🔆 نیمه شبِ دیشب، فاطمه زهرا چند باری از خواب بیدار شد. راستش را بخواهی، بار آخر کلافه شدم و دلم می‌خواست تا خودِ صبح بخوابد بلکه من هم بتوانم بخوابم. خسته بودم و به فکرِ صبحِ زودی که قرار بود بیدار شوم... 🔆 صبح، وقتی خبرِ تعرض اسرائیل را شنیدم و بعدتر که خبر شهادت دو تن از هموطنان عزیزمان را د‌یدم؛ به فکر فرو رفتم که دقیقا زمانی که ما در خواب بودیم، نیروهای نظامی کشور مشغول محافظت از کشور و انجام وظیفه بودند و برای بیداری‌شان نه ناراحت بودند، نه غُرزنان! 🔆 با خودم گفتم مگر خانه‌ی من، سنگر جهاد من نیست؟ پس این بیداری‌ها هم جزْ جهاد من نخواهد بود... بی شک مادرِ دو شهید عزیزمان، روزگاری در جهاد خانه‌شان، شب بیداری‌ها کشیده‌اند تا به فرزندانشان بیاموزند برای جهاد باید بیداری‌ها کشید... #دلنوشته‌های_یک_مادر #اسرائیل_جنایتکار ༺ᭂ࿐❁••┅┄ 💠 الگوی سوم | فاطمـــه محمّدی 🌐 @f_mohaammadi

#یک_لقمه_کتاب #صبحِ_شام 🔸چهره فقــــــــر، کریه و زشت است، خواه در مرز‌های کشورت باشد، خواه در هزاران کیلومتر آن طرف‌تر 🔹ولــــــــــــی چطور می‌شود که کشوری مثل مصر را باشکوه تصور می‌کنیم و کشوری مثل ایران را فقیر؟؟!! ❗️توصیه می‌کنم این صفحه را کامل بخوانید... ༺ᭂ࿐❁••┅┄ 💠 الگوی سوم | فاطمـــه محمّدی 🌐 @f_mohaammadi

. 💠 «مسئولیتِ واجب» در دنیا ممکن است از کسی درباره #فلسطــــین سوال نکنند اما در آخرت، از همــــــــه ما سوال خواهد شد... 🍃 پ.ن : صدای ماندگار شهید #سیدحسن_نصرالله در سخنرانی شب اول محرم ١۴٠۳/٠۴/۱۷ 🌐 @f_mohaammadi

. لابه‌لای این صبح را به شب رساندن‌ها لابه‌لای غذا درست کردن‌ها و امورات خانه و بچه‌ها یادمون باشد ما وظایف دیگری هم داریم... وظایفی که در قبال آن مسئولیم و برایش بازخواست خواهیم شد... 🌐 @f_mohaammadi

. 🎥 #پیشنهاد_دانلود شیرزنان ایــــــــران چنین رجــــــــــــز می‌خوانند💪 🍃 پ.ن: سخنان شجاعانه و پر صلابت همسر شهید جهاندیده [شهید تعرض اخیر اسرائیل] ༺ᭂ࿐❁••┅┄ 💠 الگوی سوم | فاطمـــه محمّدی 🌐 @f_mohaammadi

. 🔆 پر صلابت پشت بلندگو حاضر می‌شود دارد بلند تر از همیشه سخن می‌گوید و از عمق جانش کلمات را بیان می‌کند گویا واقعا قصد دارد صدایش را به قلب اسرائیل برساند... تمام دلبستگی‌هایش به همسرش را پنهان می‌کند و می‌گوید شهادت حمزه را تبریک می‌گویم حرفی از تسلیت نمی‌زند گویا می‌خواهد بگوید "ما رایت الا جمیلا" ! به جای او اشک‌های من روی صورتم می‌لغزد 🔆 صحبت‌هایش به اینجا ختم نمی‌شود! حالا نوبت احساس مادرانه‌اش می‌رسد ادامه می‌دهد: اگر رهبرم امر کند طفل ۳ ماهه و کودک ۷ ساله ام را برای حراست از اسلام و مرز و بوم ایران خوراک موشک‌های اسرائیل می‌کنم. در دلم او را تحسین می‌کنم 🔆 تیر آخر را آنجا می‌زند که می‌گوید: من انتظار بازگشت پیکر همسرم را هم نداشتم چرا که چشم به هدیه‌ای که در راه امامم دادم، نداشتم. صحبت‌هایش تمام می‌شود اما اشک‌های من ادامه دارد... ✍ فـ.مُحَـمـَّدِےْ #دلنوشته‌های_یک_مادر #مرگ_بر_اسرائیل #الگوی_سوم 🌐 @f_mohaammadi

💠 و خــــــــــــــــــــــــدا می‌بینــد... 🔸 در حاشیه مراسم دیشب که در مسجد جمکران برای شهدای مقاومت برگزار شده بود، میز #اهدای_طلا هم دایر بود... اهالی رسانه‌ هم با دوربین‌هایشان آمده بودند تا خلقِ زیباترین ایثارها را به تصویر بکشند... اما... مگر می‌شود خروار خروار خاطره‌ای که در کنار هر قطعه طلا نهفته‌ست را به تصویر بکشی؟ 🔸 شاید مردی،در کشاکش روزهای سخت، اندک اندک جمع کرده تا توانسته انگشتری زیبا برای همسرش بخرد تا لبخند را مهمان لب‌های او کند. و یا النگویی که شاید هدیه روزهای اول ازدواجشان بوده... و یا... هر چه هست با خود خاطره‌ای همراه دارد... 🔸 من آنجا در کناری ایستاده بودم و به طلاها نگاه می‌کردم و با خود می‌اندیشیدم پشت هر کدام از آن‌ها چه خاطره‌ای نهفته‌ست... سرم را که بالا گرفتم،مادری را دیدم که دست دو فرزندش را گرفته بود و به میز نزدیک می‌شد دقیقا پشت به دوربینی که می‌خواست شکار لحظه‌ها کند به میز که رسید، ایستاد. از زیر چادر تلاش می‌کرد تک پوش نسبتا ضخیم‌اش را از دست در آورد... 🔸 حالا دیگر تمام حواسم جلب او شده بود. تک پوش را در آورد و تحویل مسئول داد. خانم مسئول تشکر کرد و خواست تا فاکتور طلا را به او بدهد او فقط دستش را به نشانه نه بالا آورد و به لبخندی اکتفا کرد و همانطور که پشت به دوربین بود،دور شد. 🔸او رفت و لنز دوربین ناکام ماند از اینکه تصویرش را شکار کند. اما من یقین دارم دوربین‌های خدا تصویرش را دقیق و واضح ثبت کردند تا روزی که در تاریکی محشر، چشم به راه چراغی‌ست، به کمکش بشتابند. ✍ فـ.مُحَـمـَّدِےْ #دلنوشته‌های_یک_مادر 🌐 @f_mohaammadi

🦋 تربیت، هیئتیش قشنگه 😍 🌐 @f_mohaammadi

حالا که شب جمعه‌ای حرف از هیئت شد، موافقید بریم فضای خونه رو هم با یه مداحی زیبا، هیئتی کنیم؟😍😉

. فضــــای خانــــه را معطــــر کنیم با ذکــــر اهل بیت(ع) 🎥 دنیــــــــــــای من 🎤 حاج سید رضا نریمانی ⁣ #هر_خانه_یک_حسینیه 🌐 @f_mohaammadi

🪴 چه ترس از طــــــــــــــــوفان حوادث، وقتــــــــی دســــت پر مهــــــــــــــــر تو در دستــــانمــــان اســــت... 🌱 پ.ن : قابی پر معنا از دلجویی رهبر انقلاب از دختر خردسال شهید جهاندیده در جریان دیدار امروز 🌐 @f_mohaammadi

