eitaa logo
الگوی سوم | فاطمـــه محمّدی
279 دنبال‌کننده
141 عکس
102 ویدیو
1 فایل
✨﷽✨ در اینجا 🦋روایت‌های من🦋 را می‌خوانید. مادری که 🌱چند ترمی دانشگاه رفته 🌱چند ترمی هم درس دین خوانده و بزرگترین افتخارش این است که زیرسایه‌ی بانوی کریمه قم(س)،پای درس امامینِ انقلاب بنشیند و الگوی سوم را مشق کند. ارتباط با من: @f_mohammad_i
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 گفتگوها اگر منطقی و مبتنی بر واقعیت و به دور از تعصب باشه تاثیر خودش رو می‌گذاره😍💪 جهادتون قبول باشه ان شا...❤️
🦋 دخترک جوراب فروش 🌱 ساعت نه و نیم صبح است و پنجاه کیلومترِ دیگر تا مشهد راه مانده. سوخت ماشین کم است و با اولین تابلوی سوخت، مسیر را به سمت آن کج می‌کنیم در صف ماشین‌ها که می‌ایستیم، از آینه بغل به عقب نگاهی می‌‌اندازم. دخترکی ۸،۷ ساله جوراب به دست توجه‌ام را به خودش جلب می‌کند کنار هر ماشین می‌ایستد و جوراب‌هایش را بالا می‌آورد 🌱چه بی‌مهرند آن‌هایی که قصد خریدِ جوراب ندارند ولی حاضر نیستند دخترک را به لبخندی مهمان کنند! و چه مغرورند آن‌ها که حاضر نیستند حتی پنجره ماشین را پایین بکشند و نیم نگاهی به او بیندازند! 🌱 مادرانگی‌ام دارد جریحه‌دار می‌شود! از ماشین پیاده می‌شوم تا خودم را به او برسانم؛ او که از ۶،۵ ماشین گذشته ولی هنوز یک جوراب هم نفروخته! به او نزدیک می‌شوم و تمامِ مِهر مادرانه‌ام را در صدایم می‌ریزم و به او سلام می‌دهم. او اما مثل همان راننده‌ها با سردی نگاهم می‌کند. می‌پرسم جوراب مردانه جفتی چند؟ و او یک کلام می‌گوید: ۲۰ ! شاید لطافت دخترانه اش را بین این ماشین‌ها و دود و دَمشان گم‌ کرده😢 در حال حساب کردن از او می‌پرسم اسمت چیست؟ و باز همانطور سرد جواب می‌دهد: افسانه! من اما از گرمی کلامم چیزی کم نمی‌کنم و با ذوق می‌گویم چه اسم قشنگی داری، درست مثل خودت☺️ حالا چشمانش برق می‌زند و می‌توانی لبخندی پنهان گوشه لبش ببینی. دستش به سمت روسری‌اش می‌رود تا آن را مرتب کند تا قشنگ‌تر جلوه کند ولی از نگاه من او با همان روسری نامرتب هم قشنگ بود. برای ثانیه‌هایی کوتاه با لبخند به چشمان برق زده‌اش نگاه می‌کنم 🌱 او می‌رود تا جوراب‌هایش را بفروشد و من به ماشین بر‌می‌گردم ولی تمام مسیر را به او فکر می‌کنم و به آن‌ها که مثل او کودک کارند... به مشهد رسیده‌ایم و حالا می‌توانم گنبد را به خوبی ببینم‌‌... در دلم می‌گویم محال است بابارضا به فکر بچه‌های کار نباشد بچه‌هایی که به زائرانِ بابا رضا جوراب می‌‌فروشند. از همسرم می‌خواهم تا جوراب جدید را به پا کند و با آن به زیارت برود تا او هم در ثواب زیارت شریک شود. 🌱 دلم می‌خواهد برای آن‌ها کاری کنم، به ذهنم می‌رسد چه خوب است اولین زیارت حرمم را نه برای خودم، بلکه از طرف کودکان کار تقدیم حضرت کنم و بعد دعای عاقبت بخیری‌شان را ضمیمه اش کنم آن‌ها را به بابارضا می‌سپارم‌‌، او که مِهرش را نثار یک آهو می‌کند مگر می‌شود برای آن‌ها پدری نکند؟ ۱۴۰۳/۴/۱۰ ✍ فـ.مُحَـمـَّدِےْ 🌐 @f_mohaammadi
