8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| #کلیپ
🔸دعای هفتم صحیفه سجادیه
➕حاج محمود کریمی
༺✾➣♡➣✾༺
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
♡﷽♡ #رمان_ضحی♥️ ✍️بہ قلمِ #شین_الف🍃 #10 کتایون رفت با این قرار که هر وقت رضوان شماره مادرش رو پیدا
♡﷽♡
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#11
بعد از نماز دو ساعتی به کارهام رسیدم تا کمی خلوت کنن
وقتی برگشتم هر دو توی پذیرایی بودن
نشستم و پرسیدم:
_خب بهترید؟
کتایون انگار دنبال فرار از فکر و خیالاتش بود که فوری گفت:
_آره...
تو حرفت رو بزن
من هم ادامه ندادم:
_خب فکر میکنم دیگه میتونیم درباره #اسلام حرف بزنیم
لبخند خسته ای روی لبهاش نشست: خبر خوبی بود!
بفرمایید
بسم الله الرحمن الرحیم رو زیر لب گفتم
و شروع کردم:
_خب حالا که ما میخوایم درباره اسلام صحبت کنیم، اول میخوام چند تا سوال ازت بپرسم به عنوان کسی که اسلام رو به عنوان دین قبول نداره
با اعتماد به نفس گفت: بپرس
_خب میدونی که محمد بن عبدالله از قبیله قریش از اعراب موزری حجاز که گره نسبی با حضرت ابراهیم از شاخه ی اسماعیل دارن پیامبر این دینه
و یک کتاب به نام قرآن رو آورده
درسته؟
_بله
_پس حالا برای تویی که این شخص رو تکذیب و دینش رو نفی میکنی دو چیز باید بررسی بشه
اول شخصیت و حوادث زندگی این شخص و دوم کتابش که اثرشه و حی و حاضره
حالا که این دین الهی نیست و این شخص هم پیغمبر نیست پس این کتاب دست نوشته ی خودشه دیگه درسته؟
_بله معلومه
_خب ما دو کار میکنیم
یکی بحث تاریخی و مستدل درباره خود پیغمبر و یکی قرآن
اول اولی؛
درباره پیامبر اسلام چند تا سوال دارم...
اول اینکه یه آدم برای اینکه بی دلیل خودش رو پیغمبر معرفی کنه و از خودش دین و شریعت بیاره چه انگیزه هایی میتونه داشته باشه؟
_خیلی چیزا
ثروت، موقعیت اجتماعی، شهرت...
قدرت هم مهمترینش
این طور آدما دنبال برتری جویی بر دیگران هستن به نظر من
_درسته
حالا یکم درباره شرایط اجتماعی مکه و حجاز در اون سالها حرف بزنیم
حتما میدونید که ساختار اجتماعی اعراب قبیله ای و عشیره ایه و همینطور هم اداره میشه
گفتم که پیغمبر اسلام از قریشه
و قریش هم از واضحات تاریخیه که تنها قبیله متمدن و شهر نشین حجازه باقی قبایل بیابانگرد و صحرا نشین بودن اصطلاحا میگفتن عرب بادیه
یعنی برای عربهایی که کلا نژاد و عشیره یکی از امتیازات فردی و ملاک تفاخرشون بود از قریش بودن خودش بزرگترین ملاک تفاخره
تازه خاندان بنی هاشم در بین قریش هم باز محبوبیت اجتماعی عجیب غریبی داشت
حالا به دلایل مختلفی یکی سفره داری این خاندان بود که آدمای سخاوت مند و غریب نوازی بودن یکی جوانمردی و سلحشوری و...
که همه جزء ملاک های مهم شخصیت عربیه الانم همینطورن مهمان نوازی سلحشوری شجاعت براشون خیلی اهمیت داره...
مثلا همین "هاشم" جد بنی هاشم اسمش این نبود هاشم اصلا کلمه عربی نیست عبریه
و اصلا اسم نیست لقبه
ها+شم به معنای خورد کننده چون خودش نانی که تهیه میکرد و به فقرا میداد رو با دست خودش براشون خورد میکرد و توی کاسه هاشون میریخت این لقب رو بهش دادن
یعنی نه که فقط کمک کنه با فقرا قرین بود...
