eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
✍نجاری بود که پادشاه قصد ازدواج با همسرش را کرده بود، برای این کار ابتدا باید نجار را از سر راهش برمی‌داشت؛ بالاخره پادشاه بهانه‌ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت: نجار را فردا اعدام کنید. نجار آن شب نتوانست بخوابد ...همسر نجار گفت: مانند هر شب بخواب، پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار. کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد ... صبح صدای پای سربازان را شنيد ...چهره‌اش دگرگون شد و با نااميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم ...با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند ...دو سرباز با تعجب گفتند: پادشاه مرده و از تو می‌خواهيم تابوتی برايش بسازی ...چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت ... همسرش لبخندی زد و گفت: مانند هر شب آرام بخواب، زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند. فکر زياد انسان را خسته می‌کند ... در حالیکه خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبيرکننده کارهاست.در هر شرایطی، امیدت را به خدا از دست نده و منتظر رحمت بی‌کرانش باش ... @faghatkhoda1397
📚 🔴چرا باید خدا را عبادت کنیم با اینکه از ما بی نیاز است؟ روزی جوانی نزد حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی می رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟ حضرت موسی علیه السلام فرمود: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی برایش بیفتد. با هزار مصیبت و سختی خودم را به صخره رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز ! خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود. می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست. ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا شیطان بر ما احاطه پیدا نکند و در دام حیله های شیطان نیفتیم... "وَ مَنْ‌ يَعْشُ‌ عَنْ‌ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ‌ نُقَيِّضْ‌ لَهُ‌ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ‌ قَرِينٌ‌ " و هر کس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست @faghatkhoda1397
🔆 لبیک خداوند به بنده‌اش 🔹مولوی تمثيل آورده كه فردی نشسته بود و "يا ربّ" می‌گفت؛ شيطان بر او ظاهر می‌شود و می‌گويد: تا به حال اين همه "يا ربّ" گفته‌ای، چه فايده داشته است!؟ 🔸مرد دلش شکست و از دعا کردن منصرف شد و خوابيد. 🔹شب كسی به خواب او آمد و گفت: چرا ديگر "يا ربّ" نمی‌گويی!؟ 🔸جواب داد: چون جوابی نمی‌شنوم و می‌ترسم از درگاه خدا مردود باشم، پس چرا دعا كنم!؟ 🔹گفت: خدا مرا فرستاده تا به تو بگويم اين "يا ربّ" گفتن‌هایت همان لبّيک و جواب ماست! 🔸يعنی اگر خداوند نخواهد صدای ما به درگاهش بلند شود، ‌اصلا نمی‌گذارد "يا ربّ" بگوييم. @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 💠✨ 🌹‍ ↫در یک مهمانیِ افطاری نشسته بودیم. یکی از مؤمنین قبل از افطار چشمانش پر از اشک شد؛ سوال کردم که علت ناراحتی او چیست؟ 🌹‍ ↫گفت: ما روزه گرفتیم و مطمئن بودیم که بهترین غذای گرم ساعتی بعد منتظر ماست، این همه سختی کشیدیم و شوق افطار داشتیم، کسانی هم هستند که روزه گرفتند و افطار نان خالی٬ و سیب زمینی شام‌شان هست. در فکر بودم خدایا آنان به چه انتظاری روزه می‌گیرند؟ 🌹‍ ↫گفت: هرچند اشک من برای آن‌ها غذا نمی‌شود چون نمی‌توانم به همه فقرا کمک کنم؛ ولی کمترین چیزی است که می‌توانم به عنوان یک انسان داشته باشم. 🌹‍ ↫اگر کمکی از دست‌مان بر نمی‌آید لااقل می‌توانیم در حسرت کمک به فقرا غمگین شویم و اجر خود را ببریم. 🌹‍ ↫در احادیث آمده: اگر جایی دیدی ظالمی بر مظلومی ظلم می‌کند و ترسیدی به مظلوم کمک کنی! لااقل، از ظلمی که بر مظلوم می‌رود می‌توانی غمگین شوی، و باید هم بشوی که اگر نشوی در آن ظلم سهیم هستی. 🌹‍ ↫از امام رضا (ع) روایت شده: در روز قیامت، به انسان، نامه‌ی عملی نشان می‌دهند که در آن هیچ عمل خیری ننوشته؛ ولی ثواب نوشته شده است. در پاسخ می‌گویند: ای انسان این‌ها آرزوهای کارهای نیکی بود که در حسرت‌شان ماندی و موفق به انجام آن نشدی ولی ما ثواب آن را بر تو نوشتیم. @faghatkhoda1397
ملاقات_با_خدا... مهم ترین موضوعی که سرنماز باید به آن فکر کنیم این است که خدا را چگونه ملاقات خواهیم کرد؟ لحظه ی ملاقات خدا مهم ترین و باشکوه ترین لحظه ی حیات هر انسان است،ملاقات خالق همه ی عظمت ها... هیچ لذتی بالاتر از دیدار خدای مهربان نیست،و هیچ عذابی بالاتر از قهر خدا و سخن نگفتن او با انسان نیست @faghatkhoda1397
تشرف اسماعیل هرقلی که در زمان سیدبن طاووس رحمةالله بوده است. 🔶در کتاب ملاقات با امام زمان ارواحنافداه می نویسد : ⚜مردی به نام اسماعیل بن حسن هرقلی اهل قریه ای از اطراف حله به نام هرقل بود وی نقل کرده است که : درجوانی روی ران چپ من غده ای بیرون آمده بود که هر سال فصل بهار می تر کید و چرک وخون زیادی از آن می ریخت واین کسالت مرا از همه کارها باز داشته بود یک سال که فشار و ناراحتيم بیشتر شده بود. به حله آمدم وخدمت سید ابن طاووس رحمةالله علیه رسیدم واز مرض وکسالتم به ایشان شکایت کردم . آن سید بزرگوار تمام اطباء وجراحان حله را جمع کرده و شورای پزشکی تشکیل دادند. آنها بالاتفاق گفتند :این غده در جایی بیرون آمده که اگر عمل شود اسماعیل به احتمال قوی می میردو لذا ما جرات نمی کنیم او را عمل کنیم. سید بن طاووس رحمةالله علیه به من فرمود : قصد دارم در این نزدیکی به بغداد بروم تو هم با ما بیا تا تو را به اطبا آنجا هم نشان بدهم شاید آنها بتوانند تو را معالجه کنند. من اطاعت کردم وپس از چند روز در خدمتش به بغداد رفتم . جناب سید بن طاووس رحمةالله اطباء وجراحان بغداد را هم با نفوذی که داشت جمع کرد و کسالت مرا به آنها گفت آنها هم شورای پزشکی تشکیل دادند ومرا دقیقا معاینه کردند وبالاخره نظر پزشکان حله را تایید نمودند واز معالجه من خود داری کردند . من خیلی دلگیر شدم، متاسف بودم که باید تا آخر عمر با این درد ومرض که زندگیم را سیاه کرده بسوزم وبسازم . جناب سید بن طاووس رحمةالله به گمان آنکه من برای نماز و اعمال عبادیم متاثرم به من فرمود : خدای تعالی نماز تو را با این نجاست كه تو به آن آلوده ای قبول می کند و اگر به این درد صبر کنی خدا به تو اجر می دهد و تو متوسل به ائمه اطهار علیهم السلام و حضرت بقیةالله ارواحنا فداه بشو تا آنها به تو شفا عنایت کنند. من گفتم : پس اگر این طور هست به سامراء می روم و پناهنده به ائمه اطهار علیهم سلام می شوم ورفع کسالتم را از حضرت بقیةالله ارواحنا فداه می خواهم . لذا وسایل سفر مهیا کردم و به طرف سامراء رفتم . @faghatkhoda1397
کوتاه پند آموز عارفی که 30 سال مرتب ذکر می گفت: خ استغفر الله. مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم. 💭جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمد لله نابجاست! روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم: حجره من چه؟ گفتند: مال شما نسوخته… گفتم: الحمدلله… 💭 پس من راضی شدم به اینکه دکان او سوخته بشود و دکان من سوخته نشود بعد به خودم گفتم: "اولاتهتم للمسلمین‏ سری" (تو غصه مسلمین در دلت نیست؟) و من سی سال است که‏ دارم استغفارِ آن الحمدلله را می‏‌گویم" چه قدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم شاکریم؟! حدیثی از معصوم 🌹پیغمبر مکرم اسلام (ص) فرمودند: "من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم" «هر کس که صبح کند و همتش خدمت به مسلمانان نباشد، او مسلمان نیست» @faghatkhoda1397
༻﷽༺ ✍ در نیمه شبے سرد زمستانے در حالے که برف شدید میبارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود ؛ از ابتداے کوچه دیدم که در انتهاے کوچه کسے سر به دیوار گذاشته و روے سرش برف نشسته است! باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده! جلو رفتم دیدم او یک جوان است! او را تکانے دادم! بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنے ! گفتم : جوان مثه اینکه متوجه نیستے ! برف، برف ! روے سرت برف نشسته! ظاهرا مدت هاست که اینجایی خداے ناکرده مے میرے!!! جوان که گویے سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره اے به روبرو کرد! دیدم او زل زده به پنجره خانه اے! فهمیدم " عاشـق " شده! نشستم و با تمام وجود گریستم !!! جوان تعجب کرد ! کنارم نشست ! گفت تو را چه شده اے پیرمرد! آیا تو هم عاشـــــق شدے؟! گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشقم! " عاشق مهدی فاطـمه " ولی اکنون که تو را دیدم چگونه براے رسیدن به عشقت از خود بے خود شدے؛فهمیدم من عاشق نیستم و ادعایے بیش نبوده ! مگر عاشق میتواند لحظه ای به یاد معشوقش نباشد @faghatkhoda1397
༻﷽༺ ✍فردی پیش بهلول آمد و گفت: راهی بگو که گناه کمتر کنم. بهلول گفت: بدان وقتی گناه می‌کنی، یا نمی‌بینی که خدا تو را می‌بیند، پس کافری. یا می‌بینی که تو را می‌بیند و گناه می‌کنی، پس او را نشناخته‌ای و او را نزد خود حقیر و کوچک می‌شماری. 💥پس بدان شهادت به الله‌اکبر، زمانی واقعی است که گناه نمی‌کنی. چون کسی که خدا را بزرگ ببیند نزد بزرگ مؤدب می‌نشیند و دست از پا خطا نمی کند @faghatkhoda1397
مابه دو وسیله میتوانیم منکرات جامعه را ازبین ببریم؛ با ازدواج و نماز ازدواج مهارکننده ← شهوت ونماز ازبین برنده ← غفلت @faghatkhoda1397
🌷سعید بن جبیر که از یاران با وفای امام سجاد (ع) می باشد، نقل می کند: یکی از دهقان های ایرانی که ستاره شناس بود، هنگامیکه حضرت برای جنگ (با خوارج نهروان) خارج می شد به نزد حضرت آمد و بعد از تحیت گفت: ای امیرالمومنین ستاره های نحس و شومی طلوع کرده است. در مثل این روز شخص حکیم باید خود را پنهان کند و امروز برای شما روز سختی است. دو ستاره به هم رسیده اند و از برج شما آتش شعله ور است و جنگ برای شما موقعیت ندارد. حضرت علی (ع) فرمود: وای بر تو، ای دهقانی که از علائم خبر می دهی و ما را از سرانجام کار می ترسانی، آیا می دانی جریان صاحب میزان و صاحب سرطان است؟ آیا می دانی اسد چند مطلع دارد؟ مرد منجم گفت: بگذار نگاه کنم و سپس اصطرلابی را که در آستین داشت درآورد و شروع به بررسی و محاسبه کرد. 🌷حضرت علی (ع) لبخندی زد وفرمود: آیا میدانی شب گذشته چه حوادثی رخ داد؟ در چین خانه ای فرو ریخت. برج ماجین شکاف برداشت. حصار سرندیب سقوط کرد. فرمانده ارتش روم از ارمنیه شکست خورد (یا او را شکست داد). بزرگ یهود ناپدید شد. مورچگان در سرزمین مورچه ها به هیجان آمدند و پادشاه افریقا نابود شد. آیا تو این حوادث را می دانی؟ ⭐️مرد منجم گفت: نه یا امیرالمومنین. حضرت فرمود: در هر عالمی هفتاد هزار نفر دیشب به دنیا آمد و امشب همین تعداد خواهند مرد؛ و این مرد (با دست خود به مردی بنام سعد بن مسعده حارثی (لعنه الله) که جاسوس خوارج در لشکر حضرت بود اشاره نمود) جزو همین اموات خواهد بود. آن مرد جاسوس وقتی حضرت به او اشاره کرد، گمان کرد حضرت دستور دستگیری او را داده است در همان حال در جا از ترس جان داد. مرد منجم با دیدن این صحنه به سجده افتاد. سپس حضرت در ادامه سخن فرمود: من و اصحابم نه شرقی هستیم و نه غربی، ماییم برپادارنده محور (دین و هستی) و نشانه های فلک. و اینکه گفتی از برج من آتش شعله می کشد، بر تو لازم بود که به نفع من حکم کنی نه بر ضرر من. چرا که نور آن (آتش) پیش من است و سوزاندن و شعله اش به دور از من؛ و این مساله ای پیچیده است، اگر حسابگر هستی آنرا محاسبه کن. 📚 الاحتجاج، ج 1، ص @faghatkhoda1397
༻﷽༺ ✍🏻امیرالمؤمنین علیه السلام: از كسانى نباش كه... از آنچه به او رسيد شكر گزار نيست، و از آنچه مانده زياده طلب است 📚قسمتی از حکمت 150 نهج البلاغه ✍🏻حکیمی از شخصی پرسید: روزگار چگونه است؟ شخص با ناراحتی گفت: چه بگویم امروز از گرسنگی مجبورشدم کوزه سفالی که یادگار سیصد ساله اجدادیم بود را بفروشم ونانی تهیه کنم. حکیم گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته و اینگونه ناسپاسی می کنی؟… @faghatkhoda1397
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرمایند: در حقيقت ، لقمان ، پيامبر نبود ؛ ليكن بنده اى بود مصمّم، انديشه مند و با حُسن ظن . خدا را دوست مى داشت . پس خدا نيز او را دوست داشت و حكمت را بر او ضمانت كرد. وسط روز ، خوابيده بود كه ناگهان به پذيرش خلافت ، فرا خوانده شد كه : «اى لقمان! آيا مى خواهى كه خداوند ، تو را خليفه اى در روى زمين قرار دهد تا در ميان مردم ، به حق ، داورى كنى ؟» . لقمان ، بيدار شد و در پاسخ گفت : «اگر پروردگارم مرا وادار كند، مى پذيرم؛ زيرا مى دانم كه اگر با من چنين كند . يارى ام مى نمايد و دانشم مى آموزد و از خطا نگاهم مى دارد. ولى اگر پروردگارم مرا مخيّر سازد، عافيت را مى پذيرم و بلا را نمى پذيرم» . فرشتگانى كه نمى ديدشان ، با صدايى به او گفتند: اى لقمان! چرا چنين گفتى؟ گفت: «زيرا حكمران ، در سخت ترين و مشكل ترين مقام ، جاى گرفته كه ظلم از هر طرف ، بر او احاطه دارد؛ [امكان دارد] خوار شود يا يارى گردد . اگر به صواب داورى كند، اميد است كه نجات يابد و اگر [در داورى] به خطا رود، راه بهشت را به خطا رفته است. هر كس در دنيا حقير و بى مقام باشد ، بهتر از اين است كه صاحب مقام باشد ، و هر كس دنيا را در مقابل آخرت بر گزيند، دنيا او را مى آزمايد ؛ ولى به پادشاهىِ آخرت ، دست نمى يابد» . فرشتگان از زيبايىِ گفتار او ، در شگفت شدند. لقمان ، لحظه اى خوابيد و سراسر وجودش آكنده از حكمت شد. پس ، از خواب بيدار شد و [از آن پس ]حكيمانه سخن گفت . 📚تفسير القمي : ج 2 ص 162 @faghatkhoda1397
🌹داستان آموزنده🌹. روزی حضرت ابراهيم (علیه‌السلام) در نزديكی بيت المَقْدِس پيرمردی را ديد. حضرت با پیرمرد مشغول صحبت شدند و پرسیدند منزلت كجاست؟ پاسخ داد كه منزلم پای آن كوه است حضرت ابراهيم فرمودند مهمان هم ميپذيری؟ پيرمرد تاملی كرد و گفت عيبی ندارد ولي مانعی در مسير هست كه آبی است كه عبور از آن مشكل است و قایق هم نداریم! حضرت پرسيدند خودت چطور عبور ميكنی؟ پيرمرد حضرت ابراهيم را نميشناخت، جواب داد از روي آب رد ميشوم! حضرت فرمودند شايد ما هم رد شديم. به همراه هم به سمت آنجا رفتند تا به آب رسیدند. پيرمرد عابد از روی آب رد شد ، ناگهان ديد كه آن مهمان هم از روی آب عبور كرد! پیرمرد تعجب کرد و مهمان را احترام کرد و به منزلش برد. صبح روز بعد حضرت به عابد فرمودند دعايی كن كه من آمين بگويم؛ پيرمرد درد دلش باز شد وخطاب به حضرت گفت: چه دعايی بكنم!؟ دعای من مستجاب نميشود! 35سال است حاجتی دارم اما مستجاب نمیشود! حضرت پرسیدند حاجتت چیست؟ عابد پاسخ داد 35سال است از خدا ديدار ابراهيم خليل را ميخواهم اما مستجاب نميشود! حضرت فرمودند ابراهيم خليل من هستم! 🌹بله! یک سرّی بوده است كه این عابد بايد 35سال منتظر اين خليل میشد! در اين 35سال ناله هايش او را به جايی رسانده بود كه از روی آب رد ميشد! عزيز من يك وقت صلاح ومصلحت در اين است كه بنده خيلی به در خانه خدا برود. استادی داشتم كه از اولیاء خدا و بسيار مرد بزرگی بود، خدمت امام زمان عليه السلام رسیده بود. ایشان می فرمود زمانی که قرار است خیری به انسان برسد، شيطان به هر طريق ممكن تلاش ميكند مانع رسيدن آن خير شود. برای مثال شب قدر ميخواهی دعا كنی ، سريع ظاهر ميشود و ميگويد براي چه دعا ميكنی!؟ مگر تا به حال دعاهايت مستجاب شده است!؟ اينها وسوسه های شيطان است و نبايد به آن ترتيب اثر داده شود. کسی که دعا میکند دست خالی برنمیگردد و بالاخره چیزی در کاسه او میریزند @faghatkhoda1397
✍🏻داستانهایی از امام رضا (ع) 📚نشانه موی پیامبر صلی الله علیه و آله مردی از نوادگان انصار خدمت امام رضا علیه السلام رسید. جعبه ای نقره ای رنگ به امام داد و گفت: «آقا! هدیه ای برایتان آورده ام که مانند آن را هیچ کس نیاورده است». بعد در جعبه را باز کرد و چند رشته مو از آن بیرون آورد و گفت: «این هفت رشته مو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.که از اجدادم به من رسیده است». حضرت رضا علیه السلام دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا کردند و فرمود: «فقط این چهار رشته، از موهای پیامبر است». مرد با تعجب و کمی دلخوری به امام نگاه کرد و چیزی نگفت. امام که فهمید مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روی آتش گرفت. هرسه رشته سوخت، اما به محض این که چهار رشته موی پیامبر صلی الله علیه و آله روی آتش قرار گرفت شروع به درخشیدن کرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن کرد. @faghatkhoda1397
عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش همراه او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است. عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند. يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند. دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند. آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند. حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟ 📚 بحار ج 14، ص @faghatkhoda1397
؟ روایت شده که حضرت علی (ع) روزی بر منبر کوفه خطبه می خواند و در ضمن خطبه فرمود: ای مردم از من بپرسید، قبل از آنکه مرا از دست بدهید. از راه های آسمان بپرسید که من به آنها داناتر از راه های زمین هستم. 🔆پس مردی از بین آن جماعت برخاست و گفت: یا امیرالمومنین، جبرئیل الان کجاست؟ فرمود: مرا بگذار تا بنگرم. سپس نگاهی به بالا و بر زمین و به راست و چپ نموده، سپس فرمود: تو جبرئیل هستی. 🧚‍♂پس جبرئیل از بین آن قوم پرواز کرد و با بالش سقف مسجد را شکافت. مردم تکبیر گفتند و عرضه داشتند: یا امیرالمومنین، از کجا دانستی او جبرئیل است؟ فرمود: من به آسمان نظر انداختم و نظرم به آنچه بر بالای عرش و حجب بود رسید. 🌏وقتی به زمین نگاه کردم، بینایی من در تمام طبقات زمین تا قعر آن نفوذ کرد و هنگامی که به راست و چپ نگاه کردم، آنچه را خداوند آفریده دیدم، ولی جبرئیل را در بین مخلوقات ندیدم. به همین دلیل دانستم که این فرد همان جبرئیل است. 📚على (ع) و المناقب، ص @faghatkhoda1397
💚 لقمان حکیم گوید: ✍🏻روزی در کنار کشتزاری از گندم ایستاده بودم خوشه هایی از گندم که از روی تکبرسر برافراشته و خوشه های دیگری که از روی تواضع سر به زیر آورده بودند نظرم را به خود جلب نمودند و هنگامی که آنها را لمس کردم، •• شگفت زده شدم •• ✍🏻خوشه های سر برافراشته را تهی از دانه و خوشه های سر به زیر را پر از دانه های گندم یافتم با خود گفتم: در کشتزار زندگی نیز چه بسیارند سرهایی که بالا رفته اند اما در حقیقت خالی اند. @faghatkhoda1397
✍ماجرای مسلمان شدن ... پرفسور برلون ازآنجا شروع می‌شود که آیت‌الله سید محمدهادی حسینی میلانی که از اندیشمندان بزرگ اسلامی و از علمای وارسته‌ی جهان تشیع است، به بیماری معده مبتلا شده و برای مداوای ایشان چاره‌ای‌ جز آوردن پرفسور مشهور اروپایی یعنی آقای برلون به مشهد، باقی نمی‌ماند. این پرفسور نامی اروپایی پس از عمل طولانی که روی آیت‌الله میلانی انجام داده بر سر بالین وی، منتظر به هوش آمدنش می‌ایستند و ادامه ماجرا ازاین‌قرار است: «زمانی که این پزشک بعد از عمل طولانی آیت‌الله میلانی منتظر به هوش آمدن ایشان است متوجه می‌شود که این عالم وارسته کلماتی را بر زبان می‌آورد؛ لذا می‌خواهد که همه آن‌ها را ترجمه کنند و مشخص می‌شود که آیت‌الله میلانی فرازها و عباراتی از دعای ابوحمزه ثمالی را می‌خواندند. بعدازاین جریان است که پروفسور برلون تقاضا می‌کند که شهادتین را به من بیاموزید چون می‌خواهم به اسلام روی آورده و پیرو این مکتب شوم.» پرفسور برلون بلافاصله بعد از به هوش آمدن آیت‌الله میلانی، تقاضا می‌کند که به وی شهادتین را آموزش داده و پس‌ازآن مسلمان می‌شوند؛ اما شاید بیش از مسلمان شدن این پرفسور نامی و پزشک حاذق، دلیل اسلام آوردن وی جالب باشد. پرفسور برلون دلیل ایمان آوردن خود را به دین شریف اسلام چنین تبیین می‌کند: «تنها زمانی انسان شاکله وجودی خود را بدون نقش بازی کردن برای دیگران نشان می‌دهد که در حالت به هوش آمدن باشد، من خود دیدم که این آقا همه وجودش محو خدا بود. در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم و دیدم که او ترانه‌های کوچه‌بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می‌کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است.» @faghatkhoda1397
سه قانون طلایی در زندگی : کسی راکه به شما یاری میرساند ، فراموش نکنید نسبت به کسی که شما را دوست دارد ،کینه نورزید به کسی که شما راباور دارد خیانت نکنید ‌‌ @faghatkhoda1397
مابه دو وسیله میتوانیم منکرات جامعه را ازبین ببریم؛ با ازدواج و نماز ازدواج مهارکننده ← شهوت ونماز ازبین برنده ← @faghatkhoda1397
