🌷حرف الف🌷 ✅موضوع #انسانیت *گاندی ولنگه ی کفشش*
موضوع داستان: پندآموز
میگویند ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ میخواست
ﺧﻮﺩش را ﺑﻪ ﺟﻠﺴﻪﺍﯼ برساند ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ
آنجا ﺍﺯ ﺣﻖ ﻣﻠﺘﺶ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽﻫﺎ
ﺩﻓﺎﻉ كند ﺩﯾﺮ به ايستگاه راه آهن رسيد
ﻭ ﻗﻄﺎﺭ شروع به ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩ
گاندى ﻣﺠﺒﻮﺭشد كه به ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﺪﻭد
و ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻪ ﻗﻄﺎﺭ رسيد
ﻭلى هنگام ﺳﻮﺍﺭ شدن ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺸﺶ
ﺍﺯ پايش ﺩﺭ آمد ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﯾﻞ افتاد
گاندى سريع ﻟﻨﮕﻪ ديگر كفش ﺭا ﻫﻢ از پای
درآورده و به سمت لنگه جا مانده پرتاب نمود
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ رسيد ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺟﻠﺴﻪ شد
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﻀﺎﺭ ﺑﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ خنديدند
ﯾﮑﯽ از انگلیسیها گفت:
ﺁﻗﺎﯼ ﮔﺎﻧﺪﯼ کفشهایتان ﮐﻮ؟
نکند قصد داريد ﺑﺎ ﭘﺎی ﺑﺮﻫﻨﻪ
ﺍﺯ ﺣﻘﻮﻕ ملت خود ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﯿﺪ؟!
ﻣﺠﺪﺩاً ﻫﻤﻪ حضار خنده ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﻃﻮﻻﻧﯽ
ﺳﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ
ﮔﺎﻧﺪﯼ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﻟﺐ
ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻈﺎﺭﻩ میکرد
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻨﺪه ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮔﻔﺖ:
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ تأخیر به دﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ
میدویدم ﺗﺎ خود را به اﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮسانم
ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺸﻢ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ
ﻭ ﻣﻦ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﻟﻨﮕﻪ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ
ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻪ ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ
ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭﯼ ﺳﺎﻟﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺖ
*ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ
ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍوند ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ
ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯽﮔﯿﺮﯼ
ﺑﺪﺍﻥ که ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺕ
دﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ.*
#فرسنده_داستان_امیرعلی_نیرومند
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
•✾📚@dastankootah1400 📚✾•
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈
🌷حرف ف🌷 ✅ موضوع فریب نخورید 🔴 مادر شیطانها را دیدم!
✍️ در انوار جزائری است که در سال قحطی، در مسجدی واعظی روی منبر بود و میگفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش می چسبند و نمی گذارند، صدقه بدهد. مؤمنی پای منبر این سخنان را شنید تعجّب کنان به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد.
وقتی که به خانه رسید و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سال قحطی رعایت زن و بچّه و خودت را نمی کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و… خلاصه به قدری او را وسوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت.
از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟ پاسخ داد: من شیطان ها را ندیدم لکن مادرشیطان را دیدم که نگذاشت. انسان می خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت بینی می کند و نمی گذارد.
📚 اخلاص و انفاق شهید دستغیب ص۱۵۵
#فرسنده_داستان_امیرعلی_نیرومند
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
•✾📚@dastankootah1400 📚✾•
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈
🌷نمونه خاطرات آموزنده #مذهبی ⁉️ *نوۀ چنگیزخان مغول چگونه شیعه شد؟*
✍️روزی سلطان محمّد خدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت، خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست. آنها گفتند:
هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند، سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند.
سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید , فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله.
در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت:
جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.)
عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان, افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد.
سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند.
وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد, علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند.
علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش)
خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست. عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند :
دیدید؟ ما نگفتیم شیعیان، افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟! سلطان گفت: او عالِم است.
دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید. آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟ علامه گفت: *رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام میکردند* و خدای تعالی نیز فرموده است :
(چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.)
از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است.
پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای
نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست. پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم را دزدید. علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟ این تهمت است. *ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟* ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد. علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود.
احتمالا شافعی , نعلینِ پیامبر را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که *شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است*
علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. *علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند.* علامه گفت:
پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند.
*در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند...*
سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفری (که رئیس مذاهب اهل سنت میباشند)، رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند.
*آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان، پیرو آن آقایی هستیم که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا بود و از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا معرفی شد.*
سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود
پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟ علامه پرسدید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل، جاری نموده اید؟ سلطان گفت: نه! علامه گفت:
در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است.
*آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شیعه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمۀ دوازدهگانه ی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە ی اطهار، سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.*
___________________
📚پیرامون غدیر دکتر علی هراتیان
✅ اقسام خاطرات ❌بخش خاطرات آموزنده #مدیریتی 🌷نمونه پرسش های آیا درسته که می گویند؟ ... رفته بود آموزش دین بدهد پای صحبت او زمزمه ای شد . حاجی این ... ما یک مسئله گفته می خواستیم بزنیمش.! نکته : سختی کار آموزش و ... حالا روبروی خودش می گوئیم که غیبتش هم نباشد. گفته اگر وضو گرفتی برای نماز و رفتی چای خوردی غسل برایت واجب می شود. نکته : منطقه محروم بی آبی و ... طرف هم خود اقرار کرده بود بلی . برای حفظ حرمت ... بلآخره این بوده اینها را تا اینجا رسانده .! گمانم مثل خاطره ای است که مرحوم دستغیب نوشته که گفتند : چگونه قبر بکنیم تا اینجا که ... بروید پهن تر بریزید ته قبر .! تعجب مردم : دیند نوشته قمست پائین «ته قبر» را کمی پهن تر بکنید...!
🌷فهرست مطالب
✅مقدمه
https://eitaa.com/eusifgi/3
✅هدف از تنظیم کانال
✅اقسام خاطرات
https://eitaa.com/eusifgi/22
❇️بخش کاربردر خاطرات
https://eitaa.com/eusifgi
.
♻️ دو خاطره شنیدنی از روحانی اهلسنت
🔰شریف زاهدی، روحانی اهل سنت بلوچستان که پس از تحقیق و بررسی به مذهب اهل بیت علیهم السلام گروید، در بیان خاطرات خود چنین می آورد:
1⃣ خیلی فکر کردم که با کدام روایت یا کتاب برای اهل تسنن ثابت کنم که «مولی» در حدیث غدیر، به معنای دوست نیست، بلکه به معنای پیشوا و رهبر است. تا این که روزی مشغول مطالعه یکی از کتابهای «مولوی محمد عمر سربازی» بودم.
مطالعهام که تمام شد و کتاب را که بستم، دیدم روی جلد آن نوشته شده: «نویسنده مولانا محمد عمر سربازی» فوراً به ذهنم آمد که از مولوی ها، معنای کلمه ی مولانا را بپرسم و سؤال کنم که چرا به محمد عمر سربازی، مولانا میگویند؟
از چند مولوی سؤال کردم. پاسخی که به من دادند، این بود:
«مولانا» یعنی واجه؛ یعنی رهبر ما، پیشوای ما.
به آنها گفتم: من تعجب میکنم «مولا» درباره بزرگانتان معنای واجه و رهبر میدهد ولی در سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله) به معنای دوست آمده است!
2⃣ روزی یکی از دوستان اهل تسنن به دیدنم آمده بود. گفت وگوی مفصلی درباره حقانیت اهل بیت داشتیم از جمله به خطبه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در غدیر خم استناد کردم. ایشان میگفت: «مولا» در این حدیث به معنای دوست آمده است. نهایتاً هر چه دلیل آوردم قبول نکرد. خداحافظی کرد و به سمت بلوچستان حرکت کرد.
یک ساعت از رفتنش نگذشته بود که به او زنگ زدم و گفتم: کار خیلی مهمی با شما دارم باید برگردی.
گفت: من باید بروم، وقت ندارم برگردم. خانوادهام منتظرم هستند، چه کاری با من داری؟ تلفنی بگو.
گفتم: کار مهمی دارم، نمی توانم تلفنی بگویم، باید خودت اینجا باشی.
خیلی اصرار کردم تا این که برگشت. وقتی به من رسید گفت: چه کار مهمی داری که من را از این همه راه برگرداندی؟
گفتم: میخواستم به تو بگویم: دوستت دارم.
گفت: همین!
گفتم: بله. همین را خواستم به شما بگویم.
دوستم ناراحت شد و گفت: خانوادهام منتظرم بودند و باید میرفتم، این همه راه من را برگرداندی که بگویی دوستت دارم، اذیت میکنی؟
گفتم: سؤال من همین جاست. چطور وقتی شما با عجله به سمت خانواده ای که منتظرت هستند میروی و شما را از راهتان بر میگردانم تا به شما بگویم «دوستت_دارم»؛ ناراحت میشوی و در عقل من شک میکنی، ولی وقتی پیامبر اسلام ص دهها هزار نفر را که با عجله به سمت خانواده ی خود میرفتند، سه روز در زیر آفتاب سوزان معطل کردند که فقط بگویند: «هر کس من را دوست دارد، علی را دوست بدارد» این کار پیامبر را عاقلانه میدانی؟ آیا این اقدام پیامبر ناراحتی مسلمانان را در پی نمی داشت؟ آیا آنان در عقل چنین پیامبری شک نمیکردند؟!
با این کاری که کردم، دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خندهداری زده است و اقرار کرد که پیامبر خدا - در جریان غدیر خم - میخواست نکته مهم تری را بیان کند وگرنه برای بیان دوستی اش با علی (علیه السلام) نیازی نبود مسلمانان را از راهشان برگرداند.»
(باید شیعه میشدم، خاطرات شریف زاهدی، ص ۱۳۸)
*الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة أميرالمؤمنين و اولاده المعصومين عليهم السلام.*
#عید_غدیر
#غدیر
انتشارش با شما خوبان 🌹
کانال پاسخ های ناب | عضو شوید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/301400148C71113bbd3e
🌷🌷🌷بخش خاطرات تألیفی مؤلفان و نویسندگان
#نکته های دانستنی
📙خریداران کتاب
✍️از کتاب فروشی پرسیدند: وضع کسب و کار تو چگونه است؟
گفت: بسیار بد چون آنهایی که پول دارند سواد ندارند، آنها که سواد دارند پول ندارند پول دارها سواد هم داشته باشند کتاب نمی خوانند چون خود را نیازمند علم و حکمت نمی دانند و از خواندن کتاب لذت نمی برند. کتاب را کسی میفهمد که جیبش خالی و مغزش پر است
📙شمع گور
#نکته های هشداری
✍️شخصی را زنی بود با جمال و باغی و کتابی داشت. روزی به باغ رفتی و کتاب خواندی و با زن نشستی و چون مرگ نزدیک شد، باغ را گفت تو را آب دادم و آبادان داشتم پس از مرگ، با من چه خواهی کرد؟ آواز آمد: تو برو، من دیگری را خواهم آورد از باغ نومید شد، رو به زن کرد و گفت از بهر تو رنج ها کشیدم من بروم تو چه می کنی؟ گفت: چون تو بمیری، جزع کنم و بازگردم و شوهر دیگر کنم. مرد از روی نومیدی، روی به کتاب کرد و گفت تو چه خواهی کرد؟ کتاب گفت: با تو باشم و اگر در گور شوی، مونس تو باشم و چون قیامت برخیزد، دستگیر تو شوم و هرگز تو را تنها نگذارم فارغ باش که من با توام، در ظلمت گور شمعت افروزم و در قیامت راه سلامت نمایم.
📚از تمثیلات مثنوی
🌾🌷📚💠⚜️
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/eusifgi📚
🌷خاطره مؤلف «فرهنگ موضوعی قرآن» «المعجم المفهرس الموضوعی للقرآن»
✍️مؤلف محترم در باره انگیزه «تألیف این فرهنگ موضوعی» میگوید:
در سفری همراه بودم با فردی که هم مذهب ما نبود، سخن در باره نماز مسافر پیش آمد از او سؤال کردم. گفت: بزرگان ما میگویند: باید نماز را جمع بخوانید، گفتم: عجب انسان در سفر نیاز به آسودگی دارد چطور حکمش سنگینتر است.
گفت : حقیقتش این است که ما وقتی از این گونه مسائل سؤال ها میکنیم بزرگانمان درست به یقین پاسخ نمیگویند، گفتم: پس چرا همراه آنان هستید؟ گفت: حقیقتش این است که پدر و مادر ما چنین بودند و ما هم همان راه آنها را ادامه میدهیم.
فکر پاسخ با شیوه مورد پسند او افتادم؛ دیدم او مرتب به قرآن استناد می کند؛ دلیل قرآنی برایش آوردم. به او گفتم: این گفته شما شبیه سخن غیر مسلمانان است، مواظب باش مثل بت پرستان نباشی.! چرا که در قرآن از قول بت پرستان می فرماید: گفتند «انا وجدنا علی آبائنا و انا لهم لمقتدون» پدران ما اینگونه بودند ما هم راه آنها را ادامه میدهیم.
از سوی دیگر دیدم معجم المفهرس لالفاظ القرآن معمولاً در خانه اکثر افراد اهل مطالعه دین مبین اسلام هست به فکر مجموعه ای موضوعی در همین قالب افتادم.
بنابر این چون مردم دنیا به ویژه مسلمانان توجه خاصی به قرآن دارند چه بهتر که بتوانند قرآن را موضوعی نیز مطالعه کنند. تا در صورت نیاز در #تألیف و #تبلیغ و حتی #کارهای هنری نیز بتوانند سریع موضوع کارشون را با قرآن تطبیق دهند.
