👌 برطرف شدن مشکلات به رضایت والدین
✍ آقای سید صادق شمس الدینی نقل کردند : یک روز که خدمت آقای مجتهدی بودم به ایشان عرض کردم: یکی از دوستانم که مرد بسیار خوب و با تقوایی است، دائماً در زندگی خود مشکل پیدا می کند و کارهایش گره میخورد و هر چه به ذوات مقدس اهل بیت علیهم السلام متوسل میشود، نتیجه ای نمیگیرد، آقای مجتهدی بعد از چند دقیقه فرمودند:
آقای سید صادق، پدر دوست شما که هم اکنون در قید حیات نیست، از او رضایت ندارد، و این مشکلاتی که در زندگی دوست شماست از نارضایتی پدرش سرچشمه میگیرد، آقای شمس الدینی میگفتند: همانجا با خود نیت کردم که به نیابت پدر دوستم، عمل خیری انجام دهم، هنوز چند لحظه از انعقاد این نیت درونی نگذشته بود که آقای مجتهدی فرمودند:
دیدم پدر دوستتان لبخندی زده و از پسرش راضی شد و بعد از آن، مشکلات دوستم یکی پس از دیگری برطرف گشت و زندگی او سامان یافت.
📖 لاله ای از ملکوت ص۲۰۵
@faghatkhoda1397
☘ #داستانی_واقعی_وبسیار_تاثیرگذار
☀️ از علامه جعفری میپرسند چه شد که به این کمالات رسیدید؟!
ایشان در جواب، خاطرهای از دوران طلبگی تعریف و اظهار میکنند که هرچه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده است.
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم در جشنها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم، سوگواری میگرفتیم. شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها). اول شب نماز مغرب و عشا میخواندیم و شربتی میخوردیم. آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب میدادیم.
آقایی بود به نام آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی که معدن ذوق بود. مدیر مدرسهمان، مرحوم آقا سیداسماعیل اصفهانی هم آنجا بود. به آقا شیخ علی گفت: آقا شب نمیگذره، حرفی داری بگو، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها» (زیباترین دختر روزگار). گفت: آقایان من درباره این عکس از شما سوالی میکنم. اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید (از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد) و هزار سال هم زندگی کنید با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا اینکه جمال علی(علیه السلام) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید، کدام را انتخاب میکنید؟
سوال خیلی حساب شده بود. یک طرف، دختر حلال بود و طرف دیگر، زیارت امام علی(علیه السلام) که عمل مستحبی بود. گفت: آقایان واقعیت را بگویید. جانماز آب نکشید، عجله نکنید.
اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی، گفت: سیدمحمد! ما یک چیزی بگوییم نری به مادرت بگوییها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوییم. آقا فرمودند دیگه! نفر سوم گفت: آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی(علیه السلام) معروف است که فرمودهاند: «یا حارث حمدانی، من یمت یرنی» (ای حارث حمدانی، هر کی بمیرد مرا ملاقات میکند) پس ما انشاءالله در موقعش جمال علی(علیه السلام) را ملاقات میکنیم! بازهم همه زدند زیرخنده. واقعاً سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد درصد؟ آقا شیخ حیدر گفت: بلی. گفت: والله چه عرض کنم. (باز هم خنده حضار)
نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمیتوانم نگاه کنم، بدون اینکه نگاه کنم کاغذ را رد کردم به نفر بعدی و گفتم: من یک لحظه دیدار علی(علیه السلام) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمیدهم. و از آنجا برخاستم و بیرون رفتم.
یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. وارد حجرهام شدم، حالت غیرعادی، دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یکدفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافهای که شیعه و سنی درباره امام علی(علیه السلام) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم: این آقا کیست؟
گفت: این آقا خود علی(علیه السلام) است. من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده بود دست نفر نهم یا دهم. رنگم پریده بود. نمیدانم شاید مرحوم شمسآبادی بود خطاب به من گفت: آقا شیخ محمدتقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمیخواستم ماجرا را بگویم، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند.
خدا رحمت کند آقا سیداسماعیل (مدیر) را که خطاب به آقا شیخ حیدر، گفت: آقا دیگر از این شوخیها نکن، ما را بد آزمایش کردی.
این از خاطرات بزرگ زندگی من است.»