🔰روز اول سفر 🌀 چیزی تا اذان مغرب به افق مشهد باقی نمانده، وارد گیت ورودی حرم می‌شوم. صف زوار آرام آرام جلو می‌رود و حالا من اول صف قرار دارم خادم شروع می‌کند به بررسی کیف و وسایل. "خدا قوت" گرمی تقدیم او می‌کنم. او با طمأنینه تشکر می‌کند و بعد می‌گوید: "ان شاا... همگی بتوانیم به وظایفمان به خوبی عمل کنیم، شما هم اگر رفتید حرم برای کشور دعا کنید که در این انتخابات سربلند بیرون بیاییم." بعد هم ادامه می‌دهد: "در انتخابات هم شرکت کنید" از کارش لذت بردم، از این که بهانه‌ای پیدا کرده بود تا در کنار خادمی‌اش، جهاد تبیین هم بکند. 🌀 وارد صحن شدم و نماز را خواندم بعد از زیارت امین الله شرایط مهیا بود تا بروم برای تبیین‌ همسرم حواسش به بچه‌ها بود و من می‌توانستم با خیالی آسوده و تمرکز، به گفتگو بپردازم. 🌀 در این میان پای صحبت زن میانسالی نشستم که می‌گفت من بچه نسل اول این انقلابم و آن را دوست دارم ولی جمعه رای ندادم چون گله دارم و با رای ندادن می‌خواهم این اعتراض را نشان دهم، با او صحبت کردم و گفتم که رای ندادن او هم نوعی رای دادن است، آن هم رای به دشمنان انقلابی که دوستش داشت... چندین دقیقه صحبت کردیم، در آخر قانع شد که رای دهد، حالا راحت می‌توانستیم سر گزینه اصلح با هم به گفتگو بپردازیم. 🌀 زن دیگری را دیدم که می‌گفت خدا شاهد است این سه سال آسوده خاطر بودم ولی حالا یک هفته است مدام دل نگرانم که نکند زحمات شهید رئیسی هدر رود‌. زن دیگری هم دیدم که می‌گفت من حتما رای خواهم داد، حتی یادم بود چون جمعه انتخابات است، کارت ملی‌ام را با خودم بیاورم. 🌀 در این میان با ۴ پیرزن هم صحبت کردم، گفتند با هم از روستایشان آمده‌اند و از نامزدها و برنامه‌هایشان اطلاعی ندارند.آن‌ها را معرفی کردم.گفتند از بین این دو نفر، کدام یک به فکر روستای ما هست که به او رای دهیم؟ گفتم روستای شما را نمی‌شناسم ولی آقای جلیلی گفته برای روستایی‌ها هم برنامه ویژه دارم... ۱۴۰۳/۴/۱۱ ✍ فـ.مُحَـمـَّدِےْ 🌐 @f_mohaammadi
🍃 رو به گنبد نشسته‌ام و زیارت امین الله را زمزمه می‌کنم به این فراز می‌رسم: أَنْتَ إِلٰهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلايَ اغْفِرْ لِأَوْلِيائِنا، وَكُفَّ عَنَّا أَعْداءَنا، وَاشْغَلْهُمْ عَنْ أَذَانَا، وَأَظْهِرْ كَلِمَةَ الْحَقِّ تو معبود و آقا و مولای منی، دوستانمان را بیامرز، دشمنانمان را از ما بازدار و از آزار ما منحرفشان گردان و کلمه حق را نمایان گردان دیگر چه نیاز به دعایی جداگانه برای انقلاب، وقتی معصوم راه را نشان داده دوست دارم‌ بنشینم و بارها این فراز را تکرار کنم... ۱۴۰۳/۴/۱۱ 🌐 @f_mohaammadi
🍃 من دوباره اومدم صحبت کنم و صحبت بشنوم🤪 نتیجه صحبت کردن من، رای به اصلح شد😍 نتیجه صحبت کردن او، خرید کردن من شد، یک کش مو و یک گیره روسری😁 🌐 @f_mohaammadi
