eitaa logo
همیشه به‍🪷ار | Evergreen
2.6هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
574 ویدیو
0 فایل
سلام 🖐 سلام 🖐 مرسی از توجه و نگاه زیباتون 😍😘
مشاهده در ایتا
دانلود
تزیین‌ لیوان با لاک 😍 طبق شکل لاک‌های رنگی رو داخل آب‌ بریزید و لیوان های‌ساده رو طرحدار کنید👌 🎀 🌸 🎀 💚 همیشه به‍🪷ار | Evergreen @Ever_green_n 🪷🪷🪷 منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇 @Helena_dd
👼 ایده جالب درست کردن کاردستی خوشگل واسه بچه ها فقط با مقوا و مروارید های کوچیک دستبد یا گردنبند بدون استفاده 👧👦 🎀 🌸 🎀 💚 همیشه به‍🪷ار | Evergreen @Ever_green_n 🪷🪷🪷 منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇 @Helena_dd
❣ چسب چوب بیرنگ رو روی بادکنک بزنید و با کاموا بپیچید وقتی خشک شد بادکنک رو سوراخ کنید و خارج کنید داخل کاموا رو ریسه بذارید میتونید توپک ها رو به شکل آدم برفی درست کنید ☃ 🎀 🌸 🎀 💚 همیشه به‍🪷ار | Evergreen @Ever_green_n 🪷🪷🪷 منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇 @Helena_dd
👼 لباس‌های نوزادی که قراره هدیه بدی یا سیسمونی رو به شیک دیزاین کن🪅 🎀 🌸 🎀 💚 همیشه به‍🪷ار | Evergreen @Ever_green_n 🪷🪷🪷 منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇 @Helena_dd
👆💞 پوست پسته رو رنگ بزنید و مثل تصویر جاشمعی خوشگل درست کنید 😍😚 🎀 🌸 🎀 💚 همیشه به‍🪷ار | Evergreen @Ever_green_n 🪷🪷🪷 منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇 @Helena_dd
🛋 ایده دکور ساده، رنگی و دلنشین 👌 🎀 🌸 🎀 ✨ 💚 همیشه به‍🪷ار | Evergreen @Ever_green_n 🪷🪷🪷 منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇 @Helena_dd
🛋 ایده دکور ساده، رنگی و دلنشین 👌 🎀 🌸 🎀 ✨ 💚 همیشه به‍🪷ار | Evergreen @Ever_green_n 🪷🪷🪷 منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇 @Helena_dd
🌸🍃 جای لپ لپ بچه هارو برعکس بهم بچسبونید و توش گل و سبزیجات بکارید 🌱🌻 🎀 🌸 🎀 💚 همیشه به‍🪷ار | Evergreen @Ever_green_n 🪷🪷🪷 منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇 @Helena_dd
🌸🍃 برای تم تولدهاتون با شانه تخم مرغ و نی گل درست کنید 🌻🌻 🎀 🌸 🎀 💚 همیشه به‍🪷ار | Evergreen @Ever_green_n 🪷🪷🪷 منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇 @Helena_dd
همیشه به‍🪷ار | Evergreen
💙💙 صدای بابا، رشتهء افکارمو پاره کرد! +چیه سینا؟ چرا شبیه جن‌زده‌ها زل زدی به من؟ -هیچی! حواسم ج
💙💙 نفس: صبح، زودتر از همه بیدار شدم .. آروم و پاورچین پله‌ها رو رفتم پایین! توو پذیرایی هیچ‌کس نبود! از پنجره زل زدم بیرون! درختا شکوفه داده بودن و بارون بهاری، نم‌نم می‌بارید! شنل کاموایی رو انداختم روو دوشم و رفتم توو حیاط! خنکای دل‌پذیری روحمو قلقلک می‌داد! یه نفس عمیق کشیدم! قطره‌های بارون، نرم و آروم پوست صورتمو نوازش می‌کرد! حیاطو قدم زدم و دست کشیدم روو برگ گلا و شکوفهء درختا .. بوی پیچ امین الدوله خورد زیر دماغم! خون تازه‌ای دوید توو رگام .. جون گرفتم و لبخندم تا بناگوش کش اومد! انگاری بهار آغوششو‌ برام باز کرده بود .. و‌ من فارغ از دنیا، چپیده بودم وسط بازوهاش! حال خوشی بود .. دوس داشتم تا ابد توو همون حال بمونم! سرمو گرفتم روو به آسمون .. یک آن حس کردم شاید مامان و بابا از اون بالا دارن نیگام می‌کنن .. دستامو توو هوا تکون دادم و بلند خندیدم! +مامان! من حالم خوبه! بابا! مراقب مامان باش! آروم رفتم سمت تاب ویلایی! نشستم رووش .. چشامو بستم و به رویاهام اجازه دادم بشینن پشت پلکام! همه چی برام لذت‌بخش بود .. کاش وسایل نقاشیمو با خودم میاوردم و این منظرهء دل‌چسب رو پیاده می‌کردم روو بوم! دوباره چشامو بستم و تا گردن فرو رفتم توو فکر و خیال! این‌بار توو رویاهام، عشق بود که خودنمایی می‌کرد! نفس رو می‌دیدم که عاشق شده و بلند می‌خنده! عاشق شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفید! رویای چرت و احمقانه‌ای بود .. زندگی مگه کتاب قصه است؟ نفس با اون گذشتهء شوم که هالهء سیاهش دور تا دور تنش حلقه زده بود .. مگه می‌تونست عشق کسی باشه؟ یه آهی از ته دل کشیدم و نفسمو پرصدا دادم بیرون!
همیشه به‍🪷ار | Evergreen
💙💙 نفس: صبح، زودتر از همه بیدار شدم .. آروم و پاورچین پله‌ها رو رفتم پایین! توو پذیرایی هیچ‌کس نبود
💙💙 سینا: با آلارم گوشی از خواب پریدم! تنم خسته بود و روحم خسته‌تر! کش و قوسی به بدنم دادم و از روو تخت بلند شدم! در حالی‌که خمیازه می‌کشیدم پردهء اتاقو زدم کنار .. دیدم نفس نشسته روو تاب ویلایی! زل زدم بهش .. از روو تاب بلند شد! حرکاتش بامزه بود! گاهی نگاهشو می‌داد سمت آسمون .. گاهی دستاشو باز می‌کرد و دور خودش می‌چرخید .. گاهی سعی داشت قطره‌های بارونو قورت بده .. گاهی آروم قدم می‌زد و‌ گاهی تکیه‌شو می‌داد به تنهء درخت کنار تاب! توو حال و هوای خودش بود و متوجه نبود با نگاه کنجکاوم دارم یواشکی می‌پامش! دوس‌داشتنی بود و‌ مهربون! مامانو با همهء وجود می‌پرستید و مامان بیشتر از چشاش به نفس اعتماد داشت! ساده بود و بی‌غل و غش! از اون دسته دخترایی که می‌تونستن هر پسری رو خوش‌بخت کنن! شاید اگه زخم‌خورده نبودم .. شاید اگه شیما رو نمی‌دیدم ..
همیشه به‍🪷ار | Evergreen
💙💙 سینا: با آلارم گوشی از خواب پریدم! تنم خسته بود و روحم خسته‌تر! کش و قوسی به بدنم دادم و از روو
💙💙 شاید اگه روحم خسته و رنجور نبود .. می‌تونستم به نفس دل ببندم و عشق رو با اون تجربه کنم! اما دیگه واسه شروع هر تجربه‌ای دیر بود .. خیلی دیر! سینا مرده بود و قلبش شبیه یه حفرهء توو خالی .. نشسته بود وسط سینه‌ش! منظرهء بیرون و حال خوش نفس رو رها کردم و برگشتم به واقعیت تلخی که توو لحظه لحظهء زندگیم جریان داشت! تصمیم داشتم دوباره بخوابم و بی‌خیال رفتن به شرکت شم! نا نداشتم از خوابی که کمین کرده بود پشت پلکام دل بکنم! دوباره پرده رو کشیدم .. رفتم سمت تخت و ولو شدم! پتو رو‌ تا زیر چونه‌م دادم بالا .. یه نگاه انداختم به گوشیم .. پیام صبح‌ بخیر شیما بالای صفحه خودنمایی می‌کرد! پوزخند زدم .. گوشی رو خاموش کردم و گذاشتم روو پاتختی! چشامو بستم و دوباره سعی کردم بخوابم! خواب منو از این واقعیت تلخ و گزنده دور می‌کرد و می‌تونستم واسه چند ساعت از این حال بد در امان باشم! خواب شبیه یه پناه بود واسه من و غصه‌های ته‌نشین شدهء کنج دلم! البته اگه میومد سراغم