#شعر_کودکانه
🌷 سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
شبی که ما خواب بودیم
عمو قاسم بیدار بود
ما خواب خوش می دیدیم
او دنبال شکار بود
عمو قاسم زرنگ بود
با بدی ها در جنگ بود
قوی بود و با ایمان
یه مرد خوش قلبی بود
با بچه ها مهربون
خندون و بی ریا بود
اما پیش دشمنا
شجاع و مردِ جنگ بود
دشمنا هم ترسیدند
از نگاه سردار زود
نتونستن ببینند
عمو چه قدر قویِ بود
شهید کردن عمو رو
دشمن چه قدر شقی بود
آی دونه دونه دونه
از آسمون میریزه
مثل گلای پنبه
برفای ریزه میزه
دی و بهمن واسفند
سه ماه رو سفیدن
لحاف برفیشون رو
رو باغچه ها کشیدن
به مراحل رشد انسان نگاه کنید
نوزادی
نوپایی
خردسالی
کودکی
نوجوانی
جوانی
میانسالی
وسالمندی
#مراحل_رشد_بدن_انسان
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
مادر حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند،
پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم
گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک
برویم.
با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا
حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان
را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه
میخوانند. بعد از سلام و احوال پرسی، به ما گفت:
«من به منزل میروم. شما هم فاتحه بخوانید و
بیایید.»
بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم....
گفت: « همیشه دلم میخواست کف پای مادرم را
ببوسم ولی نمیدانم چرا توفیق نصیبم نمیشد.
آخرین بار قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم بالاخره
سعادت پیدا کردم....
با خودم فکر میکردم حتماً رفتنیام که خدا توفیق
داد و این حاجتم برآورده شد.»
سردار درحالی که اشک جاری شده بر گونههایش
را پاک میکرد، گفت: «نمیدانستم دیگر این
پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.»
📚 رد پای گل سرخ، ص18 ؛ انتشارات زائر رضوی
🖋خاطره ای از #شهید قاسم سلیمانی
▫️ #یادش_گرامی ▫️
fatemeh-rah-chamani.mp3
340.7K
"سلام سلام بچهها
گلهای ناز و زیبا
میخوام براتون بگم
از سردار مهربون
سردار که با خدا بود
به فکر بچهها بود
جنگید با آدم بدا
دشمن و دور کرد از ما
امّا بگم بچهها
یه روزی از این روزا
سردار ما شهید شد
به آسمون پر کشید
بیایید قرار بذاریم
رو بدی پا بذاریم
پیرو رهبر باشیم
سرباز کشور باشیم
ما هم سلیمانی شیم
یه شیر ایرانی شیم