. 🔅 «حنان» ، مادر لبنانی پا به ماهی که حالا مهمان ایران است؛ چند روز قبل، بدون هیچ ترس و دلهره ای راهی بیمارستان شد. قرار بود تا ساعاتی بعد، دختر لبنانی‌اش را، در شهر کریمه ، در زیر سقف امن ترین کشور دنیا، به آغوش کشد. خبر تولد فرزند حنان، را یکی از دوستان در گروه "زنان میدان" به ما رسانده‌ بود تا میان اخبار تلخِ جنگ، جرعه جرعه عسل به کاممان بریزد... 🔅 حنان که ماه های آخر بارداریش را در سخت ترین شرایط روحی سپری کرده بود و ماه آخر در کنار دیگر لبنانی‌ها عازم ایران شده بود، سزارین شده بود اما توی چهره‌اش اثری از دردها و سختی های بعد از عمل دیده نمی‌شود. خودش از مهمان‌ها پذیرایی می‌کند ؛ با گل لبخندِ زیبایی که به لب داشته . 🔅 به او می‌گویند عمل سزارینت سخت بود؟ اما او با همان لبخند پاسخ می‌دهد: اینها در برابر سختی هایی که دیدیم، اصلا به چشم نمی‌آید. عمق کلامش توی همین یک جمله هم کاملا پیداست، حتی در این حالت هم روحیه مقاومت دارد، گویا قصد دارد از همین ابتدا، دخترش را مقاوم بار بیاورد، درست مثل خودش‌‌... #دلنوشته‌های_یک_مادر #مقاومت_ادامه_دارد #مرگ_بر_اسرائیل 🌐 @f_mohaammadi

🦋 اومدم آشپزخونه می‌بینم کف آشپزخونه به اندازه یه دایره نسبتا بزرگ خیسه و پارچ آب تقریبا خالیه🥸 از فاطمه زهرا می‌پرسم تو آب رو ریختی؟ میگه نه، دادا🙄 به علیرضا میگم آب از دستت ریخته؟ میگه نه 😎 میگم پس چی شده؟ 🧐 میگه یه سوراخ ریز روی درش داره، میخواستم ببینم کج کنم ازش آب می‌ریزه، دیدم نمی‌ریزه ولی از لای در می‌ریزه آقاااا چرا سوراخ ریز روی در پارچ هم برای این بچه‌ها جذابه؟ 😶‍🌫😵‍💫 اصلا چرا به ذهنش می‌رسه این سوراخ چیه ولی به ذهنش نمی‌رسه حداقل تو ظرفشور امتحان کنه؟😫 آخه وسط آشپزخونه، محل آزمایش علمیه؟🥸🤭😅 #تجربه_های_روزانه 🌐 @f_mohaammadi

🪴 در هر مقطع تحصیلی که باشی، روزهایی داری که مثل ســــــــتاره در آسمان عمر سپری‌شده‌ات می‌درخشد روزهایی شیــــــــرین درست مثل همان عسلی که امروز کام‌مان را شیرین کرد یا حتی مثل همان شیرینی مربایی که حالا انگار مزه‌اش جور دیگری بود در کنار نون و پنیر و خیار و گوجه و در کنار کوکو سبزی که یکی از همکلاسی‌ها آماده کرده بود... روزی گرم؛ درست مثل دمنوش خوشمزه‌ای که استاد آورده بود تا سرمای اول صبح پاییز را بگیرد و گرمای محبت به آن بپاشد... و ما همه جمع شده بودیم تا ولادت حضرت زینب(س) را جور دیگری جشن بگیریم، جشنی که هر بار با یادآوری‌اش لبخندی کنج لبمان جا خوش کند و از این به بعد، ولادت حضرت زینب(س) را شیرین‌تر از همیشه احساس کنیم‌. ۱۴۰۳/۸/۱۶ ✍ فـ.مُحَـمـَّدِےْ #دلنوشته‌های_یک_مادر 🌐 @f_mohaammadi