#داستان_روز
حاج حسین گنابادی یکی از مردان خدا و نیروهای بهشت زهرا روایت میکرد که روزی یکی از همکارانم جهت انتقال جنازه ی مردی میان سال راهی روستای زرین دشت در اطراف تهران شد، ساعاتی بعد دستور آمد که برای مراسم غسل این مرد به غسالخانه بروم، من به همراه دوستم حاج محسن شمشکی راهی شدیم تا آن مرد را غسل داده و آماده ی تشییع کنیم، پسر و دخترش به همراه ما داخل غسالخانه بودند و به شدت گریه می کردند... برای غسل آماده شدم بعد از لخت کردن میت و خواباندنش آب را باز کردم و روی سینه اش ریختم، فشار آب بالا بود، برگشتم تا فشار آب رو کم کنم...
که صدای فریاد وحشتناکی همه جای غسالخانه را پر کرد، به طوری که ترس تمام وجودم را فرا گرفت و قلبم به شدت شروع به زدن کرد، جرات برگشتن و نگاه کردن را نداشتن، در حدود ۳۰ سالی که در غسالخانه کار کرده بودم تا به امروز اینقدر وحشت نکرده بودم، صدایی در گوشم زمزمه میکرد،
گنابادی... گنابادی....!
صدای جیغ چنان مرا ترسانده بود که چیزی متوجه نمی شدم تا اینکه دستی از پشت بر شانه ام نشست...!
حاج شمشکی با چهره ای یخ زده و دستانی لرزان مرا صدا می کرد، سرم را برگرداندم و با ترس و لرز به چهره حاج شمشکی خیره شدم...
با لحنی لرزان و در حالی که به جنازه اشاره می کرد می گفت: حسین، جنازه زنده شد....!
سرم تیری کشید، نگاهی به جنازه کردم که چشمانش را باز کرده و به من خیره شده، همه فریاد می کشیدند، دخترش بیهوش شده بود، پسرش از ترس چهره اش گچ شده بود، منم با دیدن اوضاع بسیار آشفته شدم، سریع در غسالخانه را باز کردم و شروع کردم به فریاد کشیدن...
مرده زنده شد، جنازه زنده شد...
فشارم افتاد و کمی بعد دیگر ندانستم چه شد،
ساعتی بعد که به هوش آمدم خودم را روی تخت بیمارستان دیدم، حاج شمشکی و شیخ آخوندی آخوند بهشت زهرا بالا سرم بودند، به محض اینکه هوشم سر جایش آمد ماجرا را پیگیر شدم...
حاج شمشکی شروع به روایت ماجرا کرد...
وقتی تو از هوش رفتی کمی بعد که آمبولانس تو را به بیمارستان رساند، پزشکان بالای سر جنازه حاظر شدند، و بعد از معاینات دیدیم که علائم حیاتی او بازگشته و به حالت عادی برگشته، او یک روز قبل شدیدا مریض می شود و فرزندانش به بیمارستان منتقل می کنند، چون قبلا مشکل قلبی داشت و داخل قلبش با عملی باطری گذاشته بودند در بیمارستان بعد از تزریق آمپول علائم حیاتی او از بین می رود، و پزشک به علت متوجه نشدن موضوع قلبش، نسخه ی مرگ او را میپیچد تا اینکه در غسالخانه با فشار آب سرد که روی سینه اش ریختی شوک وارد شده و باطری دوباره کار افتاد و علائم او برگشت و خدا رو شکر زنده شد....
من زبانم بند آمد و تا الان که سالها گذشته هنوز آن خاطره از ذهنم بیرون نرفته.
💕💕💕
زندگی سخت ترین امتحانه.
بسیاری از مردم بخاطر اینکه
سعی دارند از دیگران کپی کنند
شکست میخورن
و درک نمیکنن که هرکسی
یک برگهی سوال متفاوت داره!
💕💕💕
حواسمان باشد…
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "ﺩﻝ "ﺷﮑﺴﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "جدایی " انداخت!
با "زبان" میشود آتش زد!
با "زبان" میشود آتش را خاموش کرد!
حواسمان به زبانمان باشد ،
آلوده اش نکنیم...
💕💕💕
شيعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ
بی گمان شیعیان ما دلهایشان از هر خیانت ، کینه و فریبکاری پاک است
#امام_حسین_علیه_السلام
#بحارالانوار_جلد68_صفحه156
به امید ظهور آقامون صلوات❤️❤️
✍روایت خاطره؛
گمان کردم برای بازدید از فروشگاه سپاه آمده ، چرخی زد ، برخی قیمتها را پرسید؛ رفت. چند روز بعد فهمیدم آمده بوده برنج بخرد ؛ پول کافی نداشته. فرمانده ارشد جنوبشرق کشور، فرمانده سپاه منطقه شش ، فرمانده قرارگاه قدس و فرمانده لشکر ثارالله بود آنموقع.
#شهید_سلیمانی🌹✨
#الّلهُمَ_عَجّل_لِولیّکَ_الفرَج🌲
💕💕💕
یکعارفبزرگوارمیفرمود
وقتیدلتانگرفتوگرفتارشدید
ذکر"یارئوف"رازیادبگویید
وبااینذکربهامامرضا﴿ع﴾متوسلشوید.
گویاخداوقتیبخواهد
برایاینذکرشمااثریبگذارد کارتانرابهامامرضامیسپارد...
#علیرضاپناهیان
💕💕💕
امام زمان چشمان گنهكارم پر از اشك است، چه بسیار اشك ریختهام فریادزدهام صدایت كردهام، یابنالحسن (عج) گوشه چشمی
بر من فكن، مهدی جان سخت حیرانم، رخسار چون ماهت را برایم بگشا زیرا كه منتظرم.
"شهید علی دستان"
اللهم عجل لولیک الفرج
💕💕💕
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺شبهاي هاليوودي در آمريکا / تانکهاي ارتش آمريکا هم به خيابان هاي پايتخت آمدند
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ استاد رائفی پور
📝 «پدر شفافیت جهان»
👈 قوانین فساد زا باید اصلاح شود
👈قوانین رو چه کسی باید اصلاح کند؟ نماینده
👈کدوم نماینده؟ نماینده ای که خودش شفاف نیست
قبل انتخابات؛سوگند می خوردند!بعد انتخاب شدن با شعار های فریب دهنده میگن به شما ربطی نداره!
علیرضا پاک فطرت، نماینده مردم شیراز و زرقان و عضو کمیسیون تحقیق، در واکنش به سوال خبرنگار فارس مبنی بر اعلام رای خود در کمیسیون تحقیق به پرونده #تاجگردون گفت: رای من ربطی به شما ندارد! همین را بنویس ..
دلیل این چرخش ۱۸۰ درجه ای چیه؟! شرف و انسانیت و سوگندی که میخورن به چند میفروشن؟!...