امام صادق (ع): "إقرؤا القرآن و استظهروه فإن الله تعالی لا یُعَذِب قلباً وعی القرآن."[۷]
"قرآن را بخوانید و حفظ کنید، زیرا خداوند متعال قلبی که قرآن را درخود جای داده عذاب نمیکند."☘
🍃
🦋زن در خانواده، محور خانه است.
🔻سرکوفت زدن به شوهر ، زندگی مشترکتان را نابود می کند
☘خانم خونه باید بدونه
🍃به کار بردن حرفهایی مثل👇
تو حالیت نیست
تو زندگی ما رو خراب میکنی
تو بی عرضه هستی
و .....
ممنوعِ 🚫
🌼باید بدونی سرزنش و تحقیر آفت زندگیته
خانم وآقای خونه؛
بازنده واقعی دعواها
کسیه که با جروبحث،ثابت میکنه،حق با اونه. 👌این فرد
يه لکه تاریک درقلب همسرش به جامیذاره
که منشااختلافات بعدیه.
🔔 #آقایون_بخونن
💞محبت برای روح یه زن مثل هوا واسه تنفس
لازمه 🥰
🔹زن و شوهر هردو به محبت همدیگه نیاز دارن 👌🏻
❌اما نیاز روحی یه زن به محبت شوهرش فوق العاده مهم و حساس تره❗
📣 کاهش خطر ابتلا به سرطان با مصرف هویج
🔸 هویج سرشار از بتاکاروتن است که بدن آن را به ویتامین A تبدیل میکند.محتوای آنتی اکسیدانی بالای هویج در کاهش خطر ابتلا به برخی سرطانها از جمله سرطان ریه و روده بزرگ نقش دارد
🔸 این سبزیِ ریشهدار، سرشار از مواد مغذی دیگری از جمله پتاسیم و ویتامینهای C و K است.
علائم مؤمنان در کلام علی (ع) (1)
منبع : کیش پارسایان , تهرانی، مجتبی , 91 , , ,تعداد بازدید : 77810 تاریخ درج : 1385/05/04
همام یکی صحابه ی حضرت امیر (ع)، شخصیتی پارسا، متهجد و مجتهد بوده که از حضرت درخواست می کند صفات متقین را، باز گوید و حضرت نیز با مقدماتی اجابت می فرمایند.بیانات آن بزرگوار معروف است به «خطبه همام» و در نهج البلاغه (نسخه صبحی صالح، ص 303، خطبه 193) نقل شده است.روایت دیگری در اصول کافی (1) از حضرت نقل شده که شبیه همان خطبه است امام به نظر ما به رغم نظر برخی که پنداشته اند : همان خطبه منقول در نهج البلاغه است، یا اگر دو واقعه و دو خطبه است مضامین آنها ادغام شده است و به دلیل تفاوتهای فراوان متن و مضمون آنها، دو خطبه، یکی نیستند.
ما در اینجا برای اتمام مباحث و تعمیم فائده، خطبه منقول در اصول کافی را شرح و بسط می دهیم.
امام صادق (ع) می فرمایند: هنگامی که علی (ع) خطبه می خواندند، همام بلند شد و عرض کرد :
[/صف لنا صفة المؤمن کأننا ننظر الیه/]
برای ما توصیف بفرمایید مؤمن را، مانند آنکه او را می بینیم.
[/فقال: یا همام! المؤمن هو الکیس الفطن/]
فرمودند ای همام! مؤمن زیرک و با هوش است.
برخی «کیس» و «فطن» را به یک معنا گرفته اند و فطن را تأکید کیس دانسته اند.اما با مراجعه به کتب لغت، روشن می شود میان این دو واژه تفاوت است.کیس در مقابل احمق است و به زیرکی خدادادی اطلاق می شود.معنی روایت این می شود که مؤمن عاقل و چیز فهم است.از این رو می توان گفت کیاست به ادراک کلیات (عقل خدادادی)، و فطانت به هوشی که حاصل تجربه است (ادراک جزییات) اطلاق می شود.یکی از دلایل اختلاف فطانت و کیاست روایتی از رسول الله (ص) است که نشان می دهد فطن تأکید کیس نیست.
[/قال رسول الله (ص) المؤمن کیس الفطن الحذر/] (2)
مؤمن عاقل و چیز فهم و محتاط است.
در روایتی دیگر، روایت همام به صورت تمثیلی پرداخته شده است: [/المؤمن لا یلسع من حجر مرتین/] (3)
مؤمن از روی یک سنگ دوبار نمی لغزد و به زمین نمی خورد.
متأسفانه در سابق، گاهی ساده لوحیها را علامت خوبی می دانستند.کسی که صابون را از پنیر تشخیص نمی داد ستایش می شد.در صورتی که بی شعوری هیچ گاه علامت خوبی نیست.به قول یکی از بزرگان (رضوان الله تعالی علیه)، این نوع مدحها ترویج نادانی است.در اینجا ذکر نکته ای ضروری است که میان حیله زدن و حیله را درک کردن تفاوت است.یکی از بزرگان می فرمود حقه نزن اما حقه را بفهم.چرا؟ چون مؤمن کیس و فطن و حذر است.یعنی، مؤمن هوشیار است و اوضاع را می پاید.البته این کلمه (حذر) معانی متفاوت دنیوی و اخروی دارد.یکی از معانی آن هوشیاری مؤمن در نفروختن آخرت به دنیا است.از این روایت در می یابیم که اسلام دین شعور است، حتی، در وصول به مقامات معنوی به کار انداختن شعور را شرط می داند.در دنباله روایت علی (ع) فرمودند:
[/بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه/]
صورت مؤمن بشاش و باز است و حزنش در قلبش است.
ما اصطلاحا می گوییم طراوت وجه، روی باز و گشاده.
شایان ذکر است که اندوههای ما دو سنخ است.
1.حزن در امور دنیوی، مانند مصیبت ها و گرفتاریهایی که برای انسان گاهی در دنیا پیدا میشود.مؤمنی که گرفتاری دنیوی برایش پیش آمده نبایددر روابط اجتماعی آن را بروز دهد .
2.حزن در امور اخروی، مانند خوف از خدا.در این موارد هم، باید حزن در دل باشد و در قیافه و چهره منعکس نشود.
می گویند حضرت موسی (ع) برای مناجات به کوه طور می رفت.در راه شخصی را دید که بلند صحبت می کند، اظهار محبت می کند، پیراهنش را چاک می زند.وقتی به محل مناجات رسید حکایت حال او را با خدا باز گفت.خطاب رسید که ای موسی به او بگو نمی خواهد برای من سینه چاک کند، دلش را چاک بدهد تا ما در آن قرار بگیریم.
البته غم و اندوه مؤمن با حزن اولیائش نسبتی مستقیم دارد.همان طور که نشاط او با فرح و شادی اولیائش نسبت دارد، چون دلهای مؤمنان با یکدیگر مربوط است.
در روایتی یکی از ائمه معصومین (ع) درباره شیعیان، فرموده اند:
[/شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا/] (4)
شیعیان ما از باقیمانده طینت ما آفریده شده اند.شادی آنها با شادی ما و حزنشان با حزن ما در ارتباط است.
آن گاه که اولیای ایشان اندوهناکند، شیعیان نیز اندوهگین اند و وقتی شادند، پیروانشان نیز مسرورند.
[/اوسع شی ء صدرا/]
مؤمن از روحی وسیع برخوردار است.برخی این جمله را به حلم تفسیر کرده اند.یعنی مؤمن اهل حلم است.برخی هم آن را به علم شرح کرده اند.البته تفسیر وسعت صدر به علم، بعید است.صدر همان روح است.روح مؤمن با ظرفیت است و در برابر مشکلاتی که برای خیلی ها تحمل ناپذیر است، مقاومت می کند.در روایتی آمده است: [/ «قر کریم» /] یعنی روح مؤمن به قدری با کرامت است که بسیاری از مشکلات و امور را
نادیده می گیرد.هاضمه اش در تحمل مشقات بسیار قوی است.مؤمن مانند آب جاری است که بر اثر تماس با نجاست، نجس نمی شود.بعضی مردم مانند آب قلیل هستند که بر اثر برخورد با اندکی نجاست، نجس می شوند، برخی نیز مانند آب کر هستند که باید به قدری نجاست در آن وارد شود که بو و طعم نجاست را بگیرند.اما مؤمن مانند آب جاری است که به منبعی عظیم از رودخانه یا دریا متصل است.آب جاری هرگز منفعل نمی شود .این روایت آنگاه که به مناسبتهای اجتماعی کشانده شود آثار و برکات بسیار زیادی دارد .از این رو، مؤمن از گفتار بسیاری از جهال می گذرد.و حلم به خرج می دهد.
[/و أذل شی ء نفسا/]
هواهای نفسانی در نزد مؤمن از هر چیز خوارتر است.
مؤمن به دلیل احساس فرادستی که نسبت به هواهای نفسانی دارد هرگز تسلیم آن نمی شود.
[/زاجر عن کل فان حاض علی کل حسن./]
از هر آنچه فانی است باز می دارد و در تحقق امور نیکو حریص است.
مراد از «فانی» ، امور دنیوی است که به حال نفوس مضر است. «زاجر» هم اعم از زجر و بازدارندگی خود و دیگران است، این روایت در حقیقت، بیان دیگری است از امر به معروف و نهی از منکر . «کل فان» تنها محرمات را در بر نمی گیرد، چه بسا امور مکروه و مباحی که ممکن است به جنبه های اخروی ضربه بزند، لااقل موجب تنزل مراتب شود.و مؤمن، خود و دیگران را از آنها باز می دارد.
[/لا حقود و لا حسود و لا وثاب و لا سباب و لا عیاب و لا مغتاب/]
کینه ورز و حسود نیست، به مردم نمی پرد و دشنام نمی دهد، عیبجو و غیبت کننده نیست.
«حقد» آن دشمنی است که در درون جای می گیرد.میان «حقد» و «عداوت» اختلاف است.معمولا «حقد» را به کینه ترجمه کرده اند.
حسد صفت کسی است که آرزوی زوال نعمتی را از غیر دارد.به خلاف «غبطه» که خوب است و آن آرزوی داشتن کمالی است که در دیگری هم هست و در فارسی به «رشک» تعبیر می شود.
«وثاب» به معنی پریدن و جستن است.یعنی مؤمن به دیگران پرخاش نمی کند.
«عیاب» ، عیب جو را گویند و «مغتاب» ، غیبت کننده، معنی روایت این است که مؤمن اهل کینه، حسد، پرخاشگری، فحاشی، عیب جویی و غیبت نیست.
مبالغه در نفی
برای فهم بیشتر این روایت ذکر نکته ای ضروری است:
چرا حقود و حسود و وثاب و سباب و عیاب را به صورت صیغه مبالغه مطرح فرموده اند؟ آیا می خواهد فقط افراط در ناهنجاریها را از مؤمن نفی «کدح» به معنای سعی و کوشش است و در برخی لغت نامه ها «کدح» به معنای کسب آمده است.ولی کسب کردن مال برای خانواده از مصادیق کدح است.
چرا سعی مؤمن از عسل شیرینتر است؟ چون تلاش مؤمن در دو جهت است: یکی جهت کوشش مؤمن برای تأمین معیشت خود یا کسانی است که با وی مربوطاند که این خود، عبادت است و مروت.وجه دوم، تلاش مؤمن مربوط به اعمالی است که در آخرت از آنها بهره مند می شود.
