روزهای ماه ذی الحجه بود حسن وحسین تب می کنند
علی و فاطمه نذر می کنند که برای سلامتی شون سه روز روزه بگیرند
روز اول که روزه می گیرند در زمان افطار علی وفاطمه سر سفره قراره افطار کنند که کوبه در نواخته میشه🎼
علی علیه السلام لقمه خویش بر زمین گذاشت و (این ابیات را سرود):
فاطمه ذات المجدِ و الیقینِ
یا بنتَ خیرِ النّاس أجمعین
أما تَرین البائِسَ المِسیكن
جاء إلی البابِ له حَنین
یشكو إلی الله و یستكین
یشكو إلینا جائعاً حَزین
كُلّ امرءٍ بكسبه رهین
من یفعل الخیر یقف سمین
موعده فی جنة رهین
حرَّمها اللهُ علی الضَّنین
وصاحب البُخل یقف حزین
تهوی به النار إلی سِجّین
شَرابُه الحَمیمُ والغِسلین
یَمكُثُ فیه الدَّهرَ و السِّنین
ترجمه
ای فاطمه! ای انسان با عزت و صاحب یقین!
ای دختر كسی كه از همه انسانها برتر است!
مگر آن انسان فقیر مستمند را نمیبینی
كه محزون و غمگین به در خانه ما آمده است
و به پیشگاه خداوند شكایت میكند و از فقر خویش مینالد
و در حالی كه گرسنه و غمگین است، مشكل خویش را برای ما بر زبان میآورد؟ هر انسانی در گرو عمل خویش است؛
هر كس كار نیكی انجام دهد، خیر بسیار میبیند،
و جایگاه او در بهشتی خواهد بود كه در گرو اعمال نیك است
و خداوند آن را بر بخیل حرام گردانیده است.
انسان بخیل، غمگین خواهد بود
و آتش دوزخ او را روانه «سجیّن» (نام یك وادی در دوزخ) میكند
كه نوشیدنی او آب داغ و زردابه خواهد بود
و سالهای سال در آن جا خواهد ماند.
فاطمه سلام الله علیها در پاسخ فرمود (این ابیات را سرود):
أمرك سمع یا بن عمّ و طاعه
ما بی من لؤم و لا وَضَاعه
غُذّیتُ باللبّ بالبَراعَه
أرجو إذا أشبعت فی مَجَاعَه
أن ألحق الأخیار و الجَماعَه
وأدخل الجنّة فی شَفاعَه
ای پسرعموی من! امر تو را بر روی چشم میگذارم و میپذیرم و كاملاً مورد قبول من است.
من انسانی فرومایه و پست نیستم؛
چرا كه از سرچشمه عقل و لیاقت تغذیه شدهام،
و امیدوارم اگر در هنگام گرسنگی خویش، شخصی را سیر كنم،
به گروه نیكان ملحق شوم و به جمع خوبان بپیوندم
و با شفاعت وارد بهشت شوم.
پس علی دست به سفره برد وآن چه بر سفره بود، همه را به آن شخص فقیر بخشید و شكم گرسنه خوابیدند و فقط آب نوشیدند.
آنها روز بعد را هم روزه گرفتند.
اعتکاف خدام الزینب [س]
ترجمه ای فاطمه! ای انسان با عزت و صاحب یقین! ای دختر كسی كه از همه انسانها برتر است! مگر آن
گویا علی ازفاطمه اجازه گرفت چون غذا حاصل هنر دستان فاطمه بود 💔
علی مردخانه بود سه پیمانه جو از همسایه یهودی شمعون به شرط ریسیدن پشم ها گرفته بود.
و فاطمه با هنر دستانش وقتی یک سوم آنها را ریسید یک پیمانه از آن جو برداشت و شب نان پخت...