eitaa logo
🍃 ازدواج 🍂
4.9هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
ازدواج اجباری رمانی و پر ماجرا و عاشقانه فصل ۲ بزودی... در این کانال به صورت آنلاین نوشته خواهد شد جذابتر از فصل یک فوروارد، کپی حتی با ذکر نام نویسنده و لینک و #حرام است🚫 #تبلیغات‌پر‌بازده ❤ http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃 🍂🍃 🍃 گیره های مو تو موهای بلند طلایی رنگش گیر کردا بود. روبه روی آینه دلاور ایستاده بود پشت سرش ایستادم یک سر و گردن ازش بلند از بودم.. دو دستم رو گذاشتم روی گیره و به ارومی کشیدم.. تمام گیره های مشکی رنگش رو به ارومی و با حوصله کشیدم بیرون! اخر تمام موهای بلندش که در اثرو تاف و ... روی هم مونده بودن.. سرم رو گذاشتن و روی شونه اش از توی آینه نگاهش کردم صورتش در اون میکاپ عروسی می درخشید فرشته زمینی بود برای من لیلا! عروسی حسابی به من خوش گذشت ولی از دیشب کارهاش خسته ام کرده بود.. از توی اون آینه که چهره زیبای فرشته زمینی منو نشون میداد چشمکی زد که برای لبخندش دلم غنچ رفت.. 🍂 فصل دو_ازدواج به اجبار🍃 https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
ودر‌پس‌تمام‌سختی‌ها خدایی‌هست ‌که‌در‌آسانی‌ها فراموشش‌کرده‌ای!)' 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
پروردگارا 🌸🍃 در این صبح زیبای بهاری که نویدبخش امید و رحمت توست هر آنکه چشم گشود قلبش سرشار از امید و زندگیش سرشار از رحمت و برکت تو باد...🌸🍃 سلام صبح قشنگتون بخیر 🌹
صبـــور بـــاش...💥 🔅هـم حکمت را می فهمی 🔅هـم قسمت را می چشـی 🔅هـم معجـزه می بینـی... ❤🌱 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
ومراببخش‌ که‌یادم‌میرود معبودی‌دارم، زیباترومهربان‌تر ازهرچیزوهرکس... 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
‌∞♥∞ الهــے‌به‌امــیدتــو🌱 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
[🌿📸] . . فرقے نمےڪڹد؛ شلمـچـھ،حـَلب، مـوصِـل، قُــدس یاڪۅچھ پس کۅچھ‌ ھاے شهرماڹ! بسیجے ؛سهمش دویدڹ پابھ پاے" انقلابـ "است..! . . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃 🍂🍃 🍃 *لیلا* انگار انرژی گرفته بود از لبخندی که مهمون لبهام شده بود! اسپیکر رو از تو کشو برداشت اولین اهنگ روشن شد. متعجب به کارهاش نگاه میکردم. لبخند زد دستشو دور کمرم انداخت همراهی کردم دستمو انداختم دور گردنش دستام یخ بود و روی گردن گرمش! شروع به رقصیدن کردیم.. بعد ده دقیقه دیگه پاهام نای ایستادن نداشتم. فک کنم اوهم نای ایستادن نداشت خسته تیکه کردم به سینه اش دستشو محکم فشرد و در همون زمان به پشت خودشو انداخت روی تخت روی ارش خوابیده بودم دیوونه لبخند میزد و خوشحال بود. سرمو فرو کردم تو گردنش با دستاش رو ردی سرم قرار داد و سرمو اورد بالا و لبهاش رو گذاشت روی ل*ب*هام و عمیق بو*سید‌ *** از خواب بیدار شدم تا موقعیتم رو درک کردم دیدم. با لباس عروس دیشب خوابیدم. 🍂 فصل دو_ازدواج به اجبار🍃 https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃 🍂🍃 🍃 ارش هم مظلومانه کنارم خوابیده. با سختی بسیار از اغوشش بیرون اومدم با کمترین صدا لباسم رو عوض کردم و رفتم داخل حمام حسابی خودم رو شستم تا اثره های ارایش پاک بشه تقریبا نیم ساعت توی حمام بودم. یک تاب شلوارک صورتی پوشیدم و یک رژ خیلی کمرنگ رفتم داخل آشپز خوته صبحونه مفصلی رو روی میز چیدم.. قدم برداشتم سمت اتاق که صدای زنگ موبایل گوشی ارش بلند شد به سمت صدا رفتن گوشیش توی جیب کتش بود. گوشی رو از توی جیبش برداشتم با دیدن اسمی که روی صفحه اومده بود لرزه افتاد به جونم. "داداش آرشام" موندم چیکار کنم دکمه خاموش و روشن گوشی زدم و دوباره گوشیو توی جیبش گذاشتم‌. دوباره اوند توی ذهنم چهره اش نگاه عصبیش!! 🍂 فصل دو_ازدواج به اجبار🍃 https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
