May 11
نام اصلی او «سید ذبیح الله قوامی» است، ولی با نام «حاج آقا فخر تهرانی» شناخته شده تر است. پس از وفاتش، «آیت الله سید محمدرضا بهاء الدینی» فرمود: « آقا فخر "سلمان زمان" بود.»
بنابر آنچه در شرح حال او نقل شده است، در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. در اوائل جوانی از هوش و استعداد ویژه ای برخوردار بود. با جدیت درس می خواند و هدفش دریافت بورسیه برای تکمیل تحصیلات خود در خارج از کشور بود. در آن زمان، عده ی کمی میتوانستند بورسیه تحصیلی بگیرند و به کشورهای اروپایی اعزام شوند.
بالاخره تلاش این جوان خوش سیما به بار نشست و قرعه به نام وی افتاد. ولی میگویند روز اعزام، به عللی که فقط خدا میداند، کمی دیر به فرودگاه رسید. هواپیما پرواز کرد و این جوان جویای نام، از پرواز جا ماند...
راه دیگری نداشت. به ناچار ناراحت و غمگین، از فرودگاه برگشت. آن همه تلاش و کوشش و تکاپو به هدر رفته بود. یأس و ناامیدی وجودش را پر کرد و شعلههای آرزو، در دلش به خاموشی گرایید.
روزی از روزها با عارف واصل؛ شیخ مرتضی زاهد (رحمة الله علیه) برخورد کرد. کسی نمی داند در آن لحظات بین آن دو چه حرف هایی رد و بدل شد؟ ولی هرچه بود نفس قدسی شیخ مرتضی مسیر و سرنوشت جوان تهرانی را متحول کرد و از آن روز به بعد گویی انسان جدیدی متولد شد. حتی ظاهرش هم عوض شد. تمام لباس های به روز خود را کنار گذاشت و عبایی به دوش انداخت.
عشق به لقاء پروردگار و جذبه ی اتصال با ولی الله زمان (علیه السلام) شور عشقی درون حاج آقا فخر به وجود آورده بود و روز به روز عطش وصال محبوب در وی شدت می گرفت. و سرانجام کار به آنجا رسید که در امام زمانش ذوب شد و به قول معروف؛ "ره صد ساله را یک شبه طی کرد" و متصل به دریای بی کران معرفت الله گردید.
جناب حجة الاسلام محمد علی شاه آبادی نقل کرد:
پس از درگذشت عابد مجاهد و عارف ربانی، مرحوم حاج آقا فخر تهرانی، مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ حسن معزی فرمود:
عادت مرحوم حاج آقا فخر تهرانی این بود که وقتی به مجلس علماء وارد می شد، در کنار در ورودی نشسته و با احترام خاصی از هر گونه اظهار فضلی دوری می نمود!
روزی در اواخر عمر وی، در محفلی که حضرات علماء و از جمله آیة الله حسن زاده نیز شرکت داشتند، ناگاه مرحوم حاج آقا فخر تهرانی با لباسی نامرتب و عبایی که معلوم بود روی زمین کشیده شده، وارد مجلس شد و بر خلاف همیشه، در گوشه ای با حالتی بسیار مضطربانه نشست؛ پس از پایان یافتن مجلس و رفتن حضار و حضرات آقایان، وقتی از حالت اضطراب و ناراحتی اش پرسیدم، او رو به من کرد و با افسوس فراوان گفت: یک عمر آرزوی دیدار حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشتم، حال که نصیبم شد، اکنون از دوری وصالش آرامش ندارم!
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
@fakhretehrani
از جمله اوتاد بزرگ تاریخ معاصر شیعه، مرحوم حاج آقا فخر تهرانی بود که تمام مکنت و ثروت پدری را رها کرد و با پیشه ساختن خیاطی به زندگی عابدانه و فقیرانه رو آورد و از راه رعایت تقوا و زهد به اوج معرفت دینی رسید. خلوص او در گفتار کردارش حتی بسیاری از افاضل حوزه را تحت تأثیر قرار می داد. با دیدنش آدمی بیاد خدا می افتاد. حضرت آیت الله خرازی پیرامونش فرمود: چند ماه پیش از رحلت شان شبی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را در خواب به حال گریان دیدم وقتی علت را جویا شدم حضرت صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: حاج آقا فخر از دنیا رفته است
@fakhretehrani
حقیر از سن نوجوانی با ایشان معاشر و از نعمت وجودش در سفر و وطن برخوردار بودم. ایشان عمر پر برکت خود را وقف مشکلات مردم نموده در حالی که خود مقام سیادت داشت، نسبت به سادات ارادت و محبّت خاصی داشتند. زمانی که ایشان در تهران بودند در یکی از حجرههای مسجد مرحوم حاج ملا محمّد جعفر به اتفاق یکی از دوستان ساکن بود. در آن زمان مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ احمد مجتهدی (طاب ثراه) بارها از حضور مرحوم آقا فخر اظهار خرسندی و اشتیاق مینمودند و میفرمودند که آقا فخر از نظر سجایای اخلاقی مشوق طلاب به تقوا میباشند. و بسیار علاقه مند به وجود ایشان در مدرسه بودند. و احترام خاصی نسبت به ایشان اظهار مینمودند. چون میدانستند ایشان از تربیت شدگان محضر آقا شیخ مرتضی میباشد که مؤانست و مجالست با مرحوم شیخ او را متخلق به اخلاق انسانی نموده و این خلق و خوی را به طلاب جوان مدرسه با دل سوزی منتقل مینماید. و نفوذ کلام وی آن چنان بود که با یک برