eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا... لا تَجَسَّسُوا... ای کسانی که ایمان آورده اید!... هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید... 📚آیه 12 سوره حجرات ➫ @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🔴سخت‌ترین آزمون قضاوت ✍یکی از دوستان قدیمی که در ارتش با درجه تیمساری خدمت می‌کرد روزی مطلبی را برای من تعریف کرد که فوق‌العاده زیبا بود: در سال 135٠ هنگامی که با درجه سرهنگی در ارتش خدمت می‌کردم، آزمونی در ارتش برگزار شد تا افراد برگزیده در رشته حقوق عهده‌دار پست‌های مهم قضائی در دادگاه‌های نظامی ارتش شوند. در این آزمون، من و 25 نفر دیگر رتبه‌های بالای آزمون را کسب کرده و به دانشگاه حقوق قضائی راه یافتیم. دوره تحصیلی، یک ساله بود و همه با جدیت دروس را می‌خواندیم. یک هفته مانده به پایان دوره، روزی از درب دژبانی در حال رفتن به سر کلاس بودم که ناگهان دیدم دو نفر دژبان با یک نفر لباس شخصی منتظر من هستند و به محض ورود من فرد لباس شخصی که با ارائه مدرک شناسایی خود را از پرسنل سازمان امنیت معرفی می‌کرد مرا البته با احترام، دستگیر و با خود به نقطه نامعلومی برده و به داخل سلول انفرادی انداختند. هرچه از آن لباس شخصی علت بازداشتم را می‌پرسیدم، چیزی نمی‌گفت و فقط می‌گفت: من مأمورم و معذور و چیز بیشتری نمی‌دانم! اول خیلی ترسیده بودم. وقتی داخل سلول انفرادی رفتم و تنها شدم، افکار مختلفی ذهنم را آزار می‌داد. از زندانبان خواستم تلفنی به خانه‌ام بزند و حداقل خانواده‌ام را از نگرانی خلاص کند که ترتیب اثری نداد و مرا با نهایت غم و اندوه در گوشه بازداشتگاه به حال خود رها کرد. آن روز، شب شد و روزهای دیگر هم به همان ترتیب گذشت و گذشت، تا اینکه روز نهم، در حالی که انگار صد سال گذشته بود، رسید. صبح روز نهم مجددا دیدم همان دو نفر دژبان به همراه همان لباس شخصی به دنبال من آمده و مرا با خود برده و یک‌راست به اتاق رئیس دانشگاه که درجه سرلشکری داشت، بردند. افکار مختلف و آزاردهنده لحظه‌ای مرا رها نمی‌کرد و شدیدا در فشار روحی بودم. وقتی به اتاق رئیس دانشگاه رسیدم، در کمال تعجب دیدم تمام هم‌کلاسی‌های من هم با حال و روزی مشابه من در اتاق هستند و البته همگی هراسان و بسیار نگران بودند. ناگهان همهمه‌ای بپا شد که ناگهان در اتاق باز شد و سرلشکر رئیس دانشگاه وارد اتاق شده و ما همگی بلند شده و ادای احترام کردیم. رئیس دانشگاه با خوش‌رویی تمام با یکایک ما دست داده و در حالی که معلوم بود از حال و روز همه ما کاملا آگاه بود، اینچنین به ما پاسخ داد: هرکدام از شما که افسران لایقی هم هستید، پس از فارغ‌التحصیلی، ریاست دادگاهی را در سطح کشور به عهده خواهید گرفت و حالا این بازداشتی شما، آخرین واحد درسی شما بود که بایستی پاس می‌کردید. و در مقابل اعتراض ما گفت: این کار را کردیم تا هنگامی که شما در مسند قضاوت نشستید، قدرتمند شدید و قلم در دستتان بود از آن سوءاستفاده نکنید و از عمق وجودتان حال و روز کسی را که محکوم می‌کنید، درک کرده و بی‌جهت و از سر عصبانیت یا مسائل دیگر کسی را بیش از حد جرمش، به زندان محکوم نکنید! در خاتمه نیز از همه ما عذرخواهی شد و همه نفس راحتی کشیدیم. به قول سعدی شیرازی: زیر پایت چون ندانی، حال مور همچو حال توست، زیر پای فیل ➫@faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🌹آبروی واقعی در دین چیست؟ 🔶آبرو بر دو نوع است: 1🌱آبروی بشر نزد خدا، 2🌱آبروی بشر در نزد بشر. ✍آبروی بشر در نزد خدا در صورت گناه، می‌ریزد و در این حالت است که اعتبار مخلوق در نزد خالق کم می‌شود و دعای او سخت مستجاب شده و رزق و روزی او کم می‌شود. که این گناه در صورت اجازه خدا مبنی بر آشکار شدنش در نزد مخلوق، باعث آبروریزی در نزد مخلوق هم می‌شود. 🔻مثال⇦ کسی رابطه نامشروعی دارد این گناه باعث آبروریزی او نزد خدا می‌شود و اگر خدا این گناه او را علنی کند، باعث مفتضح و رسوایی آن فرد در بین خلق می‌شود. اما بسیاری از ما آبرو را از دایره گناه خارج کرده‌ایم و آن را مربوط به عرف و چیزهای بی‌ارزش می‌دانیم. 🔻مثال⇦ مردی به علت ناتوانی مالی احساس می‌کند، اگر برای پسرش در تالار عروسی نگیرد، آبروی او خواهد رفت. درحالی‌که این موضوع اصلا ربطی به آبرو ندارد. و انسان، محبوب‌شدن در نزد مردم و پرهیز از حرف و حدیث آن‌ها را آبرو تلقی می‌کند؛ که هرگز چنین نیست. بلکه باید تبتل از مردم کند (از مردم ببرد و نظر مردم برای او اهمیتی نداشته باشد) و در اجرای فرمان خدا، حرف و حدیث مردم را وقع و ارزشی ننهد. چون این مرد، تعریف و مصداق آبرو را به درستی نمی‌داند. لذا از کسی قرض می‌کند و درحالی‌که می‌داند قدرت بازپرداخت قرض را ندارد، برای حفظ آبرو زیر بار بدهی می‌رود. در حالی که نمی‌داند، بزرگ‌ترین آبروریزی قرضی است که انسان از پرداخت آن عاجز باشد. معصیتی بزرگ‌تر از این نیست که انسان، با بدهی و دِین٬ از دنیا برود که بزرگ‌ترین آبروریزی @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍ پیرمردی که پشتش خمیده بود، پایش آبله زده بود و چرک و خون از پایش سرازیر بود. که برای مهمانی در میان قوم خود آمده بود. نبی مکرم اسلام (ص) هم در آن مهمانی، برای طعام دعوت شده بودند. پیرمرد، نزد هر کسی که می‌نشست، از کنار او برخواستند و کناری می‌رفتند. اما نبی مکرم اسلام (ص) به پای او برخواستند و نزد خود نشاندند و با او در کاسه‌ای هم غذا شدند. فرمودند: چرا حال عبادت را در شما نمی بینم؟! گفتند: حال عبادت در چیست؟فرمودند: در تواضع، هرگاه انسان متواضع و مظلوم دیدید با او تواضع کنید و چون متکبری دیدید با او تکبر کنید تا تحقیر شود. به خدا قسم (در عالم الست) خدای تعالی مرا اختیار داد که بنده‌ای رسول باشم، یا فرشته‌ای نبی (مانند جبرییل) باشم. سکوت کردم و دوست من از ملائکه جبرییل بود او را نگریستم، جبرییل گفت: خدای را تواضع کن، گفتم می‌خواهم بنده و رسول باشم. جبرئیل کارش به مراتب از پیامبر (ص) آسان‌تر بود و مشکل شماتت و درد و رنج و... مردم را نداشت. ➫ @faghatkhoda1397
✍امام صادق عليه السلام: هر زنى كه به شوهرش بگويد: «من هرگز از روى تو، خيرى نديده ام»، اعمالش بر باد مى رود أيُّمَا امرَأَةٍ قالَت لِزَوجِها: «ما رَأَيتُ قَطُّ مِن وَجهِكَ خَيرا» فَقَد حَبِطَ عَمَلُها 📚وسائل‌الشيعه‌ ج14‌ ص115 ➫ @faghatkhoda1397
💌 خدا دائماً مشغول بندۀ خود است خدا دائماً مشغول بنده خود است؛ یا زمینه‌ای برای رشد، یا مقدماتی برای توبه او فراهم می‌کند، یا او را از بلا حفظ می‌کند و یا نعمتی به او می‌رساند. «استاد پناهیان» ➫ @faghatkhoda1397
✍گویند: پادشاهی برای شکار به صحرا رفت. پیرمردی را در بیابان در چادری دید که چند گوسفند داشت، به خیمه او رفت تا قدری از آفتاب دور شود. چند کیسه زر به او داد و گفت: این زرها بستان و در شهر خانه و کاری برای خود پیدا کن. پیرمرد گفت: نمی‌خواهم. گفت: ده کیسه طلای دیگر بدهید تا خیالش راحت‌تر شود. گفت: نمی‌خواهم. شاه با تعجب گفت: چرا نمی‌خواهی؟ پیرمرد گفت: ده سال پیش روزی یک گوسفند از من تلف شد هنوز غصه می‌خورم، اگر این همه پول را از من بدزدند من دیوانه می‌شوم. اگر در این دنیا دزد هم نبرد، با مرگ من از من دزدیده می‌شود. وقتی تلخی سلب نعمت را اندیشه می‌کنم شیرینی برای بدست آوردن آن از من زایل می‌شود. ➫ @faghatkhoda1397
قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ یقینا خواسته‌ات برآورده شد 📖طه | آیه ۳۶ @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 💠 گزارش کارهای شیعیان به امامان ✍موسی بن یسار میگوید: من در خدمت علیه السلام بودم؛ وارد کوچه‌های شهر طوس شدیم (شهر مشهد امروز) سر و صدایی شنیدم به طرف آن صدا رفته دیدم جنازه ای است می‌برند ناگاه امام علیه السلام از مرکب پیاده شدند و تابوت را گرفتند و از پی آن به راه افتادند. آنگاه فرمودند: «ای موسی بن یسار! هر کس جنازه یکی از دوستان ما را تشییع نماید چنان گناهانش می‌ریزد گویا اینکه تازه از مادر به دنیا آمده است و آثار گناه در پرونده او نمی ماند.» امام همچنان از پی جنازه رفتند تا اینکه او را در کنار قبر گذاشتند. حضرت جلو رفتند و مردم را از جنازه کنار زدند، تا میت را مشاهده کردند سپس دستشان را روی سینه میت گذاشتند و فرمودند: «فلانی پسر فلان! تو را به بهشت بشارت می‌دهم؛ دیگر از این ساعت، ترسی نخواهی داشت.»عرض کردم: فدایت شوم این مرد را می‌شناسید؟! شما که تا کنون به این منطقه قدم نگذاشته اید! حضرت علیه السلام فرمودند: «مگر نمی دانی "تعرض علینا اعمال شیعتنا صباحا و مساء"؛ اعمال شیعیان هر صبح و شام بر ما پیشوایان عرضه می‌شود هرگاه کوتاهی داشته باشند، از پروردگار تقاضا می‌کنیم از آن چشم پوشی نماید، و هر کار خیری را انجام داده باشند، از خداوند درخواست میکنیم اجر آنها را بدهد.» 📚 بحار،ج 49، ص 98 @faghatkhoda1397
❤️ 🔔 قدمی برای آخرت ✅ آیــت‌ اللـہ بهجـــت (ره) : تعجــب است از ڪسی که برای خوابش ڪه مـدت ڪوتاهی‌است جای نرم تـهیـہ می‌کند اما برای آخرت قدمی برنمی‌دارد. ➫ @faghatkhoda1397
ﻫﻴﺴﺴﺴﺴﺴﺴﺲ!!!!!! ﻳﻮﺍﺵ ﺗﺮﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﻛﻨﻴﺪ!!!!!!!!!!! ﺷﺎﻳﺪﻛﺴﻲ ﭘﺪﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ… ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺍﻳﻦ ﻃﻼی ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺥ ﻧﻜﺸﻴﺪ ... ﻗﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ .. ﺍﺯﻛﻨﺎﺭﺵ ﺑﻮﺩﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ، ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﻮﺳﻴﺪ، ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻛﻨﻴﺪ ، ﭘﺪﺭﻫﺪﻳﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻫﺪ...ﭘﺪﺭﺧﻮﺩﺵ ﻫﺪﻳﻪ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯﺩﺳﺘﺶ ﻧﺪﻫﻴﺪ ,ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ. ﻧﮕﻴﺪ ﺑﺎﺑﺎ ﮔﻴﺮ ، ﻧﺪﻩ; ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ , ﻧﻪ!! ﺗﻮﺑﺮﺍی ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮﻳﻲ .... ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ ﺍﻭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺗﻮﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺁﻣﺪﻩ... ﺗﺎﺍﺯﺗﻮ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻛﻨﺪ... ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ ﺩﻝ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﻧﺸﻜﻨﻲ... ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻛﻢ ﻳﻮﺍﺷﺘﺮ!!! ﺷﺎﻳﺪ ﻛﺴﻲ ﺩﻟﺶ ﺑﺮﺍی ﭘﺪﺭﺵ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ . @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍زنی، نجاری برای تعمیر کمد دیواری خود به خانه دعوت کرد. نجار ساده به خانه رسید و خواست مشغول کار شود.زن جوان گفت: وقتی اتوبوس یا ماشین سنگینی از خیابان رد می‌شود، بخشی از چوب‌های این کمد دیواری از هم باز شده که نیاز به میخ‌زنی دارد. مرد جوان داخل کمد دیواری رفت و منتظر ماند تا ماشین سنگینی از خیابان رد شود. داخل کمد گرمش شد و پیراهن خود را در آورد و به خانم خانه داد. در حالی‌که نجار ساده در داخل کمد با پیراهن از شدت گرما عرق ریخته و خیس شده بود، شوهر آن زن آمد و چون این صحنه را دید، مرد را از کمد بیرون کشیده و زیر مشت و لگد انداخت و نجار بدون هیچ حرفی فقط معذرت خواهی می‌کرد و کتک می‌خورد.زن خانه جلو رفته و او را بعد از کتک خوردن مفصلی از دست شوهر خود گرفت و داستان را توضیح داد.شوهر زن جوان پشیمان شده و از نجار ساده ناراحت شد که چرا سکوت کرده و چیزی نگفته و از خود دفاع نکرده است. نجار گفت: در آن شرایطی که من قرار داشتم، دیدم اگر حتی واقعیت را بگویم نه تنها تو باور نخواهی کرد، بلکه به عنوان کسی که واقعا با همسر تو رابطه‌ای داشتم و به دروغ متوسل شده‌ام، مرا بیشتر کتک خواهی زد. پس چاره‌ای جز سکوت کردن و کتک خوردن برای خود ندیدم. تا شرایط برای دفاع کردن از خودم فراهم شود. 🍀 نتیجه اخلاقی این‌که اولا انسان نباید خود را در معرض اتهام قرار دهد دوم این که اگر در معرض تهمت ناخواسته قرار گرفت، که کسی حرف او را باور نکرد، به دنبال دفاع از خود در آن زمان نباشد، و اثبات بی‌گناهی خود را به گذشت زمان @faghatkhoda1397