در خانه مان در خون خود غلتید
عطر شهادت در هوای خانه مان پیچید
مهمان خوب خانه مان از جنس باران بود
از آسمان شهر ما عشق و صفا بارید
مهمان ما مردی مقاوم از فلسطین یود
در چشمهای او همیشه پرتو امید
بار سفر بست و سوار هودجی از نور
چشمک زنان از پیش ما تا خانه خورشید
چون حاج قاسم بود او مانند مغنیه
وقت شهادت بر جدال مرگ میخندید
آگاه باشیدای علمداران و سرداران
بعد از شهادت میشود راه شما تمدید
باید بدانند ابلهان نسل اسرائیل
رزم شما بعد از شهادت میشود تشدید
«محمدعلی یوسفی»
#شعر #هنر
@Esrar3
دوباره سر برون آورده دشمن
خیانت کرده او در کشور من!
گرفته گُل میان باغ و بستان
گل یاسی بُریده بین گلشن
به پا کرده علم با رو سیاهی
زده بر ننگ خود اینگونه خرمن
گرفت از ما «شهید هنیه»
دریغا نمیداند که کوبیده به آهن!
علمدار حماسی یک نفر نیست
که اینگونه بسنجد کور و کودن
فقط آخر بگویم ای یهودی
ز نادانی زدی آتش به دامن!
«محمد امینی»
#شعر #هنر
@Esrar3