🌱 نزدیک اذان است. بچه‌ها می‌خواهند با پدرشان بروند. بعد از نماز، منتظرشان هستم تا بیایند و برویم زیارت حرم. تا آن‌ها بیایند با چند نفری راجع به انتخابات حرف می‌زنم. هنوز نیامده‌اند. زنگ هم زدم پاسخ ندادند. تصمیم می‌گیرم بروم حرم زیارت... کتاب دعا را برمی‌دارم و می‌روم. وارد حرم می‌شوم. سلام می‌دهم. می‌خواهم کتاب دعا را باز کنم که تلفنم زنگ می‌خورد! از لحن صدای همسر مشخص است که بچه‌ها اذیت کرده اند و او را حسابی خسته! تماس را قطع می‌‌کنم. دوباره سلام می‌دهم و کتاب دعایی که هنوز باز نشده را بر‌می‌دارم و برمی‌گردم. و این قابِ عکس می‌شود اولین زیارتِ حرمِ من بعد از دو سال فراق‌... ۱۴۰۳/۴/۱۱ ✍ فـ.مُحَـمـَّدِےْ 🌐 @f_mohaammadi
🌱 در صحن گوهرشاد نشسته بودم که عروس و دامادی در نزدیکی ما نشستند تا اندکی خستگی به در کنند. معلوم بود تازه از سر سفره عقد آمده‌اند. فاصله‌ام را با عروس کم کردم و انتخاب مرد زندگی‌اش را صمیمانه تبریک گفتم و برایش بهترین‌ها را آرزو کردم.😍 تشکر کرد و لبخندی را چاشنی‌اش کرد حالا وقت آن بود تا تنور داغ است، نان را به تنور بزنم😁 گفتم عروس خانمِ ما که در انتخاب نامزد زندگی‌اش تلاش کرده، برای انتخاب نامزد کشورش هم تلاشی کرده؟ لبخندش پررنگ‌تر شد و بله محکمی گفت و ادامه داد که خودش هم عضو بسیج دانشجویی دانشگاه خراسان جنوبی ست و در ستاد هم فعالیت دارد. خوشحال شدم و برایشان آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری کردم.❤️ ۱۴۰۳/۴/۱۲ 🌐 @f_mohaammadi
🍃 در رواق دارالحجه نشسته‌ام صف‌های نماز مرتب شده و تا دقایقی دیگر نماز ظهر اقامه می‌شود. زنی می‌آید و سلام می‌کند. اول فکر می‌کنم خادم است و آمده تا احکام نماز مسافر را یادآوری کند ولی وقتی می‌گوید "جمعه یک روز سرنوشت ساز است" تا آخر خط را می‌خوانم اول از مشارکت می‌گوید و بعد به آقای پزشکیان می‌پردازد و با صدایی که تلاش می‌کند به بالاترین حد خودش برساند می‌گوید:"خانم‌ها حواستان باشد!این هفته فعلا کتاب های دعا و قرآن‌ را کنار بگذارید پزشکیان دارد رشوه های زیادی می‌دهد،اگر او رای بیاورد دیگر اصلا اجازه نمیدهد شما چادر سر کنید،همین چادر هم از سرتان برمی‌دارد و دین‌تان را از شما می‌گیرد" حرفایش دارد تند و تیز می‌شود! همین می‌شود بهانه‌ای تا زنِ جوانی که چند صف عقب‌تر در حال دعاخواندن است فریاد بزند:"این حرف‌ها چیست که می‌گویی؟فکر کردی اینجا ستاد انتخاباتی است؟اینجا حرم است و وقت نماز و دعا" او ولی اعتنایی نمی‌کند. به وضوح می‌بینم اطرافیان نگاهشان را از او می‌گیرند و دیگر به حرف‌هایش گوش نمی‌دهند. او چند جمله دیگر می‌گوید و می‌رود،من همچنان دارم نگاهش می‌کنم و فکر می‌کنم او جاذبه داشت یا دافعه؟ کاش حرف‌های بهتری می‌زد... زنی که کنارم نشسته،رد نگاهم را می‌گیرد و می‌گوید "چه حرف‌ها می‌زنند!مگر مملکت الکی‌ست که از این کارها بکنند! رضا شاه‌اش هم نتوانست! اصلا اگر اینطوری هست چرا شورای نگهبان صلاحیتش را تایید کرد؟" سعی می‌کنم با لحن و کلمات مناسب جواب او را بدهم. کاش در گفتگوها بیشتر دقت کنیم... ۱۴۰۳/۴/۱۱ ✍ فـ.مُحَـمـَّدِےْ 🌐 @f_mohaammadi
🌱 این دوستمون یه تو راهی دارند ولی باز با این شرایط با بچه‌ها می‌رند تبیین جهادشون قبول باشه ان شا...❤️ هم جهاد فرزندآوری شون😍 هم جهاد تبیین‌شون🥰
