eitaa logo
عترت شناسی
303 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.1هزار ویدیو
21 فایل
همراه با سیره و کلام اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 اگه گفتین کجای ایرانه که اینطوری داره غذای رایگان توزیع میکنه؟! 👈 عه ! خارج بود که ! مگه رسانه‌های افسادطلب و رسانه‌های مزدور دشمن، شبانه‌روز نمیگن کل اروپا گل و بلبله؟!! 💡 اینجا شهر در کشور است و تمام کشورهای دنیا درگیر مشکلات کوچک و بزرگ اقتصادی هستند لطفا بفهم خودحقیرجان....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 طی الارض به سبک براندازان! 🔹‌ وقتی بعد کلی فراخوان و ... 25 شهریور هیچ خبری در خیابان‌ها نمی‌شه، نهایتا مجبور میشی یک تصویر قدیمی رو با سه عنوان برای سه شهر کشور با فاصله در کانالت بعنوان تجمع منتشر کنی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷داستان «بهار خانوم»🔷 ✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی قسمت دوم به کار و بارش مشغول بود که یهو دید فیروزه خانم با یک بچه در بغل به او نزدیک شد. فیروزه خانم که جد اندر جد خودش شیرازی بودند اما شوهرش اهل فیروزآباد استان فارس بود، چند سالی بود که خادمه افتخاری حرم شده بود. یک خانم حدودا سی ساله که قدی بلند و چشمانی روشن داشت. اینقدر خوش حجاب و زرنگ و فعال بود که هرجا کارِ خادمان گیر میکرد، خانم لطیفی فورا میفرستاد دنبال فیروزه خانم و میگفت: «ای کارِ کسی نیست به جز فیروزه خانم. کوجاست؟ بگین بیاد!» فیروزه خانم به خانم لطیفی نزدیک شد و سلام کرد. خانم لطیفی تا چشمش به او خورد گفت: «کوجِی دختر؟ ای بچه کیه؟» فیروزه خانم با رنگ پریده و نفس نفس زنان گفت: «اینو دم در... درب دوم... کنار جاکفشی پیداش کردم!» خانم لطیفی از این حرف فیروزه تعجب کرد و نگاهی به طفل معصوم انداخت و دلش سوخت و گفت: «آخی. گذاشته بودنش اونجا؟» فیروزه خانم جواب داد: «ها. فِک کنم...» مابقی حرفش را خورد و ساکت به خانم لطیفی نگاه کرد. خانم لطیفی آرام به فیرزوه خانم گفت: «ببرش پیشِ خانم توکل. همونجا بشین تا بیام.» فیروزه چادر را روی طفل شیرخواری که در بغل داشت کشید و آرام، طوری که بچه بیدار نشود، به طرف اتاق خانم توکل رفت. اتاق خانم توکل معمولا خلوت بود. چون مدیر بازنشسته یک دبیرستان دخترانه بوده و با این که بسیار دقیق و منظم و اهل مطالعه بود اما خیلی اخلاق نداشت و از زمان بازنشستگی، مسئولیت حراست از خدام خواهر با او بود. به خاطر همین، معمولا از او میترسیدند و خیلی اطرافش نمیچرخیدند. فیروزه خانم در زد و وارد شد. -سلام خانم توکل. قبول باشه انشاءالله. -سلام. بله؟ -زنده باشی حاج خانم. ازتون التماس دعا دارم. غرض از مزاحمت... این طفل معصوم... کنار کفشداری... -اینم گذاشته بودند؟ فیروزه یک لحظه جا خورد. به چهره خانم توکل زل زد و گفت: «مگه بازم کسی بچه گذاشته؟» خانم توکل اشاره کرد به طرف دری که در انتهای اتاقش بود. گفت: «بیا اینجا!» ادامه👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از پیکر پاک و سالم شهید علی جوزدانی که پس از ۲۲ سال از خاک شلمچه بیرون کشیده شد. ‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‌‎
👈 ۱ 👇 🙏 ۱۴۰۲ 🤲ثواب قرائت امروز محضر مبارک صلی‌الله‌علیه‌وآله و اهل‌بیت حضرت علیهم‌االسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا