eitaa logo
🇮🇷❥ھ‍‌م‍‌ی‍‌ش‍‌ھ ب‍‌ھ‍‌اࢪ³¹³❥🇵🇸
444 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
104 فایل
‌࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐ لینک ناشناسمون⬇️ https://abzarek.ir/service-p/msg/1070119 یکےازخادمین: @Mahjour_313 _ کُپی؟ +اشکالی نداره ࣫͝ با یھ صلوات بࢪا ظهوࢪ⚘ +فور وارد ثواب داره😉 پیجـ🌻ـــمون تو اینستا: http://www.instagram.com/amajj.313 ━━⊰•✿❤✿•⊱━━
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•🖤🎥¦•° - "لبخندتوراچندصباحیست ندیدم یڪباردگر خانہ ات آباد بگو سیب" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ - - 🕯⃟⃟‌🖤¦⇝ 🕯⃟⃟‌🖤¦⇜ •• ↷ ⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
••❲🔗🏷❳•• • • دق‌ڪردیـم... خوشآبِہ‌حالِ‌شُمآڪِه‌گُذَشتِہ‌اید‌اَز‌مَرز نِشَستہ‌بَر‌تَنِتآن‌ خآڪِ‌سَرزَمینِ‌حُسِین(:🖐🏻 ❬ 🖤¡ ❭ • • 🏷🔗❳•• " ʲᵒⁱⁿ᪥↷ ⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
{🌸🍃} همیشه منفۍ نباش، سعۍ ڪن از زیبایۍ هاۍ اطرافٺ قدردانۍ ڪنۍ . . 🧡🎻 - - - 🍒🍃 •---•---•---•🐣•---•---•---• ⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
••{🌻📿}•• میـآ‌ن‌دلواپـسی‌هایت،کمی‌هم‌زندگے‌ڪن:)🍏 - - - 🚛🌿 •---•---•---•🌵🌾•---•---•---• ⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه ای دردام عنکبوت🦋 شب ازنیمه گذشته وخبری از طارق نشده,پدرم چندبار بااحتیاط کامل بیرون رفته بود وتااونجایی که عقلش میرسید دنبال طارق گشته ولی هیچ اثری نه ازعلی بود ونه ازطارق,نخلستان هم نمیشد که برود اخه داعشیها راه های ورود وخروج شهررا بسته بودند ونخلستان خارج ازشهربود,همه مان مثل مرغ سرکنده ازاین اتاق به اون اتاق میرفتیم,بی هدف .... یک ساعت بعدازنیمه شب بود که دوست پدرم که قراربود اخرشب ازشهر ببرتمان بیرون زنگ زد وگفت امشب اصلا امکان رفتن نیست چون داعشیا همه جا راگرفتند توهرخیابان کلی سرباز گذاشتند وهرکس راکه ببینند بدون سوال وپرسش به رگبار میبندن,توصیه کردکه به هیچ وجه ازخانه خارج نشیم ,حتی به پدرم هم گفت که مردها هم در امان نیستند دیگه زنان که جای خود دارد... چه شب نحسی بود ,به جز عماد هیچ کس چشم روی هم نگذاشت وهیچ خبری هم از طارق وعلی نشد که نشد. نزدیک اذان صبح بود ,میخواستم به بهانه ی هوا خوری به زیرزمین برم ونمازصبحم رابخونم ودعا کنم مشکلاتمان حل بشود که ناگاه صدای اذان مسجدی که خیلی دورتر از ما بود درهواپیچید,انگار مرض داشتند تاجایی راه داشت صدا رازیاد کرده بودند ویک نفرباصدای نکره اش اذان به سبک خودشون میگفت وبعداز اذان اعلام نمود وقت نمازاست وچون به مدد خداوند حکومت سراسر نور اسلامی داعش برپاشده ,تمام مردها موظفند به محض شنیدن اذان به مسجد بیایند ونماز جماعت بخوانند واگر شخصی هنگام نماز بیرون از مسجد درمغازه,خیابان,کوچه و...دیده شود بدون سوال تیرباران خواهد شد.. پیش خودم گفتم:عجب ادمهای بی منطق ووحشی هستند ,بااین کارا که ملت رااز دین اسلام گریزان میکنند وباعث میشن مردم از دین زده بشوند... خورشید طلوع کرده بودبااینکه مادرم بساط صبحانه راه انداخته بود اما هیچ کداممان میلی به خوردن نداشتیم ,هرکدام از ما گوشه ای کز کرده بودیم. عماد هنوز خواب بود ودرهمین حین در خانه رابه شدت زدند واز پشت در سروصداهای زیادی میامد انگار به خانه ی ماحمله شده بود پدر:بچه ها سریع چادر وروبنده بپوشین وخودش با ترس وهراس رفت طرف در تا بازش کند... 📍 📕📍📕 📍📕📍📕 📕📍📕📍📕 📍📕📍📕📍📕
