💦💦
💦
#اصلاح_تغذیه
🏴 راهکارهای ساده حفظ سلامتی(۱) 🏴
✨آگاهانه غذا بخوریم
✨وعده های غذایی خود را تنظیم کنید
✨تا کاملا گرسنه نشدید ، غذا میل نکنید
✨قبل از سیری دست از غذا بکشید
✨هنگام عصبانیت و خشم غذا نخورید
✨طعم غذا را به خوبی بچشید
✨غذا را خوب بجوید
✨با عجله غذا نخورید.
🌸🍃 شـمـیـم بــاران...
@Shamim_Baran
#آشپزی_شمیم_باران
#شله_زرد
مواد لازم :
برنج 2 لیوان
شکر 4 لیوان
گلاب 1 لیوان
کره 5 یا 6 ق سوپخوری
خلال بادام ، زعفران وهل به میزان لازم
دارچین برای تزئین
آب 14 تا 16 لیوان ، میزان آب به برنج هم بستگی داره ، بعضی برنجها آب بیشتری لازم دارند .
طرز تهیه :
برنج را میشوریم و برای 4 الی 5 ساعت خیس میکنیم .
بهتره برنج ایرانی باشه ، میتونیم از برنج نیم دونه هم استفاده کنیم .
برنج و به همراه 14 یا 16 لیوان آب توی قابلمه میریزیم تا جوش بیاد .
بعد حرارت و کم میکنیم تا برنج ریز ریز بجوشه و بپزه .
وقتی برنج پخته شد و کاملا از هم باز شد ، شکر و اضافه میکنیم تا حل بشه ، مرتب هم میزنیم که ته نگیره .
در این قسمت بعد از کمی جوش خوردن شله زرد مزه اون و تست میکنیم تا اگه شیرینیش کم بود کمی شکر بهش اضافه کنیم .
بعد از اینکه شکر حل شد ، زعفرون و خلال بادام و میریزیم .
زعفرون و کم کم اضافه میکنیم تا شله زرد ما رنگ دلخواه و پیدا کنه .
شله زرد و هم میزنیم تا غلیظ بشه ، در آخر هم کره رو اضافه میکنیم .
نکته : میتونیم برنج شله زرد و با گلاب خیس کنیم و دیگه اینکه برای اینکه شله زرد آب نندازه در آخر اون و روی شعله کم یا شعله پخش کن بذاریم به مدت یک ساعت تا آب اضافی تبخیر بشه .
بعدم شله زرد و میکشیم تو ظرفهای مورد نظر و بعد از اینکه کمی خنک شد ، با خلال پسته و دارچین تزئین میکنیم .
یکی از دوستان فرمودن زعفران رو قبل از ریختن شکر بزنیم رنگ بهتری میگیره ... امتحانش میکنیم 👌
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
44.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمیدانستیم خاطرات اربعین ۱۴۴۱، میشود آخرین قاب از اربعین بر طاقچهی قلبهای ما.
شاید ... باید بیشتر قدر میدانستیم نشستن در کنار کسانی که نه نژاد و رنگشان شبیه ما بود، و نه فرهنگ و زبانشان...
این #مستند، سفرنامهایست از آشنایی و همصحبتی و همسفری ما، با زائران ملیّتهای گوناگون در "طریق نجف_کربلا"
✍ همه از حسین خودشان میگویند ...
#اربعین
#به_تو_از_دور_سلام
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
عــــــــــــطر بــــــــــــــاران☔
🔹 #او_را ... 12 بعد از دانشگاه راه خونه ی مرجان رو پیش گرفتم. 🔹تو این سه ماهی که دیگه سعید دنبالم
🔹 #او_را ... 13
خیلی وقت بود سراغ کتابخونم نرفته بودم،
خاک گرفته بود!
یه کتاب برداشتم و نشستم پشت میز،📖
میخوندم ولی نمیخوندم!
میدیدم ولی نمیدیدم!
نیم ساعت بود که صفحه ی اولو از بالا به پایین میخوندم و دوباره شروع میکردم
ولی هیچی نمیفهمیدم...
اعصابم خورد شد و کتابو پرت کردم گوشه اتاق😖
درونم داغ بود!
باید خنک میشدم!
داد زدم...
بیشتر داد زدم...
میخواستم هرچی انرژی تو وجودم هست خالی شه...
