eitaa logo
ݕنـــــ🎀ـــــآت الفاطـمـهـ
63 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
230 ویدیو
116 فایل
دخترونه هایی از جنس حضرت فاطمه ✨💕 اسم کانالمون بنات الفاطمه هست 💖(چون هدف دختر فاطمه بودن) #رهبر #دلنوشته #شهدا #تلنگر #پروفایل #بیو #استوری) اینم لینک ناشناس کانالمون https://harfeto.timefriend.net/16209882140257
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبادل ریحانه بانو♡
یه کانال پیدا کردم عالیه😍😍 همه چی توش داره🤩 هشتگ هایی که میتونی تو این کانال ببینی🙈: 🎀 🧢 💕 🌱💞 🌸🍃 🙃❣ بزن رو لینک زیر😉 @shahid_A_mashlab
هدایت شده از تبادل ریحانه بانو♡
سلام دوستای گلم✋🏻🌻 میخوام دعوتتون کنم به یک کانال دخترونه مذهبی✨💖 از پست هاش دیگه نگم براتون👌🎈 😍 ♥️ های انگیزشی،مناسبتی و...😍 ♥️ و کتاب😍 های مختلف♥️ حلال😍 تازه مدیر کانال به عضو های جدید هدیه میده🎁🌹 اگه عضو شدید لطفا لفت ندید🙃🌱 اینم لینکش👇👇👇 🎉بنات الفاطمه🎉 ╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮     @f1399om ╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
هدایت شده از تبادل ریحانه بانو♡
یه کانال پیدا کردم عالیه😍😍 همه چی توش داره🤩 هشتگ هایی که میتونی تو این کانال ببینی🙈: 🎀 🧢 💕 🌱💞 🌸🍃 🙃❣ بزن رو لینک زیر😉 @shahid_A_mashlab
هدایت شده از تبادل ریحانه بانو♡
💗﷽💗 دختر خانم های گل میخواهم کانال *دخـــ🧕🏻ــتران بهـــ🌺ــشتی* رو بهتون معرفی کنم این کانالک پر از مطالب خوب و مناسب است فعالیت های کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 😉 😂 📜 🌟 📝 🌈 🎀🎊 📋📋 🙂 🌸 🧕🏻 🚶🏻‍♀️ 😍 📗📕 ✨⚡ *و کلی چیزای دیگه....* پس اگه دوست داشتید عضو کانال ما شوید بزنید روی لینک زیر ☺️ @dokhtaranbeheshtiii
بسم الله الرحمان الرحیم💚💚 جلو در دانشگاه با دوستهایم در حال حرف زدن بودیم که یاد جزوه ام افتادم، رو به سارا گفتم: – پس این جزوه ام چی شد؟ سارا هینی کشیدو گفت: – دست راحیله، صبر کن الان می گم بیاره. گوشی را از جیبش در آوردو از ما فاصله گرفت، بعد از چند دقیقه امد. – الان میاره. نگاه دلخوری به او انداختم. –ببخشید که جزوتو بی اجازه دادم به یکی دیگه _ اونوقت راحیل کیه؟ –راحیل یکی دیگه نیست،خیلی منظمه،راستش نمیشد که بهش ندم،گفت یه روزه میده، خیالت راحت حرفش حرفه،آرش باور کن جوری شد که نشد بگم جزوه مال توئه، الانم امد به روش نیاریا. پوفی کردم و گفتم: – حالا الان کجاست؟ من می خوام برم. نگاهی به در دانشگاه انداخت. –تودانشگاهه، عه، امدش. مسیر نگاهش را دنبال کردم، یک دختر چادری که خیلی باوقارو متین به نظر می رسید، نزدیک میشد، اونقد چهره ی جذابی داشت که نتوانستم نگاهم را صورتش بردارم، ابروانی مشگی با چشمهایی به رنگ شب، پوست صورتش رنگ گندم بود،بینی کشیده که به نظر عمل کرده بود ولی وقتی نزدیک امددیدم این طور نیست. با یک روسری سرمه ایی زیبا، صورتش رو قاب گرفته بود، برعکس دخترهای دیگه که در دانشگاه مغنعه می پوشند،او روسری سرش بودومدل خاصی آن را بسته بود، مدل بستنش را خیلی خوشم امد. نوع چادرش خاص بود. با لبخندی که به سارا می زد با اشاره سر سارا را صدا کرد، تا جزوه را به دستش دهد.سارا به طرفش رفت و باهم دست دادند وخوش وبش کردند، سرش را به طرف کیفش برد که جزوه راازداخل کیف برون بکشد. همون لحظه فکر شیطنت باری به سراغم امد. نمی دانم چرا، ولی می خواستم متوجه بشودکه جزوه مال من است. شاید می خواستم من را ببیندو توجه اش را به طرف خودم جلب کنم. جلو رفتم و سلام کردم، سرش رابالا آوردو ونگاه گذرایی به من انداخت و زیرلبی جوابم راداد، لبخند از روی لبهایش جمع شد، قیافه ی جدی تری به خودش گرفت وجزوه را مقابل سارا گرفت و تشکر کرد. همانطور که محو صدای آرام و قشنگش شده بودم، قبل از سارا جزوه را گرفتم و گفتم: –خواهش می کنم، بعد خنده ایی کردم و گفتم: – جزوه ام شده مارکوپولو، بالاخره به دستم رسید. با چشمهای گرد شده، سارا را نگاه کردوگفت: –منظورت از دوستت ایشون بودند؟ سارا با دست پاچگی گفت: –حالا چه فرقی داره با دلخوری به سارا گفت: –کاش می گفتی، بعدهم برگشت به طرفم وبا حالتی شرمنده گفت: –حلال کنید من نمی دونستم...نذاشتم حرفش راادامه دهد، فوری گفتم: –اشکالی نداره، اصلا مهم نیست. سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت، کمی بیشتر به طرف سارا متمایل شدو باهاش دست دادو گفت: –کلاس آخررو نمیای؟ سارا گفت: – نه، با بچه ها می خواهیم بریم بیرون. نگاهی به من و بقیه ی بچه ها انداخت وهمانطور که دستش را از دست سارا بیرون می کشید گفت: –پس من میرم کلاس. سرش را به طرف من برگرداند و بدون این که نگاهم کند گفت: –ممنون بابت جزوه. فوری خداحافظی کردو رفت. بعد از رفتنش به سارا گفتم: –چرا نگفتی اونم با شما بیاد؟ سارا پوزخندی زدو گفت: –اون این جور جمع هارو نمی پسنده. اخم کردم. – کدوم جور؟ -مختلط... -یعنی چی؟ -یعنی اون پسر جماعت را حساب نمی کنه، چه برسه باهاشون بیرون بره. –سارا!این دختره تو کلاس ماست؟ –آره. با تعجب گفتم: – چرا من تا حالا متوجه اش نشدم؟ سارا همانطور که نگاهم می کرد گفت: –کلا راحیل با کسی کاری نداره،آرومه و سرش تو کار خودشه. سارا پیش بقیه رفت که گرم حرف زدن بودندو گفت: –بچه ها بریم دیگه. نمی دانم چرا این دختر، چی بود اسمش، راحیل، توجهم را جلب کرد. چقدر جذبه داشت، فکر کنم کمی از خود شیفته هم بود، حتی در چشم هایم نگاه هم نکرد.صدای سارا در سرم اکو می شد،"او پسر جماعت را حساب نمی کند." دلم خواست رفتارش با من متفاوت باشد تابقیه بخصوص سارا شوکه بشوند...منی که همه ی دخترها دوست دارند هم کلامم شوند و تحویلم می گیرند،او حتی افتخار ندادکه نگاهم کند... سارا با تکون دادن دستش مقابل چشم هایم، گفت: – کجایی آرش؟ تو نمیای؟ – گفتم که نه، کار دارم باید برم. -باشه پس خداحافظ ما رفتیم. از بقیه ی بچه ها هم خداحافظی کردم و به طرف خانه راه افتادم... ╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮     @f1399om ╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
سلام دوستای گلم✋🏻🌻 میخوام دعوتتون کنم به یک کانال دخترونه مذهبی✨💖 از پست هاش دیگه نگم براتون👌🎈 😍 ♥️ های انگیزشی،مناسبتی و...😍 ♥️ و کتاب😍 های مختلف♥️ حلال😍 ❤️ 😍 ❤️ ڱࢪافے😍 ❤️ 😍 و ..... تازه مدیر کانال به عضو های جدید هدیه میده🎁🌹 اگه عضو شدید لطفا لفت ندید🙃🌱 اینم لینکش👇👇👇 🎉بنات الفاطمه🎉 ╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮     @f1399om ╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
هدایت شده از تبادلات ریحانه بانو(گروه۱)
سلام دوستای گلم✋🏻🌻 میخوام دعوتتون کنم به یک کانال دخترونه مذهبی✨💖 از پست هاش دیگه نگم براتون👌🎈 😍 ♥️ های انگیزشی،مناسبتی و...😍 ♥️ و کتاب😍 های مختلف♥️ حلال😍 تازه مدیر کانال به عضو های جدید هدیه میده🎁🌹 اگه عضو شدید لطفا لفت ندید🙃🌱 اینم لینکش👇👇👇 🎉بنات الفاطمه🎉 ╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮     @f1399om ╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
هدایت شده از تبادلات ریحانه بانو(گروه۱)
سلام دوستای گلم✋🏻🌻 میخوام دعوتتون کنم به یک کانال دخترونه مذهبی✨💖 از پست هاش دیگه نگم براتون👌🎈 😍 ♥️ های انگیزشی،مناسبتی و...😍 ♥️ و کتاب😍 های مختلف♥️ حلال😍 تازه مدیر کانال به عضو های جدید هدیه میده🎁🌹 اگه عضو شدید لطفا لفت ندید🙃🌱 اینم لینکش👇👇👇 🎉بنات الفاطمه🎉 ╭━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╮     @f1399om ╰━━⊰❀•❀🌼❀•❀⊱━━╯
هدایت شده از تبادلات ریحانه بانو(گروه۱)
یه کانال پیدا کردم عالیه😍😍 همه چی توش داره🤩 هشتگ هایی که میتونی تو این کانال ببینی🙈: 🎀 🧢 💕 🌱💞 🌸🍃 🙃❣ بزن رو لینک زیر😉 @shahid_A_mashlab