پروانه ای دردام عنکبوت🦋 ازپنجره اتاق بیرون رانگاه میکردم,پدرم تا دررا باز کرد دوتا سرباز داعش با لگد به جانش افتادند واورا کشان کشان به درون خانه اوردند,عماد بیدار شده بود وچون ترسیده بود مدام جیغ میزد,یکی از سربازان داعش با قندان تفنگش برسر مادرم زد وبا لهجه ای خاص ازمادرم میخواست تا عماد راساکت کند ,بچه بیچاره حق داشت من که چندین سال ازاو بزرگتر بودم زهره ام درحال ترکیدن بود,لیلا خودش را به من چسپانده بود انگار من بیچاره تکیه گاه امنی برایش بودم پدرم مدام التماس میکرد ومیگفت:هرچه دارم وندارم مال شما ,فقط بازن وبچه هایم کاری نداشته باشید ,من رابگیرید بگذارید بچه هایم بروند یکی از سربازان خنده زشتی کرد وگفت: کافر بی دین بدون اینکه توچیزی به مابدهی هرچه داری ونداری مال ماست وقهقه ای زد وبه سمت من ولیلا امد ,پدرم از ترس اینکه هتک حرمتی به ما کند خودش را روی ماانداخت وشروع به التماس کرد,عماد از دیدن این صحنه ها فریادش بلند وبلندتر شده بود به طوریکه به هیچ وجه ساکت نمیشد,یکی از داعشیها به سمت مادرم هجوم برد وچادرش راکشید وشال عربی مادرم رااز سرش برداشت وعماد راکه محکم به بغل مادرم چسپیده بود ,قاپید,باشال مادرم دهان عماد رابست,پدرم طاقتش طاق شده بود به سمت داعشی حمله ورشد وشروع به ناسزا گفتن کرد,دیگه هق هق من ولیلا هم بلند شده بود,اون یکی داعشی ازپشت سربه پدرم هجوم اورد وپدر نقش زمین شد وهردو داعشی,قهقه راسردادند ,یکیشان به سرعت به حیاط رفت وبعداز چندلحظه بابندی که لباسها را رویش افتاب میکردیم برگشت وگفت:صبرکنید معرکه درراه است میخواهیم نمایشی بدهیم که نمونه اش رادرعمرتان ندیده اید کافران حربی.... خدای من اینها حیواناتی وحشی در لباس انسان بودند..دردلم متوسل شدم به تمام امامان ای که یکهفته ای بیشترنبود که به انها ایمان اورده بودم. 🍃 📗🍃📗 🍃📗🍃📗 📗🍃📗🍃📗 🍃📗🍃📗🍃📗
پروانه ای دردام عنکبوت🦋 داعشی وحشی به سمت من ولیلا امد ومیخواست دستان مارا با بند لباس ببندد,پدرم تااین حرکت رادید بلند شدتا به سمت مابیاید اما اون یکی داعشی بالگدی که به پشتش زد باعث شد پدرم به صورت زمین بخورد,مادرم با گریه های بلند والتماسهای پی درپی همانند مرغی که به جوجه هایش حمله شده خودرا روی من ولیلا وعماد انداخت ومدام التماس وتقلا میکرد تا شاید دل داعشیان به رحم اید اما ,مرد حرامی بازوی مادرم راگرفت وکشان کشان اورابه سمتی که پدرم بود برد ,الان دیگه پدرومادرم یک گوشه اتاق بودند ومن ولیلا بادستان بسته وعماد بادهان بسته گوشه ی دیگر اتاق که روبروی پدر ومادرم قرارمیگرفتیم بودیم. هیچ کدام درحال خودمان نبودیم بس که گریه کرده بودیم وناله زده بودیم گلووچشمهایمان به سوختن افتاده بود,یک لحظه ازذهنم گذشت که هدف داعشیها چیست؟چکار میخواهند کنند,که یکی از داعشیها چاقویی خنجر مانند, از پرشال کمرش دراورد ورو به دیگری کردوگفت:ابواسحاق ,اینها قربانی من یاتو؟....ابواسحاق نگاهی کرد ویک برق شیطانی درچشمانش درخشید وگفت:نه نه ابوعاص دست نگهدار...باید هنگام قربانی مجاهدان تکبیر بگویند ,صبر کن الان برمیگردم... خدای من,یا امام حسین ع ,اینها چه میخواهند بکنند ...قربانی....چه کسی؟ به چه گناهی؟ ✏️ 📒✏️ ✏️📒✏️ 📒✏️📒✏️ ✏️📒✏️📒✏️ 📒✏️📒✏️📒✏️
هدایت شده از 『تهی』
🔻 الهام علی‌اف گفته از همکاری با ایران، روسیه و ترکیه حمایت می‌کنیم. مثلا میتونستی حمایت نکنی؟ نه واقعا میتونستی؟😂 ℯ𝓶𝒻𝓽𝓎⫸تهے
اگربسیجےواقعےهستے اللّٰهم‌ارزقناشهادت‌را بہ‌قلبت‌بچسبان نہ‌بہ‌پشتِ‌موبایلت‌مشتے . . . ! ــــ✿ـــــــ✿ـــــــ✿ـــــــ✿ــــ [🖐🏿]••‌‌ [📞]••‌‌ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
「🌪💣↻||•• تـٰاپـٰاۍجـٰان‌دلداده‌ےفرمـٰان‌مولـٰاییم؛طوفـٰان‌اگـربـٰاشد‌چه‌غم‌مـٰا‌مرد‌دریـٰاییمシ!•• - - - ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