eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
34.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احیای غدیر یعنی حمایت از مظلوم ترین انسان تاریخ (نشر حداکثری) @faghatkhoda1397
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 💐خدا ماهارو شیعه کرده قسمتو ببین 💐اصلا بیا بریم نجف ابهتو ببین 🎤 👏 👌فوق زیبا @faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه‌های رسیدن به عفت و پاکدامنی اســـــــتاد عالـــــــی @faghatkhoda1397
✍آیت الله بهجت(ره) هدف باید این باشد که تمام عمر ، صرف یاد خدا و طاعت او و عبادت باشد تا به آخرین درجهٔ قربِ پستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت ماندیم ، پشیمان خواهیم شد. 📚برگی از دفتر آفتاب ، ص ۱۹۷ @faghatkhoda1397
🌷سعید بن جبیر که از یاران با وفای امام سجاد (ع) می باشد، نقل می کند: یکی از دهقان های ایرانی که ستاره شناس بود، هنگامیکه حضرت برای جنگ (با خوارج نهروان) خارج می شد به نزد حضرت آمد و بعد از تحیت گفت: ای امیرالمومنین ستاره های نحس و شومی طلوع کرده است. در مثل این روز شخص حکیم باید خود را پنهان کند و امروز برای شما روز سختی است. دو ستاره به هم رسیده اند و از برج شما آتش شعله ور است و جنگ برای شما موقعیت ندارد. حضرت علی (ع) فرمود: وای بر تو، ای دهقانی که از علائم خبر می دهی و ما را از سرانجام کار می ترسانی، آیا می دانی جریان صاحب میزان و صاحب سرطان است؟ آیا می دانی اسد چند مطلع دارد؟ مرد منجم گفت: بگذار نگاه کنم و سپس اصطرلابی را که در آستین داشت درآورد و شروع به بررسی و محاسبه کرد. 🌷حضرت علی (ع) لبخندی زد وفرمود: آیا میدانی شب گذشته چه حوادثی رخ داد؟ در چین خانه ای فرو ریخت. برج ماجین شکاف برداشت. حصار سرندیب سقوط کرد. فرمانده ارتش روم از ارمنیه شکست خورد (یا او را شکست داد). بزرگ یهود ناپدید شد. مورچگان در سرزمین مورچه ها به هیجان آمدند و پادشاه افریقا نابود شد. آیا تو این حوادث را می دانی؟ ⭐️مرد منجم گفت: نه یا امیرالمومنین. حضرت فرمود: در هر عالمی هفتاد هزار نفر دیشب به دنیا آمد و امشب همین تعداد خواهند مرد؛ و این مرد (با دست خود به مردی بنام سعد بن مسعده حارثی (لعنه الله) که جاسوس خوارج در لشکر حضرت بود اشاره نمود) جزو همین اموات خواهد بود. آن مرد جاسوس وقتی حضرت به او اشاره کرد، گمان کرد حضرت دستور دستگیری او را داده است در همان حال در جا از ترس جان داد. مرد منجم با دیدن این صحنه به سجده افتاد. سپس حضرت در ادامه سخن فرمود: من و اصحابم نه شرقی هستیم و نه غربی، ماییم برپادارنده محور (دین و هستی) و نشانه های فلک. و اینکه گفتی از برج من آتش شعله می کشد، بر تو لازم بود که به نفع من حکم کنی نه بر ضرر من. چرا که نور آن (آتش) پیش من است و سوزاندن و شعله اش به دور از من؛ و این مساله ای پیچیده است، اگر حسابگر هستی آنرا محاسبه کن. 📚 الاحتجاج، ج 1، ص 355. @faghatkhoda1397
📚 پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد. پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت. پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟ 👌 که چرخ فلک گرد است و میچرخد @faghatkhoda1397
در کتاب سرور المومنین روایت شده است که از صادق آل محمد علیهم السلام پرسیدند که حضرت موسی در هنگام مردن و جان دادن چگونه بود؟ فرمود وقتی ملک الموت برای قبض روح موسی ع آمد آن حضرت عرض کرد: از کدام عضو مرا قبض روح می کنی ملک الموت عرض کرد: از دهان، فرمود من با این دهان و زبان با ملک منان تکلم کرده ام عرض کرد از چشم، فرمود با آن نور تجلی دیده ام، گفت از دست جواب داد به آن تورات والواح را گرفته ام گفت از پا عرض کرد با این پاها به کوه طور رفته ام. هر عضوی را عذری آورد چون به اینجا رسید امام صادق علیه السلام صیحه کشید و بیخود گردید چون به هوش آمد گفتند یابن رسول الله (ص) چه چیز باعث گریستن شما شد قرنهاست که از وفات موسی می گذرد! سپس گریه امام شدیدتر شد و فرمودند بر موسی گریه نمیکنم ولکن بر جدم حسین گریه میکنم! هنگامی که بر روی زمین افتاد و شمر لعنت الله علیه آمد که او را ذبح نماید خداوند تعالی به عزراییل امر کرد که برود و روح حسین (ع) را قبض نماید هنگامیکه عزراییل شنید فرمود پروردگارا پناه میبرم به تو از اینکه مخالفت امر کنم، من بنده ضعیف ذلیل هستم و لکن به عزتت قسم میدهم که مرا از این کار معاف کنی خداوند وحی کرد برای چه؟ عزراییل گفت من توانایی قبض روح او را ندارم، از کجا روحش را قبض کنم ؟! خداوند فرمود از دهانش، عزارییل گفت به تیر ابو ایوب الغنوی مجروح است فرمود از بالای سرش، عزارییل گفت مجروح است به شمشیر شریک بن الذرعه، فرمود از بازویش عزراییل گفت مجروح است از سنان بن انس لعنت الله علیه، خداوند فرمود از ناحیه قلبش، عزراییل گفت مجروح است به تیر حرمله بن کاهل اسدی، خداوند فرمود از چشمانش، عزراییل گفت از خون سرش پر شده است ..... سپس خداوند وحی کرد ای عزراییل قصد من از این نبود مگر اینکه خواستم ملائکه را به مصیبت حسین (ع) خبر کنم و گرنه خودم به دست قدرت خودم میخواهم او را قبض روح نمایم سپس امام حسین علیه السلام را قبض روح کرد، که در این هنگام منادی از بطنان عرش ندا داد: والسلام علی من @faghatkhoda1397
🌹داستان آموزنده🌹. دو فقیر جلوی در کاخ سلطان محمود گدایی می‌کردند؛ یکی چاپلوس و دیگری ساکت بود. گاهی چاپلوس به فقیر ساکت می‌گفت خاک بر سرت امروز هیچی گیرت نیومد؛ خب خدا زبون بهت داده یه چیزی بگو! فقیر ساکت هم دائم میگفت کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه ؟! روزی اطرافیان سلطان محمود به ایشان گفتند سلطان محمود شما دو فقیر را بز سر کاخ دیدید؟ گفت بله یکیشون خیلی چاپلوسه و اون یکی ساکت. گفتند اون که ساکته میدونین چی میگه؟! گفت نه؛ گفتند میگه کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه! سلطان محمود گفت سر یک مرغ را ببرید و داخلش را خالی کنید و الماسی گرانقیمت داخل آن بذارید و به فقیر چاپلوس بدید تا دیگری بفهمد سلطان محمود خر کیه!!! از قضا وزیر همان روز بوقلمونی را برای چاپلوس فرستاده و او‌ خورده بود و وقتی مرغ سلطان محمود را برایش بردند او سیر بود؛ به همین دلیل از فقیر ساکت پرسید تو امروز چه قدر کار کردی؟ گفت 3سکه گفت این مرغ رابگیر و 3سکه را به من بده گفت نه نمیخوام؛ گفت 1سکه؟ گفت نمیخوام؛گفت بیا اصلا مجانی برای تو باشد. فقیر ساکت آن را گرفت و مشغول به خوردن بود که الماس را در درون آن دید. روز بعد هنگامی که سلطان محمود وارد کاخ میشد فقیر چاپلوس را آنجا دید و به او گفت تو که هنوز اینجا گدایی میکنی! رفیقت کجاست؟ گفت امروز نیامده! سلطان محمود گفت: من دیروز برای تو تحفه‌ای فرستادم؛ فقیر گفت دست شما درد نکنه اما وزیر زودتر برای من بوقلمونی فرستاد و من سیر بودم و آن مرغ را به رفیقم دادم. سلطان محمود دستور داد فقیر چاپلوس را به داخل کاخ بیاورید و با طناب ببندند! سلطان محمود گفت من میگم کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه! تو هم تکرار کن! فقیر چاپلوس میترسید بگوید و چیزی نمیگفت؛ سلطان محمود گفت اگر نگویی دستور میدهم بزننت! خلاصه سلطان محمود و فقیر با هم این جمله را تکرار می کردند: کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه! @faghatkhoda1397
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌‌ ❣رابطه بین امام زمان(عج) و امام حسین (علیه السلام) ‌‌ 🎙 آیت الله بهجت (ره) ‌ @faghatkhoda1397
🌺ماجرای دانشجوی مشروب خوار و ایت الله بهجت (ره) ✅دانشجو بود...دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی.... از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...قرار شد با حضرت آیت الله العظمی بهجت هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه... وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت...بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن...من چندبار خواستم سلام بگم...منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن...امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن...درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن...یه لحظه تو دلم گفتم:""حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه...تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره...!!!تو که خودت میدونی چقدر گند زدی...!!!""خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم...تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن... اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن: "حمید..حمید...حاج آقا باشماست." نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر...آهسته در گوشم گفتن: - یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی... ‌ @faghatkhoda1397
🔴حتی شیطان هم او را نمی پذیرد! ✍امام صادق علیه‌السلام فرمودند: هر كه بر علیه مؤمنی سخنی بگويد و قصدش عيب‌جویی از او و ريختن آبرويش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج مى‌کند و تحت سرپرستى شیطان قرار مى‌دهد؛ ولى شیطان هم او را نمى‌پذیرد! ✍ كافى، ج2، ص 358، ح1 ‎ ‎ ‎ ‌ کمی @faghatkhoda1397
📚 آسیاب ﺭﻭﺯﯼ ﺷﯿﺦ ﺍﺑﻮﺳﻌﯿﺪ ﺍﺑﻮﺍﻟﺨﯿﺮ ﺑﺎ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺳﯿﺎﯾﯽ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺷﺖ. ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺑﺰﻧد، لحظه‌ای ﺑﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﺩﺵ ﺳﻨﮓ‌ﻫﺎﯼ ﺁﺳﯿﺎب ﻭ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﯽ‌ﺷﻨﻮﯾﺪ؟ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ؟» ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺶ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ، ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ، ﻣﺎ ﭼﯿﺰ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻨﻮﯾﻢ. ﺍﺑﻮﺳﻌﯿﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮﻡ، ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭﺷﺖ ﻣﯽ‌ﺳﺘﺎﻧﻢ ﻭ ﻧﺮﻡ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ. 🔹درشت می ستاند و نرم باز می‌دهد، یعنی اگر شما نیز سخن درشت و تلخ و تند از کسی شنیدید، به او نرم و نازک پاسخ دهید؛ مانند @faghatkhoda1397