✍مفضل بن عمر می گوید: امام جعفر صادق علیه السلام امام پس از خود را موسی بن جعفر علیه السلام معرفی کرده بود ولی پس از شهادتش، پسر او به‌نام عبدالله افطح که پس از اسماعیل - که در زمان خود امام صادق از دنیا رفت ــ بزرگ‌ترین پسر امام بود، ادعای امامت نمود و گروهی را به دور خود جمع کرد. 🔸موسی بن جعفر علیه السلام دستور داد هیزم فراوانی در میان خانه جمع کردند، سپس اصحاب بزرگ و برادرش عبدالله را احضار فرمود. پس از آنکه همه حاضر شدند به دستور امام، هیزم‌ها را به آتش کشیدند؛ و هیچ‌کس نمی‌دانست نقشه حضرت چیست. 🔸وقتی شعله‌های آتش گسترده شد، امام علیه السلام از جا برخاست، داخل آتش شد و میان شعله‌های آتش نشست و شروع کرد به صحبت کردن. یک ساعت به همین منوال گذشت. آن‌گاه از جا برخاست و از میان شعله‌های آتش بیرون آمد و در میان اصحاب نشست. سپس رو به برادرش عبدالله کرد و فرمود:« اگر چنین گمان می‌کنی که تو امام بعد از پدر هستی، در میان آتش بنشین و با مردم سخن بگو.» عبدالله از زور خجالت و غضب، رنگ‌به‌رنگ شد و از منزل امام بیرون رفت. 📙بحار الانوار، ج 48 ،ص @faghatkhoda1397
✍مفضل بن عمر می گوید: امام جعفر صادق علیه السلام امام پس از خود را موسی بن جعفر علیه السلام معرفی کرده بود ولی پس از شهادتش، پسر او به‌نام عبدالله افطح که پس از اسماعیل - که در زمان خود امام صادق از دنیا رفت ــ بزرگ‌ترین پسر امام بود، ادعای امامت نمود و گروهی را به دور خود جمع کرد. 🔸موسی بن جعفر علیه السلام دستور داد هیزم فراوانی در میان خانه جمع کردند، سپس اصحاب بزرگ و برادرش عبدالله را احضار فرمود. پس از آنکه همه حاضر شدند به دستور امام، هیزم‌ها را به آتش کشیدند؛ و هیچ‌کس نمی‌دانست نقشه حضرت چیست. 🔸وقتی شعله‌های آتش گسترده شد، امام علیه السلام از جا برخاست، داخل آتش شد و میان شعله‌های آتش نشست و شروع کرد به صحبت کردن. یک ساعت به همین منوال گذشت. آن‌گاه از جا برخاست و از میان شعله‌های آتش بیرون آمد و در میان اصحاب نشست. سپس رو به برادرش عبدالله کرد و فرمود:« اگر چنین گمان می‌کنی که تو امام بعد از پدر هستی، در میان آتش بنشین و با مردم سخن بگو.» عبدالله از زور خجالت و غضب، رنگ‌به‌رنگ شد و از منزل امام بیرون رفت. 📙بحار الانوار، ج 48 ،ص 67. @faghatkhoda1397
✍ اگر به دستورات قرآن عمل شود ... 🔴اگر هر کس به سوره اعراف 31 (کلو و اشربوا و لا تسرفوا ) توجه میکرد : دیگر هرکس به اندازه نیازش غذا می خورد و پر خوری نمی کرد ، انواع بیماری ها کم می شد🍃 🔴اگر هرکس به سوره ملك ايه 15 (وامشوا فی مناکبها و کلو من رزقه) توجه می کرد : راه رفتن را در برنامه روزانه خود پیش می گرفت و از فواید آن بهره می برد.🍃 🔴اگر هر کسی به سوره بقره آیه 83 (و قولوا لناس حسنا) توجه می کرد : دیگر عصبانی نمی شد و دعوا و بدگویی از جامعه رخت بر می بست.🍃 🔴اگر هر کس به سوره اسرا ايه 37 ( ولا تمش فی الارض مرحا ) توجه می کرد : دیگر کسی برای جلب توجه دیگران و فخر فروشی و خودنمایی با غرور راه نمی رفت . 🍃 🔴اگر هر زنی به سوره نور آیه 31 ( و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن ) عمل می کرد : دیگر زنی برای غیر شوهرش آرایش نمی کرد و بسیاری از زندگی ها آرامش می یافت و جوان ها کمتر به گناه کشیده می شدند. 🍃 🔴اگر هر کسی به سوره نور 30 (قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ ) عمل می کرد : دیگر کسی به نامحرم نگاه نمی کرد و تیر زهر آگین شیطان به قلبش وارد نمی شد و این همه فساد رایج نمی شد.🍃 🔴اگر هر دختر و پسر جوان به سوره نور ايه 33 ( ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحا حتی یغنیهم الله من فضله ) عمل می کرد : دیگر به بهانه نداشتن موقعیت ازدواج، گناه نمی کردند و صبر می کردند تا خدا آنها را با فضلش بی نیاز کند. 🍃 @faghatkhoda1397