هدایت شده از مَذهَبیون🏴
enc_17083766767058250634435.mp3
3.74M
.
آقازاده تویی علـــــــی اکبــــر😍💚
تولد علی اکبر جان امام حسین🥰و روزجوان مبارکا🎉
.❄️➺ @eta_mazhabiun
#انتخابات #امام_زمان
#مشارکت_حداکثری
همه میدانند که روزی میمیرند🥀
اما کسی این را باور نمیکند☹️
اگر باور میکردیم،رفتارمانراتغییر میدادیم🙂
📕 سه شنبه ها با موری (Tuesdays with Morrie)
✍ میچ آلبوم
هدایت شده از کانال امیر حسین دریایی
من بینهایت قسمت سی و هشتم.mp3
11.21M
.
نگران نباش دنیا همش بازیه 👌
🎞 سریال آموزشی《من بینهایت》
💢 از خودشناسی تا آرامش
🎙 #قسمت_سیوهشتم صوتی
امیرحسیندریایی|سبکزندگیمومنانه
@daryaee_ir
.
یکی از روش هایی که خیلی سریع می تونی فرکانست رو بالا ببری شکرگزاریه😍
از صبح که بیدار میشی🌤
تا شب که می خوای بخوابی 😴
شکرگزاری کن🥰✨
وقتی سیگنال شکرگزاری به جهان هستی
می فرستی💫
جهان هستی هم شرایطی رو برای تو فراهم می کنه که فقط شکرگزاری کنی🤩
.❄️➺ @eta_mazhabiun
.
سلام بر مذهبیون✋
عرض ارادت☺️
طبق عادت پنج شنبه ها
مطالب باهر روز فرق داره😎
📝امروز میخام داستان این آقا پسر را براتون بگم😌
منتظر باشین✌️ واز دست ندین
مَذهَبیون🏴
. سلام بر مذهبیون✋ عرض ارادت☺️ طبق عادت پنج شنبه ها مطالب باهر روز فرق داره😎 📝امروز میخام
.
1⃣
یه جوون دهه هفتادی خوشتیپ ☺️
از همون دوران بلوغ وسواس زیادی رو صورتم داشتم
همیشه به خودم میرسیدم،کِرم های مختلف،صابون🧼 ،برگ کاسنی🍃
استفاده میکردم که صورتم جوش نزنه😅
خوشگل بمونم😍
همیشه دوست داشتم صورتم خوب باشه
تیپ و ظاهرواسم خییییلی مهم بود🙈
.
.
2⃣
روزای دانشجوییم با اواز خوندن🎵
وکار توی بازار کنار پدرم
و درس 📚و دوچرخه🚵♂ میگذشت...
دوچرخه سواری عشق و ورزشم بود😍
تا اینکه انتخاب تیم ملی شد🇮🇷
تصمیم گرفتم برای دوچرخه سواری رشته استقامت شرکت کنم وآماده بشم
🚴🚵♂
#انتخابات #نیمه_شعبان
.
.
3⃣
یه روز باداداش بزرگم بحثم شد😫 وبرای اینکه حواسم پرت بشه و کسی رو ناراحت نکنم😞
اومدم توی حیاط و شروع کردم به شستن ماشین بابام🚘💦
تموم که شد دوچرخه خودمم یه صفایی دادم🤩
شب قبلش هم تجهیزات جدید برای دوچرخم خریده بودم
یهو به سرم زد تجهیزاتو بردارم و لباس مخصوص بپوشم برم رکاب بزنم🚵♂
رفتم بالا چندتا زردآلو برداشتم،یدونه موز🍌وآب وکراتین ریختم توی بطریمو🥤گذاشتم توی کوله ام.
.
.
4⃣
کوله را انداختم پشتم اومدم توحیاط که دوچرخه سوار بشم برم
مامانم گفت: امروز نرو تمرین میخایم بریم خونه مادربزرگت
گفتم دیگه حاظر شدم میرم زودمیام قبل اینکه هوا تاریک بشه.
