🔘 #خدا_باهات_حرف_داره 📎 آیات ۸۳-۸۴ سوره ی یوسف به ماجرای برادران یوسف اشاره دارد. 🌾 برادران در حالى كه برادر بزرگتر و كوچكتر را در مصر گذاردند و با حال پريشان به خدمت پدر شتافتند. پدر كه آثار غم و اندوه را در بازگشت از اين سفر بر چهره هاى آنها مشاهده كرد فهميد آنها حامل خبر ناگوارى هستند، بخصوص اينكه اثرى از بنيامين و برادر بزرگتر در ميان آنها نبود و هنگامى كه برادران جريان را شرح دادند يعقوب برآشفت. رو به سوى آنها كرده گفت : هوسهاى نفسانى شما، مساله را در نظرتان چنين منعكس ساخته و تزيين داده است! ۱ - چرا شما با ديدن پيمانه درون بار برادر تسليم شديد كه او سرقت كرده است در حالى كه این به تنهایی نميتواند يك دليل منطقى باشد؟ ۲- چرا شما به عزيز مصر گفتيد جزاى سارق اين است كه او را به بردگى بردارد در حالى كه اين يك قانون الهى نيست بلكه سنتى نادرست در ميان مردم كنعان است؟! ۳ - چرا شما همچون برادر بزرگتر مقاومت به خرج نداديد، در حالى كه پيمان الهى مؤكد با من بسته بوديد؟ 👈 سپس يعقوب به خويشتن بازگشت و گفت : من زمام صبر را از دست نميدهم و شكيبائى نيكو مى كنم. اميدوارم خداوند همه آنها (يوسف و بنيامين و فرزند بزرگم را به من بازگرداند. 🌾در اين حال، غم و اندوهى سراسر وجود يعقوب را فرا گرفت و جاى خالى بنيامين او را به ياد يوسف عزيزش انداخت و روى از فرزندان برتافت و گفت : وا اسفا بر يوسف! 🌾اين حزن و اندوه مضاعف ، سيلاب اشك را درچشم يعقوب جارى مى ساخت تا آنكه چشمان او از اين اندوه سفيد و نابينا شد. ☝️ اما با اين حال سعى مى كرد، خود را كنترل كند و خشم را فرو بنشاند و سخنى بر خلاف رضاى حق نگويد. او مرد با حوصله و بر خشم خويش مسلط بود. 🌾برادران خود را در آستانه امتحان جديدى مى ديدند و نگرانى مضاعف پدر بر آنها، سخت و سنگين بود، با ناراحتى و بيحوصلگى ، به پدر گفتند به خدا سوگند تو آنقدر يوسف يوسف ميگوئى تا بيمار و مشرف به مرگ شوى يا هلاك گردى! ☝️اما پير كنعان گفت:من غم و اندوهم را نزد خدا ميبرم و به او شكايت مى آورم و از خدايم لطفها و چيزهائى سراغ دارم كه شما نميدانيد. 💠پیام صفحه ۲۴۵ قرآن @fadayiane_banoye_damshgh