#تیکه_کتاب
مردن چیزی نیست،
زندگی نكردن، هولناك است ...!
📚 بینوایان
👤 ویکتور هوگو
@fact_official
#تیکه_کتاب
مهم نیست چقدر به دیگران نزدیکیم، مهم این است کە هر کس باید به تنهایی با زندگی روبرو شود.
📙من چگونه اروین یالوم شدم
🖌️#اروین_د_یالوم
@fact_official
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز صبح رفتین کوه نوردی؟
@fact_official
❌ پسربچهای نه یا ده ساله وارد مغازه شد و بدون معطلی با یک صدای آرام پرسید سیگار بلوبری دارید؟
فروشنده:آره
پسرک با صدایی عجیب و غریب پرسید چند است؟
فروشنده: «ده تومن.»
شک که نه،مطمئن بودم پسرک سیگار را برای خودش میخواهد.
پرسیدم سیگار را برای چه کسی میخواهی؟ گفت برای خواهرم، کمی تپق زد و ادامه داد نه برای پدرم.
گفتم خب پس چطور پدرت قیمت سیگار را به تو نگفته؟
سکوت کرد، لبخندی زدم و گفتم سیگار را بگیر تا باهم برویم خانه و پاکت سیگار را تحویل پدرت بدهیم.
هنوز حرفم را تمام نکرده بودم که پسرک به تاخت دوید سمت دوچرخهاش و مثل لانس آرمسترانگ در مسابقات جهانی شروع به رکاب زدن کرد، و از من دور و دورتر شد.
با صدای فروشنده به خودم آمدم که میگفت این درست نیست که مشتری یک مغازه را فراری بدهی.
گفتم این پسربچه که مشتری نبود، سیگار را برای خودش میخواست.
فروشنده گفت هر چی. پدر و مادر دارد، صاحاب دارد و به ما ربطی ندارد.
موقع حساب و کتاب خریدهایم ده تومن آن پاکت سیگار را هم حساب کردم و فرو رفته در خود از مغازه بیرون آمدم.
من این عبارت «به ما ربطی ندارد» را میلیونها بار شنیدهام و هر بار از دفعه قبل سعی بیشتری برای فهمیدن معنایش کردهام.
چطور میشود وقتی در جلوی چشمانمان اشتباهی دارد اتفاق میافتد ما پای خودمان را کنار بکشیم و بگوییم به ما ربطی ندارد؟
چطور میشود که ما تا این حد به کبکی که سرش را در برف فرو کرده است شباهت پیدا کنیم؟
چقدر دیگر باید چوب این بیتفاوتی را بخوریم تا آخمان در بیاید؟
چرا وقتی میتوانستیم با یک حرف کوچک؛ تغییراتی بزرگ به وجود بیآوردیم، لال مردیم و تماشاچی بودیم؟
چطور توانستیم مسئولیتهای اجتماعیمان را بگذاریم لب طاقچهی عادت که خاک بخورند و خاک.
همهی بدبختیها و کمبودها را که نمیشود انداخت گردن قانون و جهان سوم و این و آن. یک جایی از این ماجرا هم به گردن خودمان است.
جایی که روزی چند میلیون فروش دخلات باشد و باز هم چشمات در ده هزار تومان پولی است که ممکن است شروع بدبختی یک پسربچه نه ساله باشد. باغات آباد!
ما در قبال اجتماعی که در آن زندگی میکنیم مسئولیم، این مهم را باید توی سرمان فرو کنیم که همه چیز از همین «من» شروع میشود.
خراب کردن نه استعداد میخواهد و نه زمان؛ اما درست کردن در نقطه مقابلاش هم تلاش و استعداد میخواهد و هم زمان بسیار زیاد. بگذار بذرهایمان را در خاک بکاریم ، شاید یک روزی در آینده وقتی که ما نیستیم ، آیندگان با ثمرهاش از زندگی لذت بیشتری ببرند.
@fact_official
ولی پاییز وقتی پاییز بود که
یواشکی زیر نیمکت نارنگی پوست میکندیم
یهو کل کلاس بوی نارنگی میگرفت... 🍁🍊🧡
@fact_official
🌱حدیث کساء که بصورت شعر نوشته شده است.
