.
#حکایت
بعد از منزل «زباله» ((و اعلان خبر تغییر وضع كوفه و شهادت «مسلم بن عقیل»، «هانى بن عروه» و «عبداللّه بن يقطر» و جدا شدن افراد بسیاری از كاروان حضرت سیدالشهدا«ع»))، اكنون درحالیكه كاروان حضرت امام حسین (ع) كوچك و سبك شده بود و چالاكتر حركت میكرد، به اقامتگاهی به نام «شراف» رسیدند و امام حسین (ع) جوانان كاروان را پيش از طلوع صبح به فرات فرستادند و دستور دادند:
«بيش از حد نياز و چند برابر روزهای دیگر، آب بیاورند».
برخی برایشان سوال شده بود كه دلیل حمل این مقدار آب اضافی برای چیست؟
ولی دیگر همه همراهان امام افرادی بودند كه دارای اعتقاد كامل به ولایت الهیِ آن حضرت بودند و به خود اجازه سوال نمیدادند و فقط دستور آن حضرت را اجرا میكردند...
کاروان حسینی(ع) با همراه داشتن آب بسیار به طرف کوفه حرکت کردند و...
قبل از ظهر همين روز، لشكر بزرگی از دور نمایان شد.
امام (علیهالسّلام) دستور دادند، تا كاروان بر سرعت خود افزودند و در قسمت چپ جاده به طرف محلی به نام «ذو حُسَم» روان شدند، و لشكری ((كه هنوز برای اهل كاروان شناخته نشده بود)) «شاید برای يافتن آب و...» به همان طرف میرفت ولی امام و یارنشان خیلیزودتر به این مكان رسیدند.
لذا، به محض رسیدن به «ذو حُسَم» امام(ع) دو نفر را فرستادند تا اطلاعاتی از لشكری كه بسویشان میآمد به دست آورند.
فرستادگان امام(ع) رفتند و بازگشتند و گفتند:
این سپاه، طلایهداران لشكر كوفه است كه با هزار سوار مسلح، تحت فرماندهیِ «حر بن يزيد ریاحی» است و مأموریت دارند، تا وقتیكه با یزید بیعت نكردهاید، اجازه ورود به كوفه را به شما ندهند.
درحالیكه سپاه دشمن نزدیك میشد و...
یكی از آنها كه از لشكر دشمن خبر آورده بود از امام(ع) پرسید:
آیا ما در این مسیر، مجبور به جنگ خواهیم شد؟
امام(ع) فرمودند:
آری، تا جان مرا نگیرند دست بردار نخواهند بود.
گفت:
اگر قرار است جنگی داشته باشیم، اینجا بهترین جا برای جنگ است!
حضرت پرسیدند:
«با وجود حدود سی، چهل مرد جنگیِ ما، و لشكر هزار نفری دشمن»، چرا چنین فكر میكنی؟!
گفت:
این لشكر، چند روز راه گم كرده و گرسنه و #تشنهاند و هیچ رمقی برایشان باقی نمانده است.
در همین بین، لشكر حر نیز به اردوی امام(ع) رسید.
اما،
وقتی حضرت امام حسين (عليه السلام) شنید كه لشكر دشمن #تشنه هستند، از جا برخاست و مشكی را برداشت و به ياران خود نیز دستور داد كه سربازان دشمن و اسبهايشان را سيراب نمايند.
درحالیكه مشك به دست بطرف افراد #تشنهی_دشمن میر فت، با صدای بلند فرمود:
به اسبهای خسته دشمن آب بپاشند.
ا 👇👇👇
اینجا بود كه ((راز حمل آن مقدار آب اضافه برای همه روشن شد.))
ياران آن حضرت، طبق دستور، سه گروه شدند و برخی سربازان دشمن را سیراب میكردند و برخی ظرفهای پر از آب را جلو اسبها مىگذاشتند و برخی، به سر و بدن و پاهاى اسبها آب مىپاشيدند.
و خود حضرت سیدالشهدا(ع) نیز مشك به دست، یك، یك به افراد دشمن آب میداد
يكى از افراد سپاه حر، به نام «#على_بن_طعان_محاربى» گفته است:
من در اثر تشنگى و خستگى شديد، حتی طاقت نشستن روی مركب را و توان راندن شترم را هم نداشتم و دیرتر از سایر سپاهيان به محل توقف سپاه رسیدم كه ناگهان مرد خوشخو و خوش قيافهاى (كه بعدا متوجه شدم، خود حسين بن على عليهما السلام است) با مشك آبی خود را به من رسانيد و گفت: شتر را بخوابان. شتر را خواباندم و شتابان مشغول خوردن آب شدم ولى در اثر تشنگى شديد و عجله بسیار، آب به سر و صورتم مىريخت و نمىتوانستم به راحتى استفاده كنم، امام (ع) «آرام آب بنوش» و دهانه مشك را گرفت تا توانستم بدون زحمت و به راحتى سيراب گردم .
✍️ متأسفانه نتوانستیم، بعد از این ماجرا، ردی از «على بن طعان محاربى» پیدا كنیم
لطفاً اگر شما از این شخص، ((در كربلا يا بعد از عاشورا)) چیز مستندی میدانید، كمك بفرمایید
📚 تاریخ طبری ج۵، ص۴۰۰
📚 تجارب الامم، ج۲، ص۶۱
📚 الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۷۷
📚 اخبار الطوال، ص ۲۴۹
📚 مقتل الخوارزمی، ج ۱، ص ۲۳۰
📚 المناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۹۵
📚 الفصول المهمه، ص ۱۷۹
ا ❣️لطفا ❣️
برای نجات بشریت از #كرونا
و
شرارتهای حاكمان #آمریكا
🤲 دعابفرمائید 🤲
💓 اینجا #نظربدهید👇👇
ا https://t.me/etedal_naghd
#اعتدال 👇👇👇
ا @etedalhamrah