پس این پیغمبر به لحاظ نسبی در خانواده و قبیله ای به دنیا اومده که خود به خود در اون جامعه کلی عزت و احترام داشته
یعنی اینطور نبوده که عطش دیده شدن داشته باشه و سرکوب شده باشه برعکس بسیار هم مورد توجه بود
تواریخ میگه چون ظاهر زیبا و شخصیت کاریزماتیکی هم داشت خیلی بیشتر هم بهش توجه میکردن
اصلا پدربزرگش عبدالمطلب کلیددار کعبه بود که جایگاه خیلی خاصیه
و عضو دارالندوه که شورای شهر مکه محسوب میشد هم بوده
یعنی واقعا به اندازه ای که در اون اجتماع قبیله ای نیاز بود توی چشم بود و جایگاه اجتماعی داشت و اصلا نمیصرفید خودش رو توی چنین دردسری بندازه
چون تاریخ گواهی میده بعدا همه اینا به سبب ادعای پیامبری زایل شد و از شهر خودش بیرونش کردن
که قطعا هم قابل پیش بینی بود...
_خب بیشتر از چیزی که داشته میخواسته آدم بلند پروازی بوده نقشه های بزرگی داشته ریسکش رو هم پذیرفته
_هرچند منطقی نیست ولی اصلا فرض رو بر همین میگذاریم
اصلا میگیم برای ثروت و قدرت اینکارو کرده و این شهرت و موقعیت اجتماعیش رو هم دست مایه همین کار کرده
یعنی دیده مردم خودش و خانواده ش رو قبول دارن گفته بذار شانسمو امتحان کنم خوبه؟ _خب؟
_خب حالا تو داری راجع به یک آدمی حرف میزنی که خیلی زیرکه نشسته نقشه کشیده که چطور با این سرمایه اجتماعی که داره میتونه قدرت یک شهر یا حتی یک پهنه رو به دست بگیره. درسته؟
_خب آره...
_خب حالا تو اگر جای این آدم زیرک باشی، برای راه انداختن این دین جدیدت که میخوای به واسطه ی اون آدما رو دور و برت جمع کنی چیکار میکی؟
_چه بدونم تابحال تجربشو نداشتم!!
خندیدم:
_ خب معلومه باید اول با قشر متنفذ و مَلّاک قومت ببندی و هرطوری که هست اونا رو بکشونی سمت خودت
_خب سلیقه ایه سیاست پیامبرا همیشه سرمایه گذاری روی جمعیت بوده!
_خب مگه به توافق رسیدن با بزرگان قوم تضادی داره با جذب طبقات پایین اجتماع؟
تازه اعراب که عشیره گران شیخ عشیره بیعت کنه کل عشیره بیعت میکنن!
یعنی رشد تساعدی!
_خب اونا باهاش توافق نمیکردن
_اوایل شاید سعی میکردن جدی نگیرنش ولی کم کم که دیدن مردم دارن دورش جمع میشن خیلی علاقه پیدا کردن باهاش مذاکره کنن و ببرنش سمت خودشون
حتی گفتن ما که الله رو قبول داریم، چون اینا اصلا حنیف بودن دین حضرت ابراهیم دینشون بود حج رو از ابراهیم و اسماعیل گرفته بودن دیگه
منتها دینشون رو به مرور به بت پرستی منحرف کرده بودن
خلاصه گفتن ما که الله رو قبول دادیم فقط میگیم این بت ها الهه های خدان فرزندان خدا هستن خداهای کوچک هستن ما اینا رو در پیشگاه خدا واسطه قرار میدیم تو بیا اینا رو هم به عنوان فرزندان خدا قبول کن ما بهت ایمان میاریم
قطعا بهترین موقعیت بود که اعتقادات خودش رو با اونا ادغام کنه و راحت وصل بشه
ولی اینکارو نکرد!