این مؤلف درباره انگیزه تالیف فرهنگ موضوعی قرآن به نکته مهم دیگری نیز اشاره کرد که در همه دنیا مردم قرآن را به صورت و زبان عربی #قرائت میکنند؛ اگر این «فرهنگ موضوعی» آنطور که شایسته اش است از جهات مختلف آماده شود. می توان با تعویض عنوانهای آن؛ به تمام این افراد دوستدار قرآن سرویس دهی داشت؛ چرا که همه آنان از ترجمه مناسب زبان و محل و منطقه خود برخوردار هستند.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/eusifgi📚
🌷خاطره مؤلف کتاب «فرهنگ موضوعی روایات معصومین علیهم السلام»
مؤلف محترم درباره انگیزه تألیف این #فرهنگ موضوعی می گوید: با توجه به همراه بودن روایات با قرآن بطور متداول، بین مردم؛ و استدلال به کلمات آن بزرگان در مجالس و محافل بخصوص در بین شیعه، به اضافه سخنانی که از خود آن بزرگان نقل شده است؛ مبنی بر اینکه حل مشکل #تفهیم قرآن به دست ما است. و پیامبر خاتم (ص) ذکر بودند و ما اهل ذکر هستیم.! و سفارش آن حضرت به جدا، نبودن عترت از قرآن در حدیث شریف «الثقلین» و تأکید به «لم یفترقا حتی یردا علی الحوظ» یعنی قرآن و عترت همراه هم هستند و شما از آنها جدا نشوید چون این قضیه سر حوض کوثر از شما بازخواست به عمل می آید.
بر این اساس سعی نمودیم روایات معصومان علیهم السلام را نیز تنظیم موضوعی نمایم تا دوستداران این بزرگان بتوانند به راحتی موضوع دلخواه خود را به دست آورد.
و چنانچه در فرهنگ موضوعی قرآن یاد آور شدیم، می توان با ترجمه عنوان های احادیث؛ نیز سرویس دهی به دوست داران آن حضرات در دنیا با زبان های مختلف داشته باشیم.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/eusifgi📚
🌷خاطره مؤلف فرهنگ موضوعی سخنان دانشمندان
مؤلف محترم «فرهنگ موضوعی سخنان دانشمندان » درباره انگیزه تألیف این کتاب آورده است که بسیاری از مردم طالب شنیدن سخنان بزرگان هستند. حتی در بعضی از مواقع دیده شده، سخن از شخصیتی، در نظر بعضی از افراد؛ اثر بخشی اش بیشتر بوده است از قرائت یک یا چند آیه از قرآن، از این رو از دیرباز به فکر تهیه و تنظیم موضوعی الفبایی این منبع دینی بودم که نگاهم افتاد به کتابی با عنوان «فرهنگ سخنان داشنمدان ایران و جهان» شروع به یاد داشت برداری کردم ولی امید چندانی نداشتم تا فضای مجازی بعضی از مشکلات را حل کرد بطوری که فعلاً بحمد الله امکاناتی فراهم شده، تا بتوانیم آن مجموعه را کامل کنیم. حال توفیق چه از نظر مقدار و چه از نظر کیفیت کی ما را همراهی کند تا این مجموعه را بدست مردم عزیز و شریف برسانیم، الله اعلم.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/eusifgi📚
🌷خاطره مؤلف «فرهنگ موضوعی اشعار فارسی»
مؤلف محترم در باره انگیزه تألیف فرهنگ موضوعی شعر فارسی می نویسد در مجتمعی مشغول آموزش بودم که مواجه شدم با مشکلی که یکی از شاگردان ایجاد میکرد. از دوستم که مربی دیگر این مجموعه بود، از حال و قضیه پرسیدم. گفت: سر کلاس من هم چنین است هر چه آنها را نصیحت میکنم باز این کار تکرار میشود در فکر فرو رفتم نکند سرویس دهی ما ناقص است از این رو شیوه آموزش را عوض کردم و شروع کردم به تنوع بخشیدن به منابعی که در آموزش به کار میبردم، تا اینکه روزی یک بیت شعر که قرائت شد؛ دیدم از ته کلاس فردی دستش را بالا برد و گفت: فلانی دمت گرم امروز لذت بردم سپس خودش را معرفی کرد، به اینکه: من بودم که هر روز بر سر بچهها سنگ میزدم، علتش هم این بود که ما در این آموزشگاه افتخاری حضور بهم رساندیم آن هم برای تنوع و تفریح وقتی از بیان شما و ... خسته میشدم؛ دست به چنین اقداماتی میزدم.!
من با اینکه خیلی اهل شعر نبودم اما تصمیم گرفتم فرهنگ موضوعی شعر را نیز تهیه کنم اینجا بود که اهمیت برخورداری از این فرهنگ نامه برایم روشن شد.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/eusifgi📚