تقدیم به شما محبان اهل بیت
این حدیث آمد زِ زهرای بتول ،
فاطمه؛ صدیقه بنت الرسول ،
روزی آمد خانه ما مصطفی ،
گفت با حالی شبیه اِلتجا ،
ضعف دارم جان بابا دخترم ،
پهن کن بابا عبایی بر سرم ،
آن عبایی را که دارم از یمن ،
آن عبا بر من بکش ای مُمتَحَن ،
گفتمش بابا بلا دور از شما ،
در پناه مهر و الطاف خدا ،
من کشیدم آن عبا بر روی او ،
یک نظر کردم به ماه روی او ،
صورتی زیبا تر از قرص قمر ،
روشن و زیبا ؛نکوتر از سحر ،
ساعتی بگذشت و آمد مجتبی ،
گفت ای مادر سلام و صد دعا ،
گفتمش مادر سلامم بر شما ،
نور چشمم ای عزیز با وفا ،
گفت مادر خانه دارد عطر گل ،
هست بوی جدّ ما ؛ختم رسل ،
گفتمش ای نور چشمم بوی او ،
آمده در خانه با گیسوی او ،
رفت نزد حضرت خاتم؛ حسن ،
گفت بابا جان فدایت ؛جان و تن ،
گفت بابا صد سلام و صد درود ،
بر شما ای خاتم رب ودود ،
با اجازه رفت در تحت کسا ،
در کنار مصطفی شد مجتبی ،
بعد از آن آمد حسین و با سلام ،
گفت بوی جدّم آید بر مشام ،
گفتمش ای نور چشمانم حسین ،
ای عزیز فاطمه ای نور عین ،
جدّتان در خانه در زیر کسا ،
آمده امروز شد مهمان ما ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد با حیا ،
بعد از آن آمد علی مرتضی ،
گفت زهرا جان سلامم بر شما ،
بوی یار مهربان آید همی ،
بوی جوی مولیان آید همی ،
گفتم او را یار ختمی مرتبت ،
صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت ،
آمده مهمان ما بابای من ،
آمده مانند جان در جسم و تن ،
رفت نزد احمد و گفت این سوال ،
چیست رمز و راز این وقت و مجال ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد مرتضی ،
بعد از آن رفتم کنار اهل خود ،
تا بجویم با عزیزان وصل خود ،
ما همه بودیم در زیر کسا ،
دست خود برداشت بابا بر دعا ،
گفت یارب اهلبیتم را ببین ،
بهترین خلق خدا روی زمین ،
خونشان با خون پاک من قرین ،
جسم و جان دارند از من با یقین ،
جسمشان را از بدیها دور کن ،
قلبشان را خانه ای از نور کن ،
لطف کن بر خاندانم با کَرم ،
تا ابد آباد گردان این حرم ،
دشمن آنها مرا هم دشمن است ،
پیش چشمم جلوه اهریمن است ،
هر که در دل حُبِّشان دارد به جان ،
می شود محبوب من در دو جهان ،
بانگ حق برخاست از عرش برین ،
کای ملائک بشنوید این با یقین ،
هر چه را من آفریدم در جهان ،
این زمین و جمله هفت آسمان ،
کوه و دریا را اگر من ساختم ،
نُه فلک را اینچنین پرداختم ،
هر چه زیبائیست در شمس و قمر ،
ظلمتِ شبها و نور در سحر ،
ساختم اینها به عشق مصطفی ،
ساختم با مِهر این اهل کسا ،
بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا ؟،
صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا؟ ،
بانگ حق برخاست: زهرا و پدر ،
معدن ایمان و کان هر گوهر ،
حیدر و فرزند پاکش مجتبی ،
هم حسینِ بنِ علی در کربلا ،
گفت جبرائیل ای ربّ جلی
میروم من نزد زهرا و علی ،
با اجازه نزد ما زیر کسا
آمد و می خواند ، پیغام خدا
گفت ای پیغمبر عالی مقام ،
می رسانَد حق به درگاهت سلام ،
هر چه که در کلّ عالم خلق شد ،
از برای اهل زیر دَلق شد ،
گفت از این خانواده تا ابد
دور شد ناپاکی و هر فعل بد ،
جسم و روح خاندانت پاک شد ،
نامشان بر تارک افلاک شد ،
گفت حیدر چیست رمز جمع ما ،
چیست مزد راوی این وضع ما
گفت هر کس نقل کرد این ماجرا ،
در میان دوستان مرتضی
هر غمی دارد خدا شادی کند ،
بر اسیران بانگ آزادی کند
مشکلات جمعشان حل می شود ،
سِحر درد و غصه باطل می شود ،
گفت مولا رستگارانیم ما
همچنان گل در بهارانیم ما ،
شیعه با این نقل می گردد سعید
بهتر از این مژدگانی کس ندید
@fact_official
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کجا دیدمت میخرمت 😚
@fact_official
اِ این کی مربی شد؟
اِ این کی ورزشکار شد؟
اِ این کی آرایشگر شد؟
اِ این کی ماشین گرفت؟
اِ این کی وضعش خوب شد؟
جوابش اینه که:
«همون زمانی که تو به جای برنامه ریزی برای اهداف و زندگی و پیشرفت خودت؛ همش پیگیر بقیه بودی و سرت تو زندگی شون بود! اون بنده خدا هم زحمت کشید و پیشرفت کرد»
@fact_official
📚• اگه میخوای درآمد بالایی داشته باشی و کسب و کار خودتو داشته باشی، این کتابارو بخون :
- اگه فروش خوبی داری ولی آنلاین نیست :
1- بازاریابی یک صفحه ای
2- اصطکاک
3- بازاریابی سر راست
4- شبیه یک خل و چل بفروش
- اگه فروش آنلاین داری ولی فروشت کمه :
1- ایده عالی مستدام
2- بازاریابی هکررشد
3- فوت و فن تبلیغ نویسی
4- مسری
- اگه محصولات خوبی داری ولی فروشت پایینه :
1- شگرد گرگ
2- شاه کلید ارائه موفق
3- عدد عالی مستدام
4- فروش به مثابه امری انسانی
- اگه مشتری داری اما دنبال طرفدار دو آتیشه ای :
1- نفوذ
2- نفوذ ذهن
3- کاربرد علوم رفتاری در بازاریابی
4- چگونه برند ها مارا شستشوی مغزی میدهند
#معرفی_کتاب
@fact_official