خب چرا پافشاری میکنه روی یکتا پرستی چه سودی براش داره؟
چرا دست رد به سینه همچین موقعیت فوق العاده ای میزنه و خودش رو به بلای شعب ابی طالب و نفی بلد دچار میکنه؟
ژانت_منظورت از اینی که گفتی چیه؟
_شعب ابی طالب جاییه که مشرکین مکه پیامبر و مسلمونها رو سه سال اونجا حبس و تحریم کردن با شرایط خیلی سخت
همسر و عموی پیامبر اونجا از دنیا رفتن بخاطر مشکلات قحطی و عدم امکانات
ژانت_خب به چه جرمی؟
_همین تغییر دین
اما همه مسلمون ها این سه سال رو مقاومت کردن تا اینکه معجزه خداوند به دادشون رسید
پیامبر برای مشرکین پیغام فرستاد که اون سند توافقی که برای تبعید ما توی شورا نوشتید و الان توی کعبه نگه داری میشه دیگه وجود نداره پس چون توافقی نیست تحریمی هم نیست
اونها هم اونقدر مطمئن بودن که این خبرا نیست که برای اینکه به زعم خودشون پیامبر رو خراب کنن خودشون این خبر رو رسانه ای میکنن
اعلام میکنن محمد همچین ادعایی کرده و ما در ملا عام این توافق نامه رو باز میکنیم
و اگر چنین چیزی صحت داشت محاصره ی شعب رو لغو میکنیم
همین کار رو هم میکنن و همه مردم میبینن که خط به خط توافق نامه رو موریانه زده
این اشتباه بزرگی بود که در اثر هیجان زدگی و به طمع خراب کردن پیامبر مرتکب شدن
اما چون متعهد شده بودن بالاخره بعد از سه سال محاصره شعب به پایان رسید و مسلمون ها آزاد شدن
اما خب قطعا رها نمیکردن قصد داشتن پیامبر رو ترور کنن که یبارکی شیرازه دین از هم بپاشه و تمام...
بدون نخ تسبیح این دونه ها رو کی میخواد جمع کنه
اما خب پیامبر خبر داشت و برنامه ریزی کردن که مخفیانه همه مسلمون ها از مکه کوچ کنن برن مدینه یعنی مجبور به جلای وطن شدن
بیشتر مومنین مکه هم باهاش کوچ کردن
و شدن مهاجرین
اونجا تو مدینه هم مردم ازشون استقبال کردن و باهاش بیعت کردن و اونا هم شدن انصار...
حالا نگفتی با چه منطقی قبول نمیکنه؟
ممکن بود توی محاصره شعب کشته بشه تازه ما میگیم سه سال اون که نمیدونست سه ساله ممکن بود هرچقدر طول بکشه!
چون معصوم که نبود وحی هم بهش نمیرسید و از آینده هم خبر نداشت درسته؟
رفاه حال حاضرش رو قربانی چی کنه؟
نقد رو ول کنه نسیه رو بچسبه؟
کمی مکث کردم و چون جواب نداد سوال بعدی رو پرسیدم:
_یا مثلا درباره یهودی ها و مسیحی ها
چرا پته انحرافات اونها رو روی آب میریزه و در قرآنش اونها رو مذمت میکنه
در حالی که باید تلاش کنه اونها رو جذب کنه چون اونها اهل کتاب خطاب میشن یعنی در بین مردم دانشمند حساب میشن کلی رو مردم تاثیرگذارن باسوادای حجازن اگر جذب یک کلام بشن تبلیغ خوبیه براش
_خب اول سعی میکنه بعد که میبینه نمیشه بهشون حمله میکنه که خرابشون کنه
_حالا که میخواد خرابشون کنه چرا پیغمبرانشون رو میپذیره و بهشون ایمان میاره؟!!
اصلا کسانی که خود یهودیا به پیامبری قبول ندارن رو هم میگه پیامبرن!(داوود و سلیمان)
کلی هم ازشون تعریف میکنه
درحالی که در کتاب مقدس یهود بدترین چیزها رو به پیامبرانشون نسبت میدن که حالا میگم براتون
ولی قرآن میاد از اونا هم رفع اتهام میکنه و با عزت و احترام معرفی شون میکنه!
