.
#حکایت
پس از شهادت علی علیهالسلام و تسلط مطلق معاویة بر خلافت اسلامی، خواه و ناخواه برخوردهایی میان او و یاران صمیمی علی علیهالسلام واقع میشد.
در این برخوردها، معاویه كوشش میکرد از آنها اعتراف بگیرد كه از دوستی و پیروی علی علیهالسلام، نه تنها سودی نبردهاند، بلکه همه چیز خود را در این راه نیز باختهاند. خیلی دوست داشت از آنها اظهار ندامت و پشیمانی بشنود، اما این آرزوی معاویه هرگز عملی نشد.
پیروان علی علیهالسلام بعد از شهادت آن حضرت، بیشتر به عظمت و شخصیت او واقف شدند. از این رو بیش از آنكه در حال حیاتش فداكاری میكردند، برای دوستی او و برای راه و روش او و زنده نگه داشتن مكتب او جرئت و جسارت و صراحت به خرج میدادند.
گاهی كار به جایی میكشید كه نتیجۀ تلاشهای معاویه معكوس میشد و خودش و نزدیكانش تحت تأثیر احساسات و عقاید پیروان مكتب علی علیهالسلام قرار میگرفتند.
یكی از پیروان مخلص و فداكار و بابصیرت علی علیهالسلام، عَدِیّ بن حاتِم طائی بود.
عدی رئیس قبیلۀ بزرگ «طَی» بود. او چندین پسر داشت. خودش و پسرانش و قبیلهاش از سربازان فداكار علی علیهالسلام بودند.
سه نفر از پسرانش به نام «طرفه» و «طُرَیف» و «طارف» در صفین [نهروان و جمل] در ركاب علی شهید شدند.
پس از سالها كه از جریان صفین گذشت و علی علیهالسلام به شهادت رسید و معاویه خلیفه شد، تصادفات روزگار عدی بن حاتم را با معاویه مواجه كرد.
معاویه برای آنكه خاطرۀ تلخی برای عدی تجدید كند و از او اقرار و اعتراف بگیرد كه از پیروی علی چه زیان بزرگی دیده است، به او گفت:
این الطرفات؟ پسرانت «طرفه» و «طریف» و «طارف» چه شدند؟!
گفت:
در صفین پیشاپیش علی بن ابی طالب علیهالسلام شهید شدند.
معاویه گفت:
علی انصاف را دربارۀ تو رعایت نكرد.
گفت: چرا؟!
معاویه گفت:
چون پسران تو را جلو انداخت و به كشتن داد و پسران خودش را در پشت جبهه محفوظ نگاه داشت.
گفت:
من انصاف را دربارۀ علی علیهالسلام رعایت نكردم.
معاویه گفت: چرا؟!
پاسخ داد:
برای اینكه او كشته شد و من زنده ماندهام. میبایست جان خود را در زمان حیات او فدایش میكردم.
معاویه دید منظورش عملی نشد. از طرفی خیلی مایل بود اوصاف و حالات علی علیهالسلام را از كسانی كه مدتها با او از نزدیك به سر بردهاند و شب و روز با او بودهاند بشنود.
از عدی خواهش كرد اوصاف علی علیهالسلام را همچنانكه از نزدیك دیده است برایش بیان كند.
عدی گفت:
معذورم بدار
معاویه گفت:
حتما باید برایم تعریف كنی.
عدی گفت: ⬅️ ((۱)) #پاورقی
به خدا قسم علی بسیار دوراندیش و نیرومند بود. به عدالت سخن میگفت و با قاطعیت فیصله میداد. علم و حكمت از اطرافش میجوشید. از زرق و برق دنیا متنفر و با شب و تنهایی شب مأنوس بود. زیاد اشك میریخت و بسیار فكر میكرد. در خلوتها از نفس خود حساب میكشید... لباس كوتاه و زندگی فقیرانه را میپسندید. در میان ما كه بود مانند یكی از ما بود. اگر چیزی از او میخواستیم میپذیرفت و اگر به حضورش میرفتیم ما را نزدیك خود میبرد و از ما فاصله نمیگرفت. با اینهمه آنقدر با هیبت بود كه در حضورش جرئت تكلم نداشتیم، و آنقدر عظمت داشت كه نمیتوانستیم به او خیره شویم. وقتی كه لبخند میزد دندانهایش مانند یك رشته مروارید آشكار میشد. اهل دیانت و تقوا را احترام میكرد و نسبت به بینوایان مهر میورزید. نه نیرومند از او بیم ستم داشت و نه ناتوان از عدالتش نومید بود. به خدا سوگند یك شب به چشم خود دیدم در محراب عبادت ایستاده بود، در وقتی كه تاریكی شب همه جا را فرا گرفته بود، اشكهایش بر چهره و ریشش میغلطید، مانند مارگزیده به خود میپیچید و مانند مصیبت دیده میگریست.
مثل این است كه الآن آوازش را میشنوم. او خطاب به دنیا میگفت: «ای دنیا متعرض من شدهای و به من رو آورده ای؟ برو دیگری را بفریب (یا هرگز فرصتی اینچنین تو را نرسد)، تو را سه طلاقه كردهام و رجوعی در كار نیست، خوشی تو ناچیز و اهمیتت اندك است. آه آه از توشۀ اندك و سفر دور و مونس كم.
... معاویه گفت:
... اكنون بگو ببینم، حالت تو در فراق او چگونه است؟
عدی گفت:
شبیه حالت مادری كه عزیزش را در دامنش سر بریده باشند.
معاویه گفت:
آیا هیچ فراموشش میكنی؟ .
عدی گفت:
آیا روزگار میگذارد فراموشش كنم؟
📚 مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱۸، ص۴۶۳
ا https://b2n.ir/m47999
از
الكنی والالقاب، ج۲، ص۱۰۵، به نقل از كتاب «المحاسن والمساوی»، تألیف ابراهیم بن محمد بیهقی از اَعلام قرن سوم هجری.
⬅️ #پاورقی
((۱)): ✍️ ادامه این گفتگو در برخی دیگر از منابع [مثل، مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۱ و الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۰۷] به «ضرار بن ضمره» نسبت داده شده است.
اینجا #نظربدهید 👇
ا https://t.me/etedal_naghd
#اعتدال👇👇
ا@etedalhamrah
#حذف یا تغییر لینک #آزاد