کمی
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓مگر می توانند فضائل امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) را کتمان کنند؟
🎬 آیت الله شیخ جواد کربلایی
@faghatkhoda1397
#خـدمــــتبـــهمـــــــادر
✍ آورده اند كه در مجلس شيخ ابوالحسن خرقانی سخن از كرامت مي رفت و هر يک از حاضران چيزي مي گفت.
☘ شيخ گفت : كرامت چيزي جز خدمت خلق نيست.
🌷 چنان كه دو برادر بودند و مادر پيري داشتند. يكي از آن دو پيوسته خدمت مادر مي كرد و آن ديگر به عبادت خدا مشغول مي بود.
🌿 يک شب برادر عابد را در سجده ، خواب ربود. آوازي شنيد كه برادر تو را بيامرزيدند و تو را هم به او بخشيدند.
🌱 گفت : من سالها پرستش خدا كرده ام و برادرم هميشه به خدمت مادر مشغول بوده است ، روا نيست كه او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.
✨ ندا آمد :
👌 آنچه تو كرده اي خدا از آن بي نياز است و آنچه برادرت مي كند، مادر بدان محتاج.
@faghatkhoda1397
👌 مادر چون دلش گشوده شود ، درِ آسمان باز می شود. دل مادر گنجينه مِهر خدا و سِرِّ خداست. اگر بسته باشد، درهاي آسمان بسته است و اگر باز شود، درهاي آسمان باز میشود.
🌷چه بسياري از افراد سالک راه خدا به تهجّد و قيام شب و صيام نهار و رياضت هاي مشروع مدّتها به سربردهاند؛ ولي چون رفتارشان با مادر و پدر خوب نبوده است، از زحمات خود طرفي نبسته؛ و پس از ساليان متمادي کشف بابي براي آن ها نشده است.
☘️ و چه بسا افرادي که زياد هم به رياضات و مستحبّات و نوافل و ترک مکروهات مشغول نبودهاند، امّا در أثر مراعات همين اُموري که به نفوس مردم وابسته است؛ از قبيل تکريم در مقابل ذوي الحقوق، از بزرگان و أولياء و والدين به مقامات عاليه و درجات ساميه نائل آمدهاند.
📚 نورملكوت قرآن، علامه طهراني ، ج ۱ ص146
@faghatkhoda1397
☑️ همسر شهید نواب صفوی نقل میکند :
بعد از افطار به آقا گفتم :
دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک!
فقط لبخندی زد!
این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم!
سحر برخاست، آبی نوشید!
گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛
افطار هم چیزی نداریم!
باز آقا لبخندی زد!
بعد از نماز صبح هم گفتم!
بعد از نماز ظهر هم گفتم!
تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم!
اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود :
امشب افطارى نداریم؟
گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض میکنم؛ نداریم، نیست!
آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لولههای آشپزخانه نیست؟!
خندیدم و گفتم :
صد البته که هست؛
رفتم و با عصبانیت سفرهای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا!
هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند!
طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در!
آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند.
آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا
همه آمدند!
سلام و تحیت و نشستند.
آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند!
من هم گفتم: بله آب در لولهها به اندازه کافی هست!
رفتم و آوردم!
آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند!
در همین هنگام باز صدای در آمد.
به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم :
برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند!
الحمدلله آب در لولهها هست فراوان!
مرحوم نواب چیزی نگفت!
یوسف رفت در را باز کرد،
وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است!
گفتم: اینها چیه؟!
گفت: همسایه بغلی بود؛
ظاهراً امشب افطاری داشتهاند،
و به علتی مهمانی آنان بههم خورده است!
آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت.
من شرمنده و شرمسار!
غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم.
ميل کردند و رفتند.
آقا به من فرمود :
یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چهقدر سر و صدا کردی؟!
وقتی هم نعمت رسید چهقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست!
بعد فرمود: مشکل خیلیها همین است؛
نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان!
وقتِ نداشتن داد میزنند!
وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند!
@faghatkhoda1397
✍ آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند:
ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» میرفتیم.
وقت نماز شد.
مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت:
کاروان را نگهدار ، میخواهم اول وقت نماز بخوانم.
کاروان دار گفت:
بیبی❗دوساعت دیگر به فلان روستا میرسیم.
آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم.