آخه چرا؟
اگرم بخواد پیروان ادیان دیگه رو جذب کنه باید همون تصویری که اونا خودشون از پیامبرانشون دارن رو تصدیق کنه دیگه نه یه چیز جدید این دیگه چه کاریه!!
چه حسنی داره براش؟
اصولا در طول تاریخ آموزه های بت پرستانه هر قومی بر قوم دیگری قالب میشد خدای قبلی قوم مغلوب رو اهریمن خطاب میکرد و خدای خودش رو به عنوان خدا معرفی میکرد یعنی با تکذیب قبلی خودش رو تثبیت میکرد
اما پیامبران الهی دقیقا عکس این روند رو پیش گرفتن و به ترتیب هم رو تایید و تصدیق کردن
هیچ پیامبری نیومد بگه پیامبر قبلی شیاد بوده من برحقم و به من ایمان بیارید همه همدیگه رو در طول تاریخ تصدیق کردن!
حالا میشه گفت برای پیامبر اسلام تایید پیامبران تا ابراهیم طبیعیه چون نیای خودشه ولی پیامبر اسلام از شاخه بنی اسماعیله و یهودیت و مسیحیت از بنی اسحاق
و یهودیا میگن نسب پیامبری از بنی اسحاق ادامه پیدا کرده نه بنی اسماعیل طبعا این پیامبرم باید برعکسش رو بگه درسته؟
ولی میاد پیامبران بنی اسحاق رو هم تایید و تصدیق میکنه حتی بیشتر از خودشون!
این دیگه شاهکاره واقعا!
با یهودیت دعوای جدی داره ولی پامبرانشون رو تایید میکنه در حالی که عکسش به تضعیفشون کمک میکرد!
عکسش هم هست مسیحی های تثلیثی اعتقاد دارن عیسی خداست این پیامبر محکم وایستاده میگه نه عیسی خدا نیست بنده و پیامبر خداست
خب حالا چه فرقی میکنه بذار سرگرم باشن تو بیعتت رو بگیر! مگه دنبال قدرت و حکومت نبود؟
《اساسا کسی حکومت رو بخواد با اعتقادات مردم در نمیفته با عادات مردم در نمی افته هزینه زایی بی مورد نمیکنه》
اصلا چرا رو یکتاپرستی انقد تاکید داره میون اون جماعت مشرک که یه پیشینه چند صدساله بت پرستی دارن و به شدت هم نژادپرستن و دین آبا و اجدادی براشون اهمیت داره
چرا تمام پیشینه ذهنی مردم رو به هم میریزه در حالی که اگر بخواد جذبشون کنه باید چیزی بگه که خوششون بیاد و احساس اشتراک کنن نه که با همه باورها و عادت های اجتماعیشون در بیفته؟!
کپی مجاز🦋
اینستاگرام
https://instagram.com/shin_alef_official?igshid=bqnda3ccs7ry
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
تلگرام
https://t.me/joinchat/AAAAAEqkD75BmgrtSeKTpA
🍃تالار نقد
https://eitaa.com/joinchat/1914306642Ce8f8367977
”انّ الله یحب المطهّرین”
خدا پاکدامنان را دوست دارد🌱
توبه | ۱۰۸
- چشم و دل را ز غیر ببند ،
خدا را خواهی دید !
#معشوقخداباش ♥️
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 چجوری دوستم رو نمازخون کنم؟
#یک_دقیقه💜
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#استورۍ
چقدر نبودنت حال جهان را پریشان کرده است امام زمانم...💙
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
۞﴾﷽﴿۞
#امامسجاد_عღ
هیچ جـرعه ای نـزد مـن
لذت بخشتر از جرعه خشـمی
نیست ڪه فـرو میخورم
تا آن را بر سر دیگری خالـی نـڪنم❤️🌱
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗 ♡﷽♡ #تاریکخانہ🗝 ✍بہ قلمِ #شین_الف🍃 #فانوس_234 _هااا؟ خب.. خودش گفت!! +خودش گفت؟ مگه ت
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗
♡﷽♡
#تاریکخانہ🗝
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#فانوس_235
حره برای استقبال از میهمانان ناخوانده پایین رفت اما من پای رفتن نداشتم
پای پنجره افتاده بودم و با ذکر یا حلیم ارتعاش درونی ام را مهار میکردم...
