5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خاطره جالب و شنیدنی سیاستمدار عرب از ملاقات با فرمانده سپاه در مشهد
«رشید بن عیسی» سیاستمدار برجسته الجزایری و کارشناس یونسکو، در گفتگو با شبکه لندنی "الحوار" خاطره ای شنیدنی از ملاقات با فرمانده سپاه در حرم امام رضا علیه السلام بیان کرد.
.
🔸 سخنان جالب رشید بن عیسی سیاستمدار الجزایری:
♻️ امت اسلام، چگونه میتواند روی پای خود بایستد؟
باید این عناصر قدرت، مثل ایران، حزب الله و حماس، در همه جا تکثیر شوند.
این عناصر امید بخش، نماد ایمان، تحمل سختیها، کوتاه نیامدن در مقابل دشمنان و اعتماد به نفس هستند.
اخیرا برای زیارت امام رضا به مشهد رفتم، و "میخواستم سرویس بهداشتی حرم امام رضا علیه السلام را تمیز کنم، ایرانیها خندیدند و گفتند: باید ۶ ماه در نوبت باشی!
آنها خادمی را نشانم دادن که فرماندهی سپاه پاسداران بود، ولی در گمنامی، بین دو هزار نفر، جارو کشی میکرد، او در حال کشتن نفس خود بود!
برای من، رهبر یا فرماندهای را پیدا کنید، که اینگونه متواضع باشد، خود را ذلیل کند و برود مسجدی را جارو بزند؛ آن وقت، میتوانیم به خودمان امیدوار شویم!
🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم
✍@tahlile_siasi
✍@tahlile_siasi
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴بازنشر/ حجت الاسلام سید علی خمینی به موضوع مهمی اشاره کرد :
♦️در زمان ده ساله امام راحل، افراد سخنور و اندیشمند و با ریشه، که بین مردم محبوبیت داشتند، در واقع سخنان امام جامعه را به خوبی تبیین می کردند و امام کمتر مورد سیبل دشمنان بود.
♦️ولی در زمان جانشینش مقام معظم رهبری،یک تنه، بار فرهنگی تبیین در امور مختلف را بعهده دارد
♦️لاجرم این امام جامعه است، که مورد سیبل بیشتر دشمنان قرارگرفته .
Eskandar va Foghfoor.mp3
9.52M
#داستان_اسکندر_و_فغفور_چین
با صدای شهید حاج شيخ احمد ضيافتے كافے
با اشتراک این لینک ما را به دوستان خود معرفی کنید
@voicekafi
🔹 پیام رسان سروش
https://splus.ir/voicekafi
🔹 پیام رسان ایتا
eitaa.com/voicekafi
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختران و زنان بیحجاب، سربازان ارزانقیمت ما هستند!!
12.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازشما حرکت از خدا برکت
🍃@masjed1342
حکایت پزشک گمشده در مسیر پیادهروی کربلا
در تاریکی شب از دوستانم دور شدم و راهم را گم کردم. خودم را تنها دیدم؛ نمیدانستم به کدام سمت بروم... به امام حسین(ع) توسل کردم که: آقا کمکم کنید! راهی به من نشان بدهید!
راز و نیازم تمام نشده بوده که سوسوی نور ضعیفی در دورتر توجه مرا به خود جلب کرد. حرکتم را آغاز کردم. کمتر از ساعتی نگذشته بود که خود را بر در خانهای کوچک و ساده دیدم. خسته بودم؛ در زدم؛ ساعت از نیمهشب گذشته بود. برای بار چندم در زدم و لحظاتی بعد صدای پیرزنی عراقی را شنیدم...
من که تسلط به انگلیسی و عربی داشتم به او گفتم: ایرانی هستم و راه را گم کردهام، کمکم کنید! زائر امام حسین هستم ... پیرزن عراقی در را باز کرد و گفت: «زائر امام حسین مهمان من است» و مرا به داخل خانه دعوت کرد.
صدای لرزان و حال گرفتهای داشت؛ از او پرسیدم: چرا نگرانی؟ چه مشکلی پیش آمده؟
گفت: «نوهام، تنها یادگار فرزندم، مدتی است که به بیماری دچار شده و پزشکان میگویند باید او را برای مداوا به ایران و نزد دکتر فلانی ببری؛ زیرا که این بیماری در تخصص ایشان است؛ اما من نه پول دارم، نه توانایی سفر به ایران را دارم.
با صحبتهای پیرزن عراقی به گریه افتادم و مدام یا حسین میگفتم. پیرزن عراقی که از رفتار من تعجب کرده بود پرسید: «چرا گریه میکنی؟ مگر من چیز بدی گفتم؟» به او گفتم: نه؛ گریه من بهخاطر این است که آن پزشک ایرانی که نامش را بردی من هستم!