مادرم گفت : نه❗
میخواهم اول وقت نماز بخوانم.
کارواندار گفت:
نه مادر . الان نگه نمیدارم.
مادرم گفت:نگهدار.
او گفت:
اگر پیاده شوید ، شما را میگذارم و میروم.
مادرم گفت : بگذار و برو.
👌 من و مادرم پیاده شدیم .کاروان حرکت کرد . وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟
من هستم ومادرم ؛ دیگر کاروانی نیست ؛ شب دارد فرا میرسد وممکن است حیوانات حمله کنند؛
ولی مادرم با خیال راحت با کوزهی آبی که داشت ، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد ؛ رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند؛
لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد؛
در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم.
دیدم یک دُرشکه خیلی مجلّل پشت سرمان میآید.
کنار جاده ایستاد و گفت: بیبی کجا میروی؟
مادرم گفت : *گناباد.*
او گفت:
ما هم به گناباد میرویم.بیا سوار شو.
یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر.
مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده.
به سورچی گفت:
من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم.
سورچی گفت:
خانم❗ فرماندار گناباد است.
بیا بالا ؛ ماندن شما اینجا خطر دارد؛ کسی نیست شما را ببرد.
مادرم گفت:
من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم❗
در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم.
خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح میگفت؛
آقای *فرماندار رفت کنار سورچی نشست.*
گفت: مادر بیا بالا ؛ اینجا دیگر کسی ننشسته است . مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم.
دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم.
👌 اگر انسان بنده ی خدا شد ، بيمه مىشود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مىكند.
«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶
#نماز_اول_وقت
@faghatkhoda1397
🌷 آیــتالله بهجت (ره) :
✍ طوری زندگی ڪنید ڪه وقتی عمر تمـــام شد و ملڪالموت آمد از گذشته خود پشیمان نباشید و افسوسِگذشته را نخـــوریـــد.
@faghatkhoda1397
✍ از آیت الله بهجت(ره) راجع به فاتحه کبیره میپرسند ، در جواب میفرماید :
1⃣ سوره #حمد یک مرتبه
2⃣ سوره های #توحید #ناس #فلق #کافرون هر کدام یک مرتبه
3⃣ سوره #قدر ۷ مرتبه
4⃣ #آیت_الکرسی ۳مرتبه
@faghatkhoda1397
🌼زبان؛ عامل ترقی یا بدبختی؟ انتخاب با توست...
✍زبان، میتواند عامل ترقی و رشد و یا عامل بدبختی باشد. بستگی دارد چطور از آن استفاده کنی. ناسزا گویی، نشانه ضعفِ روحی _ روانی و بدنی است.
پیامبر فرمودند: «بهشت، بر هر ناسزاگوی بی شرمی که باکی از آنچه میگوید و از آنچه به او گفته میشود ندارد، حرام است.»
📚اصول کافی، ج ۴، ص ١۴
📌چرا کسی که ادعا میکند منتظر است، نباید دشنام بدهد؟ با توجه به نشانه های گفته شده، منتظر نباید ضعف روحی _ روانی داشته باشد؛ چون پشتوانه ای بزرگ را میشناسد. بنابراین دلیلی وجود ندارد که دشنام بدهد.
➫
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
️🌼جبران توی قیامت...
✍ بعضی وقتها خدا به بنده هاش توی همین دنیا پاداش کاراشون رو میده. می فرماید می خوام روز قیامت باهاش بی حساب باشم... اونجا حسابش رو میرسم...آخه این خیلی نامرد بود...
آدم عاقل از خدا میخواد که پاداش رنج های دنیاییش رو، روز قیامت بده و توی این دنیا هم خدا از "کرم و رحمتش" بهش بده...
پس از این به بعد مراقب باش یه موقع #انتظار نداشته باشی که جواب خوبی هات رو حتماً توی دنیا ببینی!
یه موقع نگی "بشکنه این دست که نمک نداره..." قرار ما بر این شد که از این به بعد هر خوبی کردی پاداشش رو توی قیامت بگیری...
🌸«وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبقی- و آخرت بهتر و پایندهتر است.»
📖سوره اعلی آیه ی 17
➫@faghatkhoda1397
" سخن بزرگان "
اگر میخواهی مشکلات خودت حل شوند
به دلهای دردمند دیگران تسلّی و آرامش بده.
@faghatkhoda1397