طولی نکشید که سر و صدای گفتگو فرو کشید و در عوض صدای باز شدن در اتاق پایین و برخورد قدمهای محکم و مضطرب حره با پله های ایوان به گوش رسید...
در اتاق را به ضرب باز کرد و آهسته گفت:
_خاله بردشون یه چای بهشون بده
ولی اومدن که حرف بزنیم!
عماد عضدی گفت تا باهات حرف نزنه از اینجا نمیره ها!
نمیخوای بیای پایین؟!
ملقمه ای از شیرینی و تلخی وجودم را پر کرده بود...
شیرینی از سماجت و استحکام مردی که تکه پازل گم شده وجودم بود
و تلخی از علم به عاقبتی که در افق جاده این رابطه قد علم کرده بود و نادیده گرفتنش ممکن نبود!
مردد جواب دادم:
_چه حرفی...
حرفی نمونده
+خب همینو بیا بهش بگو
قانعش کن بره...
سایه این رابطه تاریک آینده حره و آقا یحیی را هم دربرگرفته بود...
ولی من این را نمیخواستم:
_حره برای بار آخر میگم
حق نداری تو تصمیم گیری درباره این آقا مسئله من و زندگی من رو لحاظ کنی
باور کن حلالت نمیکنم
دیگه حتی اسمتم نمیارم اگه...
_باشه بابا انقد تهدید نکن
حالا پاشو حاضر شو بریم پایبن
فکر کنم داره به خاله ماجرای خواستگاری رو میگه!
هیحان زده از جا جستم و پای کرختم را دنبال خودم کشیدم:
_ای وای نه...
چی بگه...
نباید بگه اگه خاله بفهمه حاج بابا هم میفهمه
+خب اونم همینو میخواد دیگه!
چادرم را روی سر انداختم:
_بیخود...
تو برو پایین زودتر با این آقایحیی برید هرجا میخواید حرفاتونو بزنید منم برم ببینم این چی میگه!
فقط یادت نره چی گفتم حتی به...
_خب بابا خب...
من رفتم
***
حره آهسته و با اضطراب روی پله های چوبین گام برمیداشت...
اضطراب مروه نمیگذاشت شبیه هر دختر دیگری از این لحظات لذت ببرد
دلش یحیی را میخواست و این انکار شدنی نبود
اما بین خواستن و نخواستن رفیقش سرگردان بود
دلش میخواست کنارش بماند تا سر و سامان گرفتنش را ببیند
نمیخواست اینطور رهایش کند
میدانست اگر مروه او را هم در کنار خود نداشته باشد دوام نمی آورد
میدانست بهترین علاج این تنهایی عماد است اما نمیدانست چطور میشود شرایط مروه را تغییر داد
از طرفی بابت مخالفت از یحیی دلگیر بود و میخواست این دلگیری را به رخش بکشد...
🎙تمامۍحقوق رمان محفوظ و حق انتشار مجازے آن منحصرا بہ کانال ن.والقلم واگذار شده است...👇
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🚫 #کپۍتحت_هرشرایطۍحراموموجبپیگردقانونۍ🚫
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗
♡﷽♡
#تاریکخانہ🗝
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#فانوس_236
در چارچوب در ایستاد و روبه خانوم خاله گفت:
_ببخشید خاله
با اجازه شما ما بریم ساحل
اگر حرفی هست زده بشه که آقایون معطل نشن و برای برگشت به شب نخورن!
خاله که در جریان ماجرای حره بود با لبخند و نگاه شیطنت باری یحیای ایستاده را بدرقه کرد:
_صاحب اختیاری دختر...
ولی شب نزده برگردید هوا میانه ست سرما میخورید
با چشم کشیده ای راه افتاد و یحیی پشت سرش...
کلافه و محکم، بلند و بدون وقفه گام برمیداشت و با هر قدم سرعت بیشتری میگرفت...
