فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂☕️چایی یه جوری خوبه که انگار میگه :
🍂🌺غصه نخور همه چی با من
🍂☕️عصر زیباتون بخیر
🍂🌺دلتون بی غصه
🍂☕️لبتون خندون
🍂🌺عصرتون سرشار از آرامش
#ایده_عکس 👼
🎀 🌸 🎀
✨ #زندگیتون_همیشه_بهار💚
همیشه به🪷ار | Evergreen
@Ever_green_n 🪷🪷🪷
منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇
@Helena_dd
#نکات_دکوراسیون 🏡
👇👇
🎀 🌸 🎀
#زندگیتون_همیشه_بهار💚
همیشه به🪷ار | Evergreen
@Ever_green_n 🪷🪷🪷
منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇
@Helena_dd
#ایده_مهمونی
سرو تک نفره میوه 🍊🍇🍓
شیک و باکلاس 😍👏
🎀 🌸 🎀
#زندگیتون_همیشه_بهار💚
همیشه به🪷ار | Evergreen
@Ever_green_n 🪷🪷🪷
منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇
@Helena_dd
🎉🎉
#تم_تولد
دیزاین ساده و شیک تولد 🎁
🎀 🌸 🎀
✨ #زندگیتون_همیشه_بهار💚
همیشه به🪷ار | Evergreen
@Ever_green_n 🪷🪷🪷
منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇
@Helena_dd
#خلاق_باشیم ❣
اگه ازطرح کفشتون خسته شدید با نگین خوشگلش کنید 😘
🎀 🌸 🎀
#زندگیتون_همیشه_بهار💚
همیشه به🪷ار | Evergreen
@Ever_green_n 🪷🪷🪷
منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇
@Helena_dd
🍃🍃
ایده سرویس بهداشتی 🐾
🎀 🌸 🎀
#زندگیتون_همیشه_بهار💚
همیشه به🪷ار | Evergreen
@Ever_green_n 🪷🪷🪷
منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇
@Helena_dd
#ایده_خاص 💋
تزیین گیر و شانه سر با گل هایى که با خمیر فیمو ساخته شدن 😍👏
🎀 🌸 🎀
✨
#زندگیتون_همیشه_بهار💚
همیشه به🪷ار | Evergreen
@Ever_green_n 🪷🪷🪷
منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇
@Helena_dd
🌸🍃
تبدیل گلدون مینیاتوری به جاشمعی 🕯
🎀 🌸 🎀
#زندگیتون_همیشه_بهار💚
همیشه به🪷ار | Evergreen
@Ever_green_n 🪷🪷🪷
منتظر روزمرگی ها و ترفنداتون هستم👇
@Helena_dd
همیشه به🪷ار | Evergreen
💙💙 دو هفته مونده بود تا تاریخ عقد! این مدت مدام درگیر کارای شرکت بودم و مرتب میرفتم باشگاه! شیما
💙💙
رسیدم کلینیک! دیدم مامان نشسته روو نیمکت!
+قربونت برم پسرم اومدی؟
-نفس حالش چطوره؟
-خوبه خدا رو شکر! چیز مهمی نبود! ببخش نگرانت کردم!
+چهش بود؟
-دکتر میگفت فشار عصبیه! استرس و اضطراب و این جور چیزا! بمیرم این دختر بس که توو خونه کار میکنه و مراقب منه .. از خستگی زیاد به این حال و روز افتاده!
+الان کجاست؟
-توو اون اتاقه! منتظریم سرمش تموم شه! من نمیتونستم زیاد سر پا بمونم .. اومدم نشستم اینجا که دیدم تو اومدی! تو اینجا بمون پسرم .. ببینم اگه سرمش تموم شده بیارمش بریم!
+چشم! من منتظرم!
نمیدونم چرا خیلی نگرانش بودم! دلم میخواست بگیرمش توو بغلم و بهش بگم چی توو دلته دختر؟ چیه که تو رو به این روز انداخته؟ حسم بهم میگفت حال بدش هیچ ربطی به خستگی نداره! مطمئن بودم یه موضوعی داره اذیتش میکنه! موضوعی که دلش نمیخواد کسی بفهمه!
توو فکر بودم که دیدم نفس دستتودست مامان از اتاق تزریقات اومد بیرون! نگاهم که به صورت رنگپریده و غمگینش افتاد .. قلبم مچاله شد! دیدم که تا چشِش خورد به من .. لبخند کمرمقی روو لباش نشست!
+سلام آقا سینا! ببخشید زحمت دادم بهتون! من گفتم چیزی نیس ولی مادر اصرار داشتن ….
نذاشتم جملهشو تموم کنه!
-اولاً که مادر نگرانت بود دختر خوب! ثانیاً رنگ به رو نداری! چیزی شده؟
یهو نگاهش رنگ ترس گرفت! مضطرب و درمونده زل زد به مامان و بعد دوباره زل زد به من!
+نه نه نه! باور کنید چیزی نیس!