مؤمن از کوشش خود در هر دو جهت لذت می برد.آن گاه که در مسیر تأمین معاش تلاش می کند به دلیل فطرت انسانی از این که وسیله است تا دیگران با حمایت او به زندگی ادامه دهند، لذت می برد، مانند پزشکی که از درمان بیماران خویش احساس لذت می کند .
در بعد معنوی هم وقتی به اوامر حق تعالی گردن می نهد و دستورهای الهی را اجرا می کند، پیوند محبتی که میان او و محبوب است، شدیدتر می شود و از این جهت لذتی وصف ناپذیر برایش حاصل می گردد.او باور دارد که تلاشش به ملاقات حق می انجامد.
«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» (5)
[/لا جشع و لا هلع/]
نه حریص است و نه اسیر پوچی است.
«جشع» ، کثرت حرص را گویند.حرص به این معنا است که شخصی در عین دارایی باز هم افزون طلبی می کند و حال آنکه این تقاضا برایش مفیدنیست.شدت حرص در جایی است که شخص نصیب خود را گرفته است و طمع در مال غیر دارد.
«هلوع» به معنای کسی است که توان تحمل در برابر هواهای نفسانی را ندارد.به تعبیر من آدم پوچی است.چنین شخصی ناشکیباست.اهل جزع و فزع است.بنابر این جشع و هلع، حالت کسی است که حریص است و بی صبر.
[/و لا عنف و لا صلف/]
درشت گفتار و کم ظرفیت نیست.
خداوند پیامبرش را نصیحت می کند که در برخوردهای اجتماعی غلیظ و درشت نباشد.زیرا خشونت نظام اجتماعی را از هم می گسلد.درشتی در گفتار و کردار دریچه ای است به سوی بی ایمانی .در این باره روایت جالبی از سلمان (ره) روایت شده است.
[/قال اذا اراد الله عز و جل هلاک عبد نزع منه الحیاء/]
آنگاه که خداوند اراده هلاک بنده ای را داشته باشد، ابتدا حیایش را اخذ می کند.
[/فاذا نزع منه الحیاء لم تلقه الا خائنا مخونا/]
آنگاه که حیا از او رخت بربست، تبدیل به آدم خائنی می شود.
[/و ان کان خائنا مخونا نزع منه الامانة/]
وقتی خائن شد، امانت از او سلب می شود.
یعنی روحیه امانت داری را از دست می دهد و به امانات الهی خیانت می کند.در اینجاست که توحید و ولایتش در خطر نابودی قرار می گیرد. [/فاذا نزعت منه الامانة لم تلقه الا فظا غلیظا/]
وقتی امانت از او گرفته شد، آنگاه او را آدم درشت و خشنی خواهی دید.
[/فاذا کان فظا غلیظا نزعت منه ربقة الایمان/]
وقتی خشن و غلیظ شد، ایمان از او برداشته می شود.
[/فاذا نزعت منه رقة الایمان لم تلقه الا شیطانا ملعونا/] (6)
پس هنگامی که ایمان از او گرفته شد، به شیطان ملعونی بدل خواهد شد.
[/و لا متکلف و لا متعمق/]
اهل تکلف نیست و در چیزی که به او مربوط نیست فرو نمی رود.
تکلف از کلفت به معنی مشقت است.مؤمن در روابط اجتماعی به مقدار توانی که دارد عمل می کند و خود را به مشقت نمی افکند.از آن طرف، در معاشرت با دیگران کارها و سخنان مؤمنان را زیر ذره بین نمی گذارد و در آن عمیق نمی شود.در نگرش به افکار و اعمال خود نیز متعارف و متعادل است.
[/جمیل المنازعة/]
منازعه اش زیباست.
به طوری که اگر شخص ثالثی از بیرون نظاره گر این منازعه باشد از رفتار مؤمن لذت می برد، چون حتی در منازعه هم مسائل اخلاقی و انسانی را مراعات می کند. [/کریم المراجعة/]
بازگشتش کریمانه است.
