🕊🕊🕊
🌙 #شب_نشینی_با_شهدا
🌹سال ۶۸ در مریوان مجروح شدم. سردار حاج سعید قهاری میگفت : وقتی تو را به بیمارستان رساندیم . گفتند خیلی بماند ۲۴ ساعت.
ولی خواست خداوند چیز دیگری بود ولی بر خلاف نظر پزشکها زنده ماندم.
وقتی از بیمارستان مرخص شدم وبرگشتم خانه، آنقدر دست وصورتم ورم کرد و سیاه بود که هیچ کس مرا نمیشناخت .
برادر خانمم همراهم بود .
عبد الصالح پرسید : دایی جان! پس بابام کو؟
دایی اش گفت: اینا دیگه!
این بابات هست .
بچه انگار شوکه شد . دور خانه می دوید وجیغ میزد وگریه میکرد و فریاد میزد :
نه این بابای من نیست
❗️من بابای خودم رو میخوام
#مدافع_حرم
#شهید_عبد_الصالح_زارع 🌹
#شبتون_شهدایی 🌙
🕊🕊🕊
🌙 #شب_نشینی_با_شهدا
🌹پسر بچه بود و شیطنت هایش درد سر درست میکرد. اما در همان زمان هم روحی بزرگ و اراده ای پاک وخدایی داشت .
پنجم ابتدایی بود که نامه ای به امام زمان عجل الله نوشت.
بسمه تعالی
✍من آدمی هستم بی اختیار که برای پدر ومادرم دردسر های بزرگی درست میکنم. خواهش میکنم هرچه زودتر یا مرا انسانی پاک و مخلص در پناه دین قرار بده یا این کار را به عهده عزرائیل بگذارید.
من از شما خواهش میکنم از شما خواهش میکنم.
🕊من مانند کبوتر بچه ای هستم که در قفس اسارت شیطان قرار دارم.
خواهش میکنم به حق فاطمه زهرا به حق تشنه لبان وتشنه لب کربلا آزادم کن.
اگر حاضر به این کار نیستی مرا هرچه زودتر از دنیا آزادم کن به حق جدت رسول الله قسمت میدهم
#مدافع_حرم
#شهید_عبد_الصالح_زارع 🌹
#شبتون_شهدایی 🌙
🕊🕊🕊
🌙 #شب_نشینی_با_شهدا
✨فکرش را نمیکردیم این همه کاروان بخواهد در روز عاشورا به فکه بیاید.
✨تعداد اتوبوس ها بیشتر از سطح پیش بینی ما بود . هوا گرم بود .جمعیت وقتی از اتوبوس ها پیاده شدند برای تجدید وضو و نیز نوشیدن آب، به سمت تانکرها هجوم آوردند. وقتی سخنرانی سردار سعید قاسمی در قتلگاه ۱۲۰ شهید فکه شروع شد متوجه شدم ذخیره آب تانکرها رو به اتمام است .
✨با مسئولین پشتیبانی تماس گرفتم . آنها هم پیش بینی این مساله را نکرده بودند و آمادگی لازم برای تامین فوری آب مورد نیاز را نداشتند .
✨ از یادمان فکه تا نزدیکترین شهر (بستان) ۴۰کیلومتر راه بود . خودمان باید این مشکل را حل میکردیم . به فکرم رسید که بروم دنبال صالح.
✨ دوان دوان خودم را به جمعیت رساندم. به زحمت صالح را پیدا کردم. صورتش را روی زمین گذاشته بود وبه شدت اشک می ریخت . صدایش زدم. سرش را بالا گرفت خاک فکه در مسیر اشک های صورتش جا خوش کرده بود.
✨ گفتم : صالح آب تموم شد . الان مراسم تمام می شود همه می آیند وآب می خواهند . روز عاشورا، ملت ملت تشنه می مانند .
✨ معطل نکرد. از جا کنده شد . با هم سوار ماشین شدیم . رفتیم در قسمت بیابانی ، کشاورزی را پیدا کردیم که داشت زمینش را برای کشت آماده می کرد. پمپ داشت و آب را تا زمین کشاورزی اش کشانده بود . از او اجازه گرفتیم و تانکر پشت ماشین را از آب پر کردیم .
✨ وقتی برگشتیم ، من در مقر ماندم. اما صالح سه بار آن مسیر را رفت و آمد و آب آورد تا حتی یک نفر هم با تشنگی از آنجا بیرون نرود.
#مدافع_حرم
#شهید_عبد_الصالح_زارع 🌹
#شبتون_شهدایی 🌙
🕊🕊🕊
🌙 #شب_نشینی_با_شهدا
🌴می گفت : رژیم دارم ، نمی خورم. می خواهم وزن کم کنم تا بدنم چابک تر شود و در رزم راحت تر باشم.
🌴برایم جالب بود با اینکه نمی خواست غذا بخورد، اما سهمیه اش را تحویل می گرفت و گوشه ای نگه می داشت. کنجکاو شدم ببینم با سهم غذایش چه می کند.
🌴آخرش فهمیدم کودکان گرسنه و یتیمی را شناسایی کرده و به دور از چشم همه ، جیره غذا و میوه اش را می برد و به دست آنها می دهد .
🌴 وقتی فهمید موضوع را می دانم، گفت:
خدا را خوش نمی آید این بچه ها سر گرسنه بر زمین بگذارند و من با شکم سیر بخوابم .
🌴خیلی از روزها روزه می گرفت . سهم کوچکی برای افطار وسحر خودش بر می داشت و بقیه را می رساند به دست کودکان گرسنه سوری.
#مدافع_حرم
#شهید_عبد_الصالح_زارع 🌷
#شبتون_شهدایی 🌙