بی آنکه منتظر یحیی بماند از کوچه گذر کرد و وارد ساحل شد
یحیی ناچار به دویدن شد و نزدیک ساحل خودش را به او رساند:
_طوری شده؟!
حره بی مقدمه توپید:
_ببخشید کی به شما اجازه داده بیاید اینجا؟
یحیی با لحن صادقانه و نمکینی جواب داد:
_حاج آقا... پدرتون
حره تلاش کرد نخندد:
_منظورم اینه که من که جوابم رو به شما داده بودم به چه دلیل پا شدید اینهمه راه اومدید شمال و رفیقتونم آوردید!
یحیی یک قدم دیگر برداشت و مقابل حره ایستاد:
_اومدم چون با عرض معذرت جوابتون به دردم نمیخورد!
حره شیرینی ته دلش را نادیده گرفت و باز تلخی کرد:
_آهان پس بفرمایید من باید جوابی بدم که به درد شما بخوره
چشم
شما بعرمایید من چی بگم همونو بگم!
یحیی با اخم کمرنگی پیشانی را چین انداخت:
_شما چرا انقدر عصبانی هستید
اصلا همه حرف من همینه
شما چرا انقدر از من دلگیر و عصبانی هستید؟
چطور به این سرعت بدون حتی یک قرار خواستگاری جواب رد دادید؟
خب اگر عیب و ایراد خاصی دارم بهم بگید شاید بتونم برطرفش کنم!
حره لجوجانه رو گرداند:
برای شما مهمه؟!
لحن یحیی پر از خواهش شد:
_معلومه اگر نبود که اینجا نبودم!
شما فقط بگید با چی مشکل دارید من حلش میکنم!
نازِ حره اما تمامی نداشت:
_بعید میدونم بتونید
چون من با نگاهتون مشکل دارم
نگاه شما به زندگی با نگاه من متفاوته!
یحیی کلافه رو به دریا کرد:
_اینو از یه اظهار نظر ساده درباره ازدواج دوستم فهمیدید؟!
من فقط واقع بینم و از سر احساسات تصمیم نمیگیرم!
حره حرصی روی پاشنه چرخید و قبل از رفتن این جمله را مقابل صورتش گفت:
_پس الانم از روی احساسات تصمیم نگیرید و از دختر احساساتی و احمقی که میخواد رفیقتونو بدبخت کنه خواستگاری نکنید!
قدم اول به دوم نرسیده یحیی مقابلش قد علم کرد:
_خواهش میکنم خانوم احمدی!
چند لحظه اجازه بدید من حرفهام رو بزنم
من اصلا منظورم این نبود
اگر اینطور برداشت شد عذر میخوام!
من میفهمم این موضوع و خانوم قاضیان برای شما خیلی اهمیت دارن...
همین جا قول شرف میدم دیگه هیچ دخالتی توی این قضیه نکنم هر چی تصمیم عماد باشه به من ارتباطی نداره
خوبه؟!
گره اخمهای حره کورتر شد:
_شما خیال میکنید من الان لنگ ازدواج اونهام اصلا رفیق من نه اون آقا رو میخواد نه شرایط ازدواج داره!
بحث من نگاه شماست که آدمی توی شرایط اون رو دردسر میدونید و رفیقتون رو حذر میدید...
لابد اگر وصلتی صورت گرفت و پس فردا منم به اون روز افتادم طلاقم میدید میرید یه زن سالم پیدا میکنید که تو هچل نیفتید!
یحیی عصبی دست به محاسنش کشید و لب زد:
_دور از جون این چه حرفیه
حرف من اصلا این نیست!
منم بخاطر علم به شرایط دوست شما گفتم مطرح کردن این مسئله به صلاح نیست
الانم قول میدم دیگه هیچ دخالتی نکنم یعنی واقعا نمیشه ما بدون در نظر گرفتن شرایط این دو نفر راجع به خودمون حرف بزنیم؟!
🎙تمامۍحقوق رمان محفوظ و حق انتشار مجازے آن منحصرا بہ کانال ن.والقلم واگذار شده است...👇
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🚫 #کپۍتحت_هرشرایطۍحراموموجبپیگردقانونۍ🚫
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