کرامت به معنای بزرگواری است اما مراجعه در اینجا به چه معناست؟ در اینجا احتمالات گوناگونی قابل طرح است.
1.ممکن است مقصود این باشد که وقتی مؤمن درباره شخصی مرتکب اشتباهی شد، با بزرگواری عمل می کند و باز می گردد.
2.امکان دارد مراد این باشد که حتی در هنگام نیاز به کسی، مراجعه اش به او با تملق و چاپلوسی همراه نیست، بزرگوارانه و کریمانه است.
[/عدل ان غضب/]
در وقت خشم از عدالت خارج نمی شود.
گاهی می گوییم: زید عادل، و گاهی گفته می شود: زید عدل.زید عدل، یعنی حقیقت زید عدالت است و زید با عدالت اتحاد پیدا کرده است.
[/رفیق ان طلب/]
ملایمست اگر چیزی خواهد.
[/لا یتهور و لا یتهتک/]
مؤمن اهل تهور و پرده دری نیست.
قوای نفس انسان به یک اعتبار عقل و شهوت و غضب است و هر یک از اینها سه حالت دارند: افراطی، تفریطی و اعتدالی
حد اعتدال در این قوا، فضیلت است.تهور، حالت افراطی قوه غضب است.و به معنای وارد شدن در امری است که عقلا و شرعا سزاوار نیست. [/و لا یتجبر/]
مؤمن، متکبر نیست.
«تجبر» را به تکبر معنا کرده اند.نه خود را بزرگ می بیند و نه خود را بزرگ می نمایاند .
[/خالص الود/]
دوستی اش خالصانه است.
در معنای این کلام سه تصویر محتمل است:
1.مؤمن در روابط اجتماعی اهل خدعه و نیرنگ و نفاق نیست.دوستی اش بی قید و شرط است.
2.مؤمن دوست می پذیرد و رفاقت می کند اما محور این رفاقتها الله تعالی است دشمنی اش هم برای خداست.یعنی حبش خالصا لله و بغضش نیز مخلصا لله است.
3.مظروف دل مؤمن فقط محبت خداست.محبتش به خدا خالص است و در کنارش هیچ محبت دیگری نیست .
[/وثیق العهد، وفی العقد/]
عهدهایش وثیق و محکم و به پیمانهایش وفادار است.
محکم به دو معنا است: 1 محکم در برابر متزلزل، 2 محکم در برابر چیزی که کنده شود و از بین برود.عهدهای مؤمن نه تنها کنده نمی شود بلکه متزلزل هم نمی گردد، چه عهدهای با خالق و چه پیمانهای با مخلوق . [/شفیق وصول/]
مهربان پیوند زننده است.
به عبارت دیگر ناصح مشفق است.اصرار دارد که به مؤمنان خیر برساند.حرص مؤمن در این موارد است و در مهربانی کردن به مؤمنان حریص است.وصول از «صله» به معنی بسیار پیوند زننده است.مؤمن همواره پیوند می زند، قاطع و فاصل نیست.خواه در خصوص ارحام خواه در خصوص سایر مؤمنان.یکی از بزرگان می فرمود: هیچ گاه با کسی قطع ارتباط نکرده ام، مگر آنکه این قطع از ناحیه او بوده است.این صفت از بهترین صفات مؤمن است.
«حلیم» ، شکیبا است.
حلیم، صاحب طمأنینه نفس است.