‌∞♥∞ ~|حال‌بهتری خواهیم‌داشت🎡 ~|اگردست‌برداریم‌از🎗 ~|فردی که‌لیاقت‌محبت‌ندارد🦊 ~|دشمنی‌که‌ارزش‌جنگیدن‌ندارد🚧 ~|حقی‌که‌ارزش‌گرفتن‌ندارد🔗 ~|وفکری که‌ارزش‌اندیشیدن‌ندارد🖇 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌ 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
قٰدنَرَيٰ‌تَقَلبٰ‌وَجهِڪٰ‌في‌السٰماء...🌿 هرگاه‌ڪہ‌دلت‌تنگ‌شدی بہ‌آسمان‌نگاه‌ڪن 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
سلامی به قشنگی بهشت سلامی به زیبایی گلهای آفتاب گردان سلامی ب‌محکمی پیوندقلبها و سلامی که یادآورخوبی است سلام گلهای باوفا روزتون بخیر وزیبا ‌‌ ╰══•◍⃟🌾•══╯
‌∞♥∞ 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃 🍂🍃 🍃 از ترس دستام میلرزید! از ارشام نمیترسیدم. از اینکه به ارش بگه... من ارشو دوست داشتم. آرشا منو به اجبار برد اونجا و شب خوابیدیم.. ارش خیلی غیرتی و اگه بفهمه بد بخت بودم! صدایی از پشت سرم شنیدم با ترس برگشتم و جیغ خفیفی کشیدم که دیدم آرش هست. دستم و روی قلبم گذاشتم و گفتم:_ت..رسیدم. منو به آغوش گرمش دعوت کرد و و گفت: _ببخشید. دلم لرزیده بود ای کاش هیچوقت آرشایی وجود نداشت! که من بترسم از آغوش عشقم.. 🍂 فصل دو_ازدواج به اجبار🍃 https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
اِنّي اَستَودِعُكَ قَلبی ... مـن دلـم را پیـش تـو به امـانـت گـذاشتـه ام ...🌱 ♥️ 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
🌿" •(... لاتخف و لاتحزن إنا منجوڪ...)• نترس و غمگین مباش؛ ما نجاتت میدهیم...! 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃 🍂🍃 🍃 ترس از اینکه دیگ این آغوش رو نداشته باشم دیگه هیچ امنیتی برام نمونه و هیچ حامی نداشته باشم! با صدای بمی گفت:_کی زنگ زد به گوشیم؟! لحظه ای رنگم پرید! خودمو جمع و جور کردم و با صدا ضعیفی گفتم :_آ...رشا بود گفتم خسسته ای بیدارت نکنم! دقیق شد روی صورتم با اون چشمهای سیاهش خیره بود میخواست ذهن بخونه اخم ساختگی کرد و گفت:_چیزی شده؟؟؟ _ن نه _مطمئنی؟! با سر تایید کردم که بی خیال شد از دست اون نگاها و حرفاش با سرعت رفتم آشپز خونه. 🍂 فصل دو_ازدواج به اجبار🍃 https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
‌∞♥∞ شد!شد! نشد؟! حتماخدایه‌فکربهتری‌توسرش‌دارهـ✨ 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
صُبح‌خود‌را‌به‌سلامے‌بہ‌تو‌آغاز‌ڪنم جُـز‌هــَواۍ‌تو‌ڪجا‌باشم‌و‌پرواز‌ڪنم حسرتِ‌بوسہ‌به‌شش‌گوشه‌تو‌ماراڪشت درد‌مندم،بہ‌ڪه‌من‌دردِ‌خود‌ابراز‌ڪنم؟! 🤍 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
•• یهو وسط دعای کمیل داد میزنه وفُکَنی مِن شِد ثاقی و میزنه زیر گریه :) آخه گناهکارتر از این ؟! 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
‌∞♥∞ به بندگانم خبر ده همانا من بسیار بخشنده و مهربانم - سوره حجر، آیه 49 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
🌼صبحتون زیبـا 🌾خــدایـا 🌼امروز برای دوستانم 🌾عطا فرما 🌼شـادی بسیـار 🌾خنـده‌های فراوان 🌼بـرکـت پـر بـار 🌾موفقیت های بزرگ 🌼لحظه های زیبـا 🌾و یـه زنـدگی آرام
مرزها سهم زمینند و تو سهم آسمان آسمان شام یا ایران چه فرقی می‌کند -محمدمهدی شفعیی 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂 🍂 میز رو چیده بودم! از همونجا گفتم:_بیا صبحونه بخور. جوابی نداد.. نگاهش کردم سرگرم‌گوشی اش بود. دوباره گفتم:_بیا دیگ زمزمه کرد:_اومدم. نشستم و مشغول شدم دو چایی ریختم و مشغول بهم زدن شدم که آرش از پشت سرم اومد و روی صندلی نشست. سعی کردم به خودم ارامش بدم‌. اون هیچ غلطی نمیتونه بکنه! من چنین اجازه ای رو به کسی نمیدم که خواسته باشه با زندگیم بازی کنه.. به فکر بچه هام باید باشم و ارامش ایترس برای دوقلوهامون خوب نیست. با لبخندی مصنوعی که زده بودم ارامشم رو به دست اورده بودم.. 🍂 فصل دو_ازدواج به اجبار🍃 https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🌸 دل تنها نردبانی است که آدمی را به آسمان میرساند و تنها وسیله ایست که خدا را در می یابد 🌱 🌱 ازدواج اجبارے❤️ 🌱 @ezdevag_egbari❤️