میخواستم همه فکر و خیالا برن...
-بسسسس کن...
چت شده؟؟؟
چم شده؟؟؟
چرا اینجوری میکنم!؟
من که این شکلی نبودم!
سعید تو با من چیکار کردی؟
حالم از همه چی بهم میخوره،از همه چی بدم میاد...
حتی سیگار و مشروبم حالمو خوب نمیکنه...
خسته شدمممم😭
هیچکس خونه نبود و تا میتونستم داد زدم،
بی جون روی تخت افتادم و سرمو گرفتم بین دوتا دستم...
چشمام رو که باز کردم، صبح شده بود☀️
صدای قار و قور شکمم که بلند شد،تازه یادم اومد از دیروز عصر چیزی نخوردم.
دلمو گرفتم و رفتم پایین،
نون نداشتیم و
از نون تست هم خسته شده بودم.
یه لیوان شیر ریختم و رفتم اتاق که با کیکی که تو کیفم بود بخورم.
بعد از کلاس زبان فرانسه،
وسایلامو جمع میکردم که گوشیم زنگ خورد.
مرجان بود.سه چهار دقیقه صحبتمون طول کشید و کلاس خالی شد.
میخواستم برم بیرون که عرشیا اومد تو!
-سلام.خانم سمیعی میتونم چنددقیقه وقتتونو بگیرم؟
-سلام،بفرمایید؟
-اینجوری نمیشه...
یعنی روم نمیشه!😅
این شماره منه،اگه میشه پشت گوشی حرفامو بهتون بگم...
-مگه چی میخواید بگید؟
-خواهش میکنم خانم سمیعی...
تماس بگیرید،منتظرتونم...
اینو گفت و برگه ای داد دستم و سریع از در کلاس بیرون رفت.
چندثانیه ماتم برد😐،ولی زود خودمو جمع و جور کردم و رفتم بیرون.
شمارشو انداختم تو کیفم و راه افتادم سمت باشگاه.
بعد باشگاه رفتم رستوران،
منوی غذا رو که نگاه کردم،
چشمم رو قرمه سبزی قفل شد!
وای از کی بود غذای سنتی نخورده بودم...😋
آخرین بار، تابستون که رفته بودیم خونه مامان بزرگ قیمه و قورمه سبزی و فسنجون خورده بودم.
چقدر دلم برای مامان بزرگم تنگ شد...
به یاد همون روز قورمه سبزی و دوغ سفارش دادم و با ولع تمام غذا رو بلعیدم😋
حتی یادم رفت چندتا چشم زل زدن و با تعجب دارن غذا خوردنمو نگاه میکنن😕
احتمالاً پیش خودشون فکر کردن ده روزی هست که آب و غذا بهم نرسیده😂
بعد از اینکه سیر شدم دو سه پرس هم قیمه و فسنجون سفارش دادم که فریزشون کنم برای فردا و پس فردام.
وقتی رسیدم بابا رو مبل خوابش برده بود و مامان داشت ظرفا رو تو ماشین ظرفشویی میچید.
با دیدنم اخمی کرد😠
-معلومه کجایی؟کلی صبر کردیم بیای باهم غذا بخوریم...
بقیه کارات کم بود،شب دیر اومدنم بهش اضافه شد!
-دیر از باشگاه درومدم، گشنم بود.رفتم یه رستوران شاممو همونجا خوردم،یکم دیر شد.معذرت...🙏
تازه غذای فردامم با خودم آوردم!
و جلوی چشمای از تعجب گرد شده ی مامان،غذا ها رو گذاشتم فریزر!
"محدثه افشاری"
ارسال فقط با حفظ نام نویسنده و لینک کانال
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
🔹 #او_را ... 14
یه دوش گرفتم و موهامو سشوار کشیدم.
هوا خیلی سرد شده بود.🌨
❄️برف های ریز تو هوا میرقصیدن و آروم رو زمین جا خوش میکردن،
یادم اومد که خیلی وقته چیزی ننوشتم✍
رفتم سراغ کیفم تا دفترچمو در بیارم که چشمم به شماره عرشیا افتاد!
تازه یادم اومد که گفته بود بهش زنگ بزنم!
ساعتو نگاه کردم،
هنوز خیلی دیر نشده بود.
حوالی ده و نیم بود🕥
شمارشو گرفتم و منتظر شدم تا جواب بده📱
صدای گرمی تو گوشی پیچید و گوشمو نوازش داد...
-الو بفرمایید...
-سلام آقای کیانی.
-عه سلام ترنم خانم،یعنی خانم سمیعی... 😅
خوبید؟؟
میدونید چقدر منتظر بودم؟
دیگه ناامید شده بودم از زنگ زدنتون☺️
-معذرت میخوام...فراموش کرده بودم...
-خواهش میکنم خانوم...
فدای سرتون😇
خودتون خوبید؟
-ممنونم،شما خوبید؟
-الان عالیم
-چه خوب!
ببخشید که بد موقع تماس گرفتم. گفته بودید کارم دارید،بفرمایید...؟
-عههههه... راستش...
بله کارتون داشتم...
-خب؟
-چجوری بگم...
-هرجور راحتید!چیزی شده که اینقدر سخته گفتنش؟
-بله چیزی شده....
-چی شده؟؟؟😳
-راستش...
امممم...
من...
عاشق شدم❤️
-عاشق؟
به سلامتی...
خب...از دست من چه کاری برمیاد؟؟
-این که منو قبولم کنید💞
-بله؟؟😳
-خانم سمیعی... من خیلی وقته دلم دنبالتونه...
باور کنید من بار اولمه که به این حال و روز میفتم!
-حرفتون تموم شد؟😒
-ترنم خانوم....💕
من کلی با خودم کلنجار رفتم تا تونستم شمارمو بهتون بدم...
هزار بار حرفامو مرور کردم،اما صداتونو که شنیدم همه یادم رفت...😓
من دوستتون دارم...
مگه عشق گناهه؟؟
-هه...عشق؟؟؟
حالم هر از چی عشق و پسر و رابطس بهم میخوره...
فکرنمیکردم بخواید این چرت و پرتا رو تحویل من بدید 😠
-ترنم خانوم...
خواهش میکنم😢
من بیشتر از یه ساله چشم و دلم دنبال شماست...
بهم اجازه بدید زندگی با عشقمو تجربه کنم💕
تو صداش بغض داشت...
دلم یه جوری شد...
اما خاطرات سعید مثل یه فیلم از جلوم رد میشدن...
بازم بدنم داشت داغ میشد...
-آقای کیانی بذارید رابطه ما مثل دوتا همکلاسی بمونه. من هیچ علاقه ای به شما ندارم!
-عیب نداره!
همین که من دوستتون دارم کافیه...❣
دلخوشی من شمایی.
من اصلا به اون کلاس علاقه ای ندارم...
همون جلسات اول میخواستم برم اما عشق شما پابندم کرد...💓
حرفای جدید میزد.
یه لحظه احساس کردم از سعید هم بیشتر دوستم داره!
سعید؟
مگه سعید اصلا منو دوست داشت؟؟
اگه دوستم داشت اون دختر وسط رابطمون چیکار میکرد؟
-من باید فکر کنم...
-باشه.فقط زود...
خیلی زود جوابمو بدید...
انصاف نیست بعد یکسال انتظار،بازم منتظرم بذارید😢
-شب خوش👋
-ممنونم که زنگ زدید...
امشبو هیچوقت فراموش نمیکنم!
امشب بهترین شب زندگیم بود...
شبتون بخیر...👋
یه سیگار درآوردم و روشن کردم...
تا چنددقیقه میخواستم مغزم خالی خالی باشه...
خسته بودم،رفتم روی تختم.
چشمامو بستم که یه پیام برام اومد💌
عرشیا بود!
"محدثه افشاری"
ارسال فقط با حفظ نام نویسنده و لینک کانال
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
🌹
👈برای مطالعه قسمت اول رمان * او را * روی همین لینک آبی بزنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینان فرزندان حیدرند که از هر تهدیدی در راه اهل بیت علیهمالسلام، فرصت میسازند✌️.
ـ گزارش ۲۰۳۰ از طوفان توییتری اربعین با هشتگ #Arbaeen2020 و سایر هشتگهایی که فضای مجازی را اربعینی کردند.
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
☑️با رعیتیِ خانه ی ارباب با وفا
احساس میکنیم ، که ارباب زاده ایم....
🖤السلام علیک یا اباعبدلله🖤
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
🏴🏴
🏴
#داستان
👈 امام حسین علیه السلام و مرد فقیر
🌴عرب بیابانی نیازمند وارد مدینه شد و پرسید سخی ترین و بخشنده ترین شخص در این شهر کیست؟ همه امام حسین علیه السلام را نشان دادند. عرب امام حسین علیه السلام را در مسجد در حال نماز دید و با خواندن قطعه شعر حاجت خود را مطرح کرد.
🌴مضمون قطعه شعری که وی خواند چنین است: تا حال هر که به تو امید بسته ناامید بر نگشته است، هر کس حلقه در تو را حرکت داده، دست خالی از آن در، باز نگشته است. تو بخشنده و مورد اعتمادی و پدرت کشنده مردمان فاسق بود. شما خانواده اگر از اول نبودید ما گرفتار آتش دوزخ بودیم.
🌴او اشعارش را می خواند و امام در حال نماز بود. چون از نماز فارغ شد و به خانه برگشت، به غلامش قنبر فرمود: از اموال حجاز چیزی باقی مانده است؟ غلام عرض کرد: آری، چهار هزار دینار موجود است. فرمود: آن پولها را بیاور! کسی آمده که از ما به آن سزاوارتر است.
🌴سپس عبایش را از دوش برداشت و پولها را در میان آن ریخت و عبا را پیچید مبادا عرب را شرمنده ببیند، دستش را از شکاف در بیرون آورد و به او داد و این اشعار را سرود: این دینارها را بگیر و بدان که من از تو پوزش می خواهم و نیز که من بر تو دلسوز و مهربانم. اگر امروز حق خود در اختیار داشتم بیشتر از این کمک می کردم، لکن روزگار با دگرگونیش بر ما جفا کرده، اکنون دست ما خالی و تنگ است. امام علیه السلام با این اشعار از او عذر خواهی کرد.
🌴عرب پولها را گرفت و از روی شوق گریه کرد. امام پرسید: چرا گریستی شاید احسان ما را کم شمردی؟ گفت: گریه ام برای این است که چگونه این دستهای بخشنده را خاک در بر می گیرد و در زیر خاک می ماند.
📚 بحار ج 44، ص 371
🌸🍃 شـمـیـم بــاران...
@Shamim_Baran
💦💦
💦
#اصلاح_تغذیه
🏴 راهکارهای ساده حفظ سلامتی(۲) 🏴
✨رعایت مصرف غذاهای سرد و گرم را با توجه به فصل داشته باشید
✨هنگام بیماری غذاهای سنگین مصرف نکنید
✨سعی کنید یک وعده غذای پختنی استفاده کنید
✨هر وعده ، فقط یک مدل غذا مصرف کنید
✨بر اساس فعالیت بدنی میزان غذای خود را انتخاب کنید
✨از خوردن غذاهای متنوع یا به اصطلاح درهم خوری پرهیز کنید
✨به اجابت مزاج ، بعد از هر بار مصرف غذا توجه ویژه داشته باشید
🌸🍃 شـمـیـم بــاران...
@Shamim_Baran
🍳 #آشپزی_شمیم_باران
🌻 #کدو_بندری 😋
سه تا پیاز بزرگ خلال و سرخ میکنیم(به روش پیاز عسلی) ، کدوها رو توی روغن تفت میدیم و به پیازها اضافه میکنیم ، فلفل خوب بهش میزنیم که نسبتا تند بشه 😤و کمی زردچوبه.
دو قاشق سرصاف رب گوجه توی نصف لیوان آب و مقداری نمک مخلوط میکنیم و بهش اضافه کردم و روی شعله ی کم میزاریم جابیفته و روغن بندازه ورب هم مزه ی خامیش از بین بره . آخر سر هم آب یه دونه نارنج🍋 رو میگیریم ومیریزیم روش.
خیلی لذیذه حتما امتحان کنید.
بهتره کدوها ریز و قلمی باشن تا خوراکتون شبیه سوسیس بندری بشه
😉
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
شاخصه های یک زوج موفق.کمک به مدیریت مالی خانواده.استاد تزاشیون.mp3
9.72M
#خانواده
#زوج_موفق
🍃 شاخصه های یک زوج موفق
🔸شاخصه کمک به مدیریت مالی خانواده
🎙 کارشناس: استاد تراشیون
🌸🍃 شـمـیـم بــاران...
@Shamim_Baran