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 آقای پزشکیان! توهین دیشب شما به سردار دل‌ها در مناظره انتخاباتی قلب ما را به درد آورد... این ملت فرق و را خوب می‌فهمد. حاج قاسم خط قرمز ماست... ما هنوز بعد از چند سال، جمعه شب‌ها راس ساعت ۱:۲۰ دل‌هایمان هوای حاج قاسم دارد... ما برای بچه‌هایمان قصه پهلوانی‌هایش را می‌خوانیم تا یادشان بماند شهدا هنوز زنده‌اند و در بزنگاه‌ها راه را نشان ‌می‌‌دهند... 🌐 @f_mohaammadi
🌱 کجا پیدا کنم دیگر، شراب از این طهوراتر؟ بهشت اینجاست، اینجایی که دارم چای می‌نوشم به‌ جز دامان تو، دستانم از هر ثروتی خالیست مکن ‌ای شاه، در تنهایی محشر فراموشم ☕️ عطر چای بهشتی روزی‌تان باد‌‌... 🌐 @f_mohaammadi
🔆 سعی می‌کنم حرف‌هایش را دقیق به خاطر بسپارم. همان زن ۴۰ ساله‌ای که در حرم اجازه گرفتم تا دقایقی وقتش را بگیرم و درباره انتخابات با او صحبت کنم. 🔆 می‌گوید به رای داده چرا که نامزدی که امیدش به دولت خون‌خوار آمریکا باشد، گزینه خوبی برای انتخاب ریاست جمهوری نیست. می‌گوید من دولتمردان آمریکا را خوب می‌شناسم و می‌دانم قابل اعتماد نیستند... برایم جالب می‌شود او چطور اینقدر محکم و قاطع حرف می‌زند! 🔆 ادامه می‌دهد مادر ۵ فرزند است و از ۶ سالگی برای تحصیلات پدرش، راهی آمریکا شده‌اند و از آخرین سفرشان به ایران ۱۰ سالی می‌گذرد. می‌گوید خودش و همسرش در آنجا مشغول تحصیل و تدریس هستند و حالا در زمان انتخابات به ایران آمده‌اند‌. 🔆 صحبتمان گُل می‌کند و نیم ساعتی در حرم مشغول صحبت می‌شویم. بیشتر من شنونده‌ می‌شوم و او گوینده. از آمریکا می‌گوید و احساس ناامنی‌اش در کنار همسایه‌هایی که همگی اسلحه دارند از ترس‌های درونی‌اش از وقتی که فرزندانش را به مدرسه می‌فرستد چراکه می‌گوید حتی در مدرسه هم بعضی‌ دانش آموزان اسحله دارند‌. از سختی‌های رای دادن در انجا می‌گوید و از اینکه اگر بخواهی رای بدهی باید فحش‌های برخی هموطن‌هایِ بی‌غیرتت را به جان بخری‌... از اغتشاشات زن آزادی زندگی گله دارد و می‌گوید بازتابش در جهان زیبا نبود. 🔆 او می‌گوید و من مشتاق‌تر می‌شوم به شنیدن انگار تمام آنچه در خبرگزاری‌ها از امریکا دیده‌ و شنیده‌ام یادم‌ می‌افتد. می‌گوید ما از آنجا چشم امیدمان به ایران و سربلندی‌اش است ولی برخی بی‌مهری های نزدیکمان‌مان در ایران خاطرمان را می‌آزرد. از خودتحقیری‌های برخی هموطنان ناراحت است و معتقد است ایران همچون نوری است که کسی که در آن است آن نور را نمی‌بیند و اگر بخواهی آن را لمس کنی باید چند صباحی در خارج از این مرزها روزگار را سپری کنی... 🔆 می‌گوید این چند روز هرکجا می‌رود از مردم می‌خواهد تا در انتخابات شرکت کنند. صحبت که به این جا می‌رسد، انگار یاد مادرش می‌افتد و می‌گوید: "راستی مادرم هم این روزها مثل شما با مردم صحبت می‌کند و آن‌ها را به رای دادن ترغیب می‌کند‌" صحبت‌هایمان انگار تمامی ندارد... آیدی‌ اش را می‌دهد و آیدی‌ام را می‌گیرد تا از طریق فضای مجازی با هم ارتباط بگیریم. 🔆 پیش همسر و فرزندانم بر‌می‌گردم. همسرم گوشی به دست مشغول مشاهده مناظره است! آنقدر گرم صحبت بودیم که تازه یادم می‌افتد ساعت مناظره است... ۱۴۰۳/۴/۱۲ ✍ فـ.مُحَـمـَّدِےْ 🌐 @f_mohaammadi