برخی تصور کرده اند غضب در مقابل «کظم غیظ» است و حال آنکه غضب مقابل، حلم قرار دارد .کظم غیظ فرو نشاندن غضب است با فشاری که از درون به شخص می آید که در برابر عمل مکروهی خود را نگاه می دارد.اما حلیم، نفسی است که به قدری آراسته شده که به محض برخورد با مکروه به سبب طمأنینه ای که دارد اصلا خشمش برانگیخته نمی شود.در عظمت صفت حلم روایات زیادی وارد شده است، از جمله پیامبر اکرم (ص) فرموده اند:
[/ابتغ الرفعة بالله تعالی/]
طلب کنید رفعت و بلندی را در نزد خدای تعالی
[/قالوا و ما هی یا رسول الله/]
عرض کردند این رفعت چیست یا رسول الله؟ [/قال تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تحلم من جهلک/] (7)
فرمودند درباره کسی که با تو قطع کرده است پیوند بزن و به کسی که تو را محروم کرده عطا و بخشش کن و درباره کسی که عمل جاهلانه ای در حق تو مرتکب شده، حلم بورز.
در روایتی دیگر پیامبر اکرم (ص) فرموده اند: اگر سه خصلت در کسی نباشد، قابل اعتنا نیست .از جمله، تقوایی که او را از گناهان باز دارد و حلمی که به سبب آن از سفاهت سفیه بگذرد تا با او بتواند زندگی کند.
[/خمول/]
گمنام است.
مؤمن شهرت طلب نیست.البته معنای این سخن این نیست که اصل شهرت مذمت شده باشد.
[/قلیل الفضول/]
اضافات گفتاری و عملی او کم است.
به عبارت دیگر مختصر و مفید، می گوید و انجام می دهد.
[/راض عن الله عز و جل/]
مؤمن از خدایش خشنود است.
و هیچ گاه از خدایش شکوه نمی کند.
[/مخالف لهواه/]
با هوای نفسش مخالفت می کند. [/لا یغلظ علی من دونه/]
مؤمن به زیردستش خشونت ندارد.
[/و لا یخوض فی مالا یعنیه/]
در کاری که به او مربوط نیست فرو نمی رود.
خوض به معنای فرو رفتن است. «خاض فی الماء» یعنی به طوری در آب فرو رفت که از دیده ها پنهان شد.مثلا می گویند طلبه ها در مطالب خوض می کنند یعنی دقت زیاد به خرج می دهند، انگار در مطلب فرو می روند.
[/ناصر للدین/]
یاری کننده دین است.
[/محام عن المؤمنین/]
حامی مؤمنین است.
در این کلام، علی (ع) یک مطلب را مفروض دانسته اند و آن اینکه مؤمن به برادر دینی اش ضرر نمی زند.اما اگر ضرری متوجه برادر ایمانی شد، طبق این حدیث مؤمن به حمایت از او اقدام می کند و در صدد رفع مشکل او بر می آید.
چه، بی تفاوتی با ایمان ناسازگار است.
[/کهف للمسلمین/]
پناهگاه مسلمان است.
[/لا یخرق الثناء سمعه/]
تعریف دیگران، او را از خود، بی خود نمی کند.خرق به معنی پاره کردن است.در این تعبیر، امیر المؤمنین علی (ع) استعاره ای به کار می برند که مؤمن از شنیدن تعریف گوشش پاره نمی شود.و به تعبیر دیگر خود را گم نمی کند.بزرگترین خطر برای انسان تعریفهای بی جاست که شخص را گول می زند.
[/لا ینکی الطمع قلبه/] (8)
طمع قلب او را نمی خراشد.
«ینکی» در لغت به معنی خراش زدن است.از این جمله ظاهرا در می یابیم که طمع نمی تواند دل مؤمن را بخراشد، یعنی توان نفوذ در آن را ندارد.
خراشیدن طمع، چه آسیبی به قلب می رساند؟
طمع حالتی است که برای نفس در برابر دنیا پدید می آید.دل آنچه را دیگران از نعم مادی دارند، طلب می کند، اگر چه بدان احتیاج نداشته باشد.
طمع از رذائلی است که از شعبات حب دنیاست و روایات بسیاری در نکوهش آن وارد شده است، پیامبر (ص) فرمودند:
[/ایاک و الطمع فی الناس فإنه فقر حاضر/] (9)
بپرهیز از طمع که تهیدستی حاضر است.