پدرمم اومد پیش مامانم وبهم گفت: حامد این کلیدو بگیر اگه اومدی پشت در نمونی ،دوتومن هم صدقه بنداز،آیه الکرسی هم یادت نره
گفتم چشم و راه افتادم
صدمتر اولو رکاب زدم🚵
نمیدونم چیشد تو وجودم که دلم شور افتاد😖
یه حسی بهم میگفت نرو،خودمو قانع کردم گفتم میرم تجهیزاتو تست میکنم میام دیگه☺️
از خونه ما تا محل استارت سه راهی طرقبه شاندیز ۲۲کیلومتر بود
اول جاده طرقبه که رسیدم،دیدم یه سگ 🐶دنبال دوچرخم داره میدوه😐
نگهداشتم ودیدم سگیِ که توی این مسیر بارها بهش غذا داده بودم🥺
توی کولم فقط چندتا قند داشتم بهش دادم
ولی بازم دنبالم اومد بهش توجه نکردم و ادامه راهو رفتم
.
مَذهَبیون🏴
. 4⃣ کوله را انداختم پشتم اومدم توحیاط که دوچرخه سوار بشم برم مامانم گفت: امروز نرو تمرین میخایم بری
.
5⃣
خلاصه
من اینقدر رکاب زدمو سرعتمو زیاد کردم که سگِ بیخیالم شد😅
ساعت ۶ عصر شده بود و من هنوز به طرقه نرسیده بودم🥲
حین رکاب زدنم چندتا موتوری🛵 جلوم ویراژ دادن که بحساب بخندن و یه موتوری دیگه چنان از پشت وباسرعت به من پس گردنی زد
که اسباب خنده اون نامردا شدم وبادوچرخم نقش بر زمین شدم😩
خیلی وقیحانه ۳تا موتوری وایسادن و طلبکارانه گفتن چیه بازم پس گردنی میخای؟؟؟
من که ترسیده بودم نکنه خِفتَم کنن وزورمم بهشون نمیرسید 🙈گفتم: نه داداش اتفاقا کارخوبی کردین ویتامین پ بدنم کم بود پس گردنی لازم داشتم🤣
ولی خدامیدونه ازدرون چقدر غرورمو دلم شکسته بود از ظلمشون🥲🥲
.
.
6⃣
ساعت حدودا ۶:۴۰ عصر بود
من از سه راهی ،راه برگشت از طرقبه رسیدم
مسیر طوری بود که دوچه سوار نباید آروم میرفت چون مزاحم ماشینهای پشتی میشد😐😐
به خاطر همین سرعت رکاب زدنمو بردم بالا🚴♂🚵♂
من همیشه به ورودی شهر که میرسیدم کلاهمو برمیداشتم،اما اون روز فکرم درگیر واز اون موتوری ها عصبی بودم
ترجیح دادم کلاهمو برندارم
سه دقیقه رکاب زدم تا به دوراهی کوثر رسیدم ،من چون مسیرم مستقیم بود
سرعتمو زیاد کردم تا مزاحم بقیه ماشین هانشم و چراغ راهنمام رو هم زدم که ماشین ها بدونن مسیرم مستقیمه و جلوم نَپیچن....
توهمین حین😵💫
طبق کروکی پلیس🚔
یه تاکسی پیکان از بغل منو زیر میگیره
هول میشه کنترلشو از دست میده
به جای ترمز ،گاز را زیاد میکنه🤣✋
⛔️🚳دوچرخم از صحنه خارج میشه و من باحالت خوابیده
جلوم روی آسفالت و پشتم باکوله زیر ماشین گیر میکنم...
چندین متر باهمین وضع زیرتاکسی کشیده میشم،تا اینکه راننده معلوم نیست هوش وحواسش کجا بوده پس از ده ها متر کشوندن من زیر ماشین به بلوکه های سیمانی کنار خیابون میخوره و سروصورت من بین سپر ماشین و بلوکه های سیمان پرس میشه...
جمجمه و کلاهم خورد میشه
لباسهای ایمنی من و کوله پشتیم آتیش میگیره و باعث ضربات شدید بدنم میشه
#انتخابات #نیمه_شعبان
.
بیوگرافیش در پیج اینستاگرامشون
به شدت آدم شاکر و پراز انرژی مثبت😍👌
#نیمه_شعبان #انتخابات #مشارکت_حداکثری
.