eitaa logo
خادمین شهدا_فدک
136 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
426 ویدیو
4 فایل
راه ارتباطی با گروه خادمین شهدا_فدک: @pelak44_ir آپارات: aparat.com/fadak44.ir کانال بله: https://ble.ir/fadak44_ir پنجمین صفحه‌ی اینستاگرام ما: pelak44.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کمیک موشن | جدال امام باقر و هشام 🟩 برشی از زندگانی امام محمد باقر علیه السلام 🆔 @fadak44_ir
💌 دعوت ویژه از طرف مادر به مناسبت سالگرد شهادت شهید شما هم دعوتید💌 🟨دیدار با خانواده دفاع مقدس حجت‌الاسلام سید مجتبی سید کریمی ❄️ جمعه ۷ بهمن ماه 🕙 ساعت ۱۰ صبح 📍محدوده‌ی مترو شریف 📎 شهید سید مجتبی سید کریمی: تنها دلخوشی ما دراین دنیای فانی، تثبیت و ماندگاری جهانی مقدسی است که به دست الهی ولایت فقیه حضرت امام خمینی(ره) بنا نهاده شده است می‌باشد تا ان‌شاءالله متصل به حکومت جهانی حضرت صاحب الامر امام زمان (عج) بگردد. 📨جهت حضور در برنامه به آیدی @khadem44_ir پیام دهید. 🆔 @Fadak44_ir
خادمین شهدا_فدک
بی‌حوصله تر از آن بودم که بخواهم جمعه صبح به دیدار بروم.😩 ولی ازآن‌جاکه قول آمدن داده بودم، پفی کردم و به سمت کمد لباس‌هایم به راه افتادم. هر جور بود باید راهی می‌شدم. _سلام، کجایی؟ آهان باشه، من رسیدم،منتظرتم. با دوستم در مترو قرار گذاشته بودم که با هم به دیدار برویم. بماند که چقدر در راه غر زدیم و از زمان دیدار که ۹ صبح بود نالیدیم، خسته بودیم و هر ۲ تا پاسی از صبح بیدار مانده بودیم و خواب از چشمانمان سرازیر بود. 😴 بعد از رسیدن به مترو و دیدار با بقیه بچه‌ها راهی منزل شهید شدیم. مادر شهید در را برایمان گشود و به بچه‌ها خوشامد گفت. به رسم عادت تا رسیدم به منزل سلامی رو به عکس ۲ شهید کردم.👋 دیدار این هفته با خانواده‌ای بود که ۲ شهید در راه حق تقدیم کرده بودند.دوبرادر که در دهه‌های متفاوت به دنیا آمده و بزرگ شده بودند ولی به قول مادرشان از شباهت مثل سیبی بودند که از وسط نصف کرده باشند. برادرانی که یکدیگر را اصلاً ندیده بودند ولی راهشان یکی بود، هردو با لبی عطشان و با زبان روزه در ماه رمضان به آغوش شهادت شتافته بودند.🥀 یکی در دهه ۶۰ زیسته و دیگری متولد دهه ۷۰ بود. آقا جواد دهه هفتادی که قدم در راهی گذاشته بود که سال‌ها قبل تر آقا رضا از آن مسیر به سمت شهادت پر زده بود.🕊️ مادر آرام‌آرام از اخلاقیات دوبرادر می‌گفت و پدر گوش جان می‌سپرد به خاطرات خوش فرزندانش و لبخندی گوشه‌ی لب‌هایش خودنمایی می‌کرد. مادر می‌گفت که هردوبرادر در همین خانه‌ای که ما، در آن نشسته بودیم بزرگ شده و زندگی کرده بودند. به‌شخصه برای خودم حس جالبی داشت که در آن خانه بودم، جایی می‌نشستم که روزی دو شهید در آن رشد کرده و به مقام شهادت رسیده بودند.🏡 مادر از آقا جواد برایمان گفت: این‌که همیشه به هر زحمتی که بود در خانه‌شان مراسم‌های عزاداری برپا می‌کرد، بعد از شهادت هم مادر و پدر محل زندگی این شهید را هیئت کرده بودند.🏴 مادر از آقا رضا برامون بگید: رضا خواب شهادتش را دیده بود، پسرم در خواب مراسم عزای خودش را دیده بود، دیده بود که تابوتش بر روی دست مردم روانه‌ی خانه‌ی ابدی‌اش می‌شود، انگار می‌دانست این آخرین باری است که راهی جبهه می‌شود. 💫 از دور نگاهی به‌صورت دوستم انداختم، خوشحال بود از حضورش در دیدار، من هم خوشحال بودم از آمدنم به این دیدار. شیرینی همنشینی با این خانواده تمام خستگی‌ها و بی‌خوابی‌ها را از تنمان زدوده بود.✨ 📷 دیدار با خانواده و 🌷، ۳۰ دی ماه ۱۴۰۱ 🆔 @fadak44_ir
✨شهید ابراهیم هادی: هرگز فراموش نکنید تا را نسازیم و ندهیم، تغییر نمی‌کند! 🆔 @fadak44_ir