مراسم جشن میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر در هیئت فداییان رهبرچاه ورز برگزار شد و با برنامه های همچون سخنرانی و مدح خوانی و مولودی خوانی و پخش شیرینی و کیک ادامه پیدا کرد
سلام همراهان عزیز
چون در ایام #نمایشگاه_کتاب هستیم ، کتابی که تازه تمام کرده ام را خدمتتان معرفی می کنم
#معرفی_کتاب
#دلنوشته
#معرفی_کتاب
کتاب خیلی خیلی محرمانه را از جایی امانت گرفتم و ظرف دو روز در ساعاتی که امکان مطالعه داشتم به پایان رساندم.
این کتاب جالب درباره تنها عملیاتی که طی دفاع مقدس در تابستان شروع شد، یعنی عملیات قدس ۳ که توسط سپاه فجر شیراز انجام شده و آقای #اکبر_صحرایی آنرا به رشته تحریر درآورده است.
عملیاتی که از چهار محور حمله کردند و سه محور موفق شدند کارشان را به انجام برسانند و یک محور با موانع برخورد کرد و تعدادی شهید، مفقود و اسیر داد
البته عملیات قدس ۳ به بیشتر از ۹۰درصد اهدافش رسیده بود و یک عملیات موفق بوده و بیش از ۶۰ اسیر هم از عراق گرفت.
خاطره ی رزمنده ای به نام حسینقلی که از نخبگان این عملیات است نقل می کنم:
بعد از اینکه در این گرمای ۶۰ درجه جنوب گیر افتاده بودیم و آب و آذوقه ما تمام شده بود و تصمیم به عقب نشینی گرفتیم، بچه ها از فرط تشنگی،گرسنگی ، بی خوابی و خستگی بعد از عملیات در جاده به دستور فرماندهان می توانستند خودشان را سبک کنند و تجهیزاتشات را در بین راه رها کنند، یک ماشین آمبولانس و یک وانت برای حمل مجروحان و پیکر شهدا آماده بود، مجروحان و پیکر شهدا را جا دادیم و حرکت کردیم، در مسیر عده ای را دیدم که به زحمت تفنگ هایشان را روی زمین می کشیدند و حرکت می کردند، گفتیم عقب وانت سوار شوند ولی نای حرف زدن هم نداشتند و با دست اشاره کردند که نیروهایی که جلوتر هستند را ببرید.
جلوتر که رسیدیم دیدم عده ای خسته و تشنه دیدم که در بین آنها پیرمردی بود که پیشانی اش هم زخم شده بود، سریع زدم روی پای راننده که نگهدار
راننده تا ایستاد پریدم و پیشانی پیرمرد را بوسیدم و او را جلو در کنار خودم نشاندم و بقیه را هم پشت وانت جا دادم، به پیرمرد دلداری دادم و از رزم شبانه اش خیلی تعریف کردم تا تجدید روحیه کند ولی او حرف نمی زد و لبخندی کوتاه داشت
جلوتر اما دیدم که راننده ای ماشینش خراب شده و چندتا عراقی را مجبور کرده که ماشینش را هل بدهند، سریع به راننده گفتم کنارشان پارک کن، به راننده ماشین اسرا گفتم: چرا کله ات خراب شده؟ نمی گی الان دست به یکی کنند، ماشینت هم که خرابه، همین جا دخلِت رو بیارند؟
گفت: حاجی خدا به داد خودت برسه که پشت وانت را همه عراقی سوار کردی و این پیرمرد کنار دستیت هم عراقیه
با تعجب نگاهی به راننده کردم گفتم زود بریم....
علیرضا آهنین جان
قشم، ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
مراسم استقبال از کاروان زیر سایه خورشید و پرچم متبرک حرم مطهر امام رضا(ع)
پنجشنبه ساعت ۴ عصر
زینبیه شیخ عامر
@fadaeyanrch
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ...🤲🏻
شب میلاد امام رضا(ع)، خادم امام رضا نه پشت میز، بلکه حین خدمت و
انجام وظیفه برای مردم دچار سانحه شدند.
خبر قطعیای فعلا در دسترس نیست.
فقط برای سلامتی رییسجمهور و همراهانشون دعا کنیم🤲🏻
💠 هیئت فدائیان رهبر
➕آدرس مجازی:
🔸ایتا
https://eitaa.com/fadaeyanrch
🔹سروش
http://sapp.ir/fadaeyanrch