eitaa logo
فدائیان رهبر
2هزار دنبال‌کننده
47.6هزار عکس
38.2هزار ویدیو
205 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴روزنامه صهیونیستی هاآرتص در اشاره به وضع آشفته و بحرانی کرونا در فلسطین اشغالی و آمار بالای مرگ‌ومیر صهیونیست‌ها: ملک الموت می خندد و نتانیاهو از «پیروزی بزرگ» سخن می گوید؛ این یعنی جنایت! ✍️ علی صمدزاده
🔺اینها دانش آموختگان «بنیاد سوروس 2014» هستند که همگی تبدیل به مخالفان سیاسی در کشورهای خودشان شدند.... نتیجه: تمام اپوزیسیون نماهایی که در کشورهای مستقل میبینیم، همگی در جای دیگری آموزش دیده اند! ریشه آشوب در همه کشورهای متحدمان را در بنیادهایی متصل به صهیونیسم جهانی باید دید! ➕ اون سمت چپی همان «آلکسی ناوالنی» معروف است که اینروزها در تبدیل به قهرمان ملی آمریکایی ها شده است و با آموزشهای بنیاد و دلارهای آمریکایی علیه پوتین فعالیت می کند! 💬حامد صفرپور
همین حوالی... همه ی ما میمیریم. همه ی ما. بدون استثنا، کمی دیرتر. کمی زودتر. یک دفعه ناگهانی. تمام می شویم... یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود، همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند، همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگی یشان. حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزار مان. قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند. مغرورانه گفته اند: مگر من اجازه بدم! مگر از روی جنازه ی من رد بشید... و حالا کسی حتی نمی تواند هم استخوان های جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود! قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند، دلفریب، مثل آهو خرامان راه رفته اند. زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده. سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند و حالا کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد. قبل از ما کسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان شراب ریخته اند و خورده اند. سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشته اند، پنجه در پنجه شیر انداخته اند، از گلوله نترسیده اند و حالا کسی نمی داند در کجای تاریخ گم شده اند! همه این کینه ها، همه ی این تلخی ها، همه ی این زخم زبان زدن ها، همه ی این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم، همه ی این زهر ریختن ها، تهمت زدن ها، توهین کردن ها به هم... تمام می شود. از یاد می رود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم. اگر می توانیم به هم حس خوب بدهیم کنار هم بمانیم و اگر نه، راهمان را کج کنیم. دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ی ما می میریم، همه ی ما بدون استثناء، کمی دیرتر... کمی زودتر، یک دفعه، ناگهانی... زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند! التماس تفکر🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹آرزوی شهادت که یک هفته ای برآورده شد 🌹 با حالت التماس گفت :کی میشه یکی از این مزار ها قسمت من بشه پنج شنبه هفته بعد یکی از مزار های قطعه 25 گلزار شهدا قسمت علی آقا شد 🌹شهید مدافع حرم 🕊شادی روحش صلوات
امروز رو شروع می کنیم با ذکر صلوات برمحمد و آل محمد: 🌸 اَللّهُمَ 🕊 صَلَّ 🌸 عَلی 🕊 مُحَمَّدٍ 🌸 وال محمد 🕊وعجل فرجهم‌‌‌‎
خدایا آغازی که تو صاحبش نباشی چه امیدیست به پایانش؟ پس به نام تو، آغاز می کنم روزم را 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امـروز براتون يک دنیا زیبـایی يک آسمان لطف خدا یک لب خنـدان یک قلب عاشـق یک خونه ی دل پراز صفـا آرزومنـدم سلام دوستان خوبم✋ صبحتون بخیر و شاد🌸
می گن پسری توی خونه خیلی شلوغ کاری کرده بود. همه چی رو به هم ریخته بود. وقتی باباش اومد، مادرش شکایت اونو به باباش کرد. اونم که خسته بود و ناراحتی بیرون رو هم داشت، کمربند رو برداشت. 🔴👈 پسره دید مثل اینکه اوضاع خـیلی بی ریخته. همه درها بسته است، هیچ راه فراری نداره. وقتی باباش کمربند رو بالا برد، پسر دید کجا فرار کنه؟ راه فراری نداره...! خودش را به سینه ی باباش چسبوند. شلاق هم تو دست باباش شل شد و افتاد. شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی ریخته به سمت خدا فرار کنید. وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله . هر کجا دیدید راهی نیست، راه فرار به سوی خداست .  📔طوبی محبت (سخنان مرحوم دولابی) 💕🧡💕
بودن_تا شهید شدن همیشه لباس کهنه می‌پوشید. آخرش هم اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس بابایی، برادرش(مدیر مدرسه) را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو عباس را نشانش داد. گفت عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
✨﷽✨ ✍حاج‌قــاســم‌ مردم را با محبت جذب کرد. حتی می‌خواست کسانی را که از روی غفلت و جهالت مسیر اشتباه را طی کرده بودند، به مسیر بیاورد و به جریان انقلاب بازگرداند. بارها به من گفت دوست دارم وقتی سوار هواپیما می‌شوم، در کنار من کسی بنشیند و از من سؤال کند و من به سؤالات او جواب دهم. احساس خستگی نمی‌کرد و با همه مشغله‌هایی که داشت، جذب و توجیه مردم را هم دنبال می‌کرد. در یکی از سفرهایش به سوریه و لبنان که تقریباً 15 روز طول کشیده بود، وقتی برگشت شهید پورجعفری که همراه همیشگی حاج قاسم بود به من گفت حاج قاسم در این 15 روز شاید ۱۰ ساعت هم نخوابیده است، با این حال وقتی سوار هواپیما می‌شد اگر کسی در کنارش بود دوست داشت با او هم صحبت کند و پاسخ‌های او را بدهد. به خانواده شهدا سر می‌زد. من خودم با ایشان چند بار همراه بودم. بعضی وقت‌ها که اولین بار به خانه شهیدی می‌رفتیم، رفتارش طوری بود که انگار سال‌هاست آن‌ها را می‌شناسد. تحویل‌شان می‌گرفت و درد دل بچه‌ها را می‌شنید. به آنها هدیه می‌داد و با آنها عکس می‌گرفت. خیلی خودمانی بود، نصیحت‌شان می‌کرد. از کوچک‌ترین چیزی هم غفلت نداشت؛ مثلاً وقتی در جلسه‌ای دخترخانمی کمی از موهایش بیرون افتاده بود، روی کاغذ می‌نوشت و به او می‌داد تا حجابش را درست کند. به حجاب بچه‌های خود و بچه‌های شهدا حساسیت داشت. مرام او حرکت در مسیر امر به معروف و نهی از منکر بود. 📚خاطرات «حجت‌الاسلام علی شیرازی» از حاج‌ قاسـم‌ سلیمانی ✅‌‌کانال پروانه های وصال