چون آدم طمعکار همواره با احساس نداری و نیاز زندگی می کند.به هر جلوه مادی چشم طمع می دوزد، اگر چه به آن احتیاج نداشته باشد، لذا پیوسته احساس نداری می کند.حرص با طمع از این نظر اختلاف دارد که حریص چیزی را که دارد، بیشتر می طلبد، امام باقر (ع) فرمود :
[/بئس العبد معبد له طمع یقوده/] (10)
«چه بد بنده ای است، بنده ای که طمع جلودار اوست.»
حال ببینیم خراشیدن طمع چه آثاری دارد؟
میان طمع و ایمان ضدیت است.دنیا و آخرت با یکدیگر جمع شدنی نیستند.وقتی در دلی طمع وارد شد، ایمان از آن خارج می شود.و چه خطری بالاتر از بی ایمانی است؟ لذا در نقطه مقابل طمع، ورع قرار دارد.از امام حسین (ع) پرسیدند که چه چیز ایمان را در بنده، پا بر جا می کند؟ حضرت پاسخ فرمودند: «ورع» .و سپس فرمودند:
[/و الذی یخرج منه الطمع/]
آنچه موجب خروج ایمان از دل می شود، طمع است.
طمع انسان را در معرض زوال ایمان قرار می دهد.از این رو در روایات از «بی نیازی از مردم» و «استغنا از خلق» به عنوان فضیلتی بزرگ یاد شده است.
علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید:
[/لیجتمع فی قلبک الافتقار الی الناس و الاستغناء عنهم/]
باید در قلبت دو حالت «احتیاج به مردم» و «استغناء از مردم» جمع شود.
[/فیکون افتقارک علیهم فی لین کلامک و حسن وجهک/]
با داشتن روحیه نیازمندی، کلامت نرم و روایت گشاده می شود.
همان طور که انسان اگر از کسی چیزی بخواهد و احساس احتیاج کند، هم سخنش نرم می شود و هم چهره اش باز و شکفته می شود.
همچنین است اگر در دلت استغنا از ناس هم باشد، زیرا:
[/فی نزاحة عرضک و بقاء عزک/]
آبرویت و عزتت را حفظ کنی.
در این روایت، جنبه های اجتماعی مورد نظر است.اما در بعد معنوی امام باقر (ع) می فرماید :
[/ثلاثة هن فخر المؤمن و زینه فی الدنیا و الاخرة/]
سه چیز افتخار و زینت مؤمن در دنیا و آخرت است.
[/الصلوة فی آخر اللیل/]
نماز در آخر شب
[/و یأسه مما فی ایدی الناس/]
مأیوس بودن از آنچه در دست مردم است. کنایه از استغنا از مردم است
[/و ولایة الامام من آل محمد/] (11)
و پذیرش ولایت و امامت ائمه اطهار علیهم السلام
حال تصور شود آنچه در دست دیگران است، در اختیار کسی باشد، چه فایده ای برای شخص به بار می آورد؟ اهل دنیا همه همتشان این است که بهتر بخورند و شهوترانی کنند و یک حیوان تمام عیار شوند.اما مؤمن چگونه است؟ مؤمن دنیا را مزرعه ای برای جهان دیگر می داند.امام حسن (ع) فرمودند:
[/ابن آدم انک لم تزل فی هدم عمرک منذ سقطت من بطن امک/]
ای فرزند آدم، عمرت از روزی که از بطن مادر خارج شده ای، در حال نزول و سقوط است.
[/فخذ مما فی یدیک لا بین یدیک فان المؤمن یتزود/]
مؤمن در این دنیا برای سفرش زاد و راحله تهیه می کند.
اما کافر چه سرنوشتی دارد.
[/فو الکافر یتمتع/]
پس کافر در کشتزار طبیعت می چرد.