✨﷽✨
📗 داستان کوتاه
✍در زمان موسي خشكسالي پيش آمد. 🦌آهوان در دشت، خدمت موسي رسيدند كه ما از تشنگي تلف مي شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن. موسي به درگاه الهي شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .خداوند فرمود: موعد آن نرسيده است. موسي هم براي آهوان جواب رد آورد. تا اينكه يكي از آهوان داوطلب شد كه براي صحبت و مناجات بالاي كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران مي آيد وگرنه اميدي نيست. آهو به بالاي كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتي به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد ، شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال مي كنم و توكل مي نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد!... موسي معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين پاداش توكل او بود..
👌 یادمون باشه در همه حال ناامید نشیم و توکل به خدا داشته باشیم
در جوشن کبیر یک عبارتی هست که میگوییم" یا کٓریمٓ الصَّفْح "
معناش خیلی جالبه:
یک وقتی یک کسی تورو میبخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یک جوری نگات میکنه که تو میفهمی هنوز یادش نرفته یه جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره.
ولی یک وقتی،یه کسی تورو میبخشه و یه طوری فراموش می کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی،اصلا هم به روت نمیاره.
به این نوع بخشش میگن صَفح.
و خدای ما اینگونست...
از صمیم قلب می گوییم یا کٓریمٓ الصَّفْح
سلام
روی لینک زیر بزنید و ثبتنام کنید تا یکی از خادمان امام رضا علیهالسلام به نیابت از شما زیارتنامه و نماز زیارت بخونه:
http://ziarat.baadesaba.ir/front/
چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم
چگونـه جسـم ضعیـف تو را بسـوزانم؟
اگـر تـو خالـق خـود را خـدا نمـیدانی
منم خـدا و تـو را عبـد خویش میدانم
شـرار قهـر مرا آب بحـر، کـافی نیست
مگـر ز اشک تـو آبی بـر آن بیفشـانم
تو غافلـی و مـرا لحظـهای نمیخوانی
بیا منم که تو را سوی خویش میخوانم
هـزاربـار شـدم از تـو خشمگیـن امّـا
تـو کیستـی کـه ز تـو انتقـام بستانم؟
به عزتم قسم ار سـوی مـن بیـایی باز
تو را ز لطف در آغـوش خویش بنشانم
ز بس که اشک تو را دوست دارم، از رحمت
بلا دهم کـه تـو را لحظـهای بگریانم
هـزاربـار گنـه کـردهای بیـا یکبار
بگـو:الـه مـن العفـو مـن پشیمانم
ز سالها گنهت بگذرم به یک العفو
ببخشم و به تو ثابت کنم که رحمانم
اگـرچـه از همه آلودهتر بوَد «میثم»
به ذات اقـدسم او را ز در نمـیرانم
#ماه_مبارک_رمضان
#استاد_سازگار
#مناجات
نهم اردیبهشت ماه سالروز تاسیس نهاد شورای اسلامی را خدمت اعضای شورای شهرکوهپایه جناب آقایان:
حبیب مالکی
جلیل خجسته بخت
حاج قوام الدین ضیایی
علیرضا میری
مهندس محمدعلی مومنیان
تبریک و تهنیت عرض می نمائیم و از خداوند متعال برای شما عزیزان سربلندی و توفیق روز افزون را خواستاریم.
🔹امام جماعت و نمازگزاران مسجدالزهرا(س)کوهپایه
🔹هیئت امنای مسجدالزهرا(س)
🔹هیئت حضرت فاطمه الزهرا(س)
🔹انـجـمــن مـهــدیــه(عج)
🔹کانون فرهنگی هنری حضرت رقیه(س)
🔹مجـمـع الـذاکـریـن کوهپــایه
@Fadak_mzk
#ماه_رمضان #امام_حسین
نصفی از روز نداریم به خدا تاب عطش
من بمیرم که سه روز آب نخوردی تو حسین (ع) ....
@Fadak_mzk
#داستان_کوتاه
✍یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به بینوایان انفاق کند. پس از مرگ او، رسول خدا تمام خرماها را به فقرا داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود: سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم.
لذا در یک حدیث دیگری پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه در موقع مردنش است
📙نمونه معارف اسلامی، ص ۴۱۹
📗جامع احادیث شیعه، ج ۸
ششم رمضان المبارک سالروز میلاد باسعادت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام را به محضرامام زمان(عج) و تمامی شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می نماییم.
#فدک
#هیئت_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#اسعدالله_ایامکم_یا_صاحب_الزمان_عج
فدای روضه خوانانی که ما را گریه کن کردند ...
یازدهم اردیبهشت ماه سالروز تولد ذاکر اهل بیت علیهم السلام ، کربلایی حمیدرضامظلوم یزدی
#هیأت_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها_کوهپایه
@Fadak_mzk
#حضرت_قاسم
بسم رب الحسن از خیمه قمر می آید
کیست این ماه که حیدر به نظر می آید
اینچنین که سوی میدان خطر می آید..
پدر ازرق شامیست که در می آید!
از جلال و جبروتش همه میترسیدند
بعد ده سال همه روی حسن را دیدند
این عمامه که به سر بسته برای حسن است
تنکرونی است شعارش زرهش پیرهن است
ای جمل زاده بدان قاسم ما صف شکن است
ذوالفقار دوسرش تشنه گردن زدن است
کیف کرده است حسین از رجز فاطمی اش
جان فدای هنر رزم بنی هاشمی اش
مثل باباش چه با غیظ و غضب میجنگد
گاه گاهی ز جلو گه ز عقب میجنگد
یکتنه با همه یلهای عرب میجنگد
همه گفتند که این تشنه عجب میجنگد
خسته شد!دوروبرش آه چه غوغایی شد
سنگ باران شدن کعبه تماشایی شد
آیت الکرسی لبهاش ترکمیخورد و..
سیب زهرا وسط معرکه لک میخورد و..
نیزه از هر طرفی سوی فدک میخورد و..
قاسم از چند نفر داشت کتک میخورد و..
نیزه مانند نوک میخ به پهلوش افتاد
بی وضو دست به پیچ وخم گیسوش افتاد
وسط اینهمه دعوا بدنش بود ونبود
زیر سم های ستوران دهنش بود و نبود
دست و پا و سر او بند تنش بود ونبود
با لب پاره مجال سخنش بود و نبود
سینه اش خرد شد و گریه نکرد و خندید
یک عمو گفتن او چند نفس طول کشید!
ماند عمو پیکر او را ببرد یا نبرد
تا به خیمه تک و تنها ببرد یا نبرد
شده هم قامت سقا ببرد یا نبرد
این بدن را سوی زنها ببرد یا نبرد
نجمه برخیز حسین با قد خم می آید
شیر مردت به چه وضعی به حرم می آید..
سیدپوریا هاشمی