eitaa logo
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
949 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.8هزار ویدیو
29 فایل
بسم رب النور .... کپی آزاد ارتباط با ما👇 @ashobedelambaraykarbala حداقل تا اینجا اومدی یه صلوات برا امام زمان بفرست 😉 لعنت اللـہ علے اسرائیل
مشاهده در ایتا
دانلود
‹♥️✨› ميگن‌بہ‌خدا نزديك‌شو هرچۍبخواۍبهت‌ميده اين‌يہ‌سياستہ بہ‌خداكہ‌نزديك‌ميشۍ ديگہ‌هيچۍنمۍخواۍ
مولاعلی علیه السلام: هر کس میـــخواهد ارزش خودرا در پیشگاه خدا بداند ، باید ببیند به هنگام گناه چقدر برای خدا ارزش قائل است.
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌🎬کلیپ "افتادن از نگاه امام زمان" استاد رائفی پور👤 «بزرگ‌ترین ترسم....»💔 پیشنهادِ‌ دانلود🌱
اَفسُـردگۍنآشۍاَزگنـٰاھ، یِڪۍاَزدستـٰاویزهآۍخُداۍِمھـرَبون بَرـآۍبَرگردونـدنِ بَـندھ‌هـٰابہ‌سَـمت‌خودِشـه . .( : -استـٰادپَـناهیـٰان
‌⇦‌•برنامه ریزی •|♢انسان اگر برای وقتش برنامه ریزی نکرد، شیطان برایش برنامه ریزی میکند . . . غیبت ها، تهمت ها، حرف های بی مزه و لهو، همه‌ی این ها نتیجه‌ی بی برنامگی است ! [آیت الله حائری]🌿
اگر میخواهے گناه و معصیت نکنے همیشه‌با وضو باش! چون وضو انسان را پاک نگه مےدارد و جلوی معصیت را مےگیرد. شهیدعباس‌علی‌‌کبیری
باخودتون‌مهربون‌باشین.
ــ به اعتقاد من ، امروزه ذکر مستحبی بعد از نماز ، کارِ فرهنگی و جهادی در فضای مجازی است. [آسِد علی خامنه‌ای]🌿
سید ضیا الدین نگاهی به پدر کرد آه سردی کشید زیر لب زمزمه کرد ما باید از اینجا برویم پدر چای تلخ را به سمت سید تعارف کرد کجا می خواهید بروید فخر السادات خیلی کوچک ضعیف هست مادر در حالی از حیاط داخل اتاق آمد روبه سید آقا سید شما مهمان ما هستید اگر از این شهر بروید از نجمه بانو دور می شوید سید در حالی که چایی را به دهانش نزدیک کرد شرایط من طوری نیست که بتوانم در این شهر بمانم من به عنوان یک فراری هستم ، عیالم را هم شهید کردند این شهر خاطرات تلخی برایم به جا گذاشته است مادر بغضش را فرو داد حالا کدام شهر می روید سید در فکر فرو رفت اصفهان ،شهر خیلی آرامی هست فاصله ی زیادی هم با اینجا دارد فقط شما زحمت بکش خانه را برای فروش بگذار پولش هم بگذار به حساب زحمت هایی که کشیدی پدر در حالی که به فکر فرو رفته بود این چه حرفی هست آقا سید شما رسیدی اصفهان نامه بنویس مو محل زندگیت را بگو من هم می آیم و پولت را می دهم و دیداری تازه می کنیم من در حالی که اشک روی گونه هایم جاری می شد بادهق هق خیلی دلم برای فخر السادات تنگ می شود هوای گرگ و میش روز چهارشنبه 17شهریور ماه درست نمی توانسیم جلوی پشمان را بیبنم مادر در حالی که با فانوس جلوی دالان آمد فخر السادات را به دست سید داد تا را به آغموس بگیرد سید پدر را بغل کرد نگاهی به فخر السادات کردم که با آرانش خوابیده بود زیر لب به آبت الکرسی خواندم که در کلاس قرآم باد گرفته بودم سبد خدا خافظی کرد و از خانه خارج شد نگاه من خیره به او بود نویسنده : تمنا 🌺 کپی در صورتی که با نویسنده صحبت شود 🌿 پایان 🥰🍃🌹
رمان سادات بانو به پایان رسید عزیزان نظرتون برای من بفرستید تا انشالله با رمان های دیگر در خدمتتون باشم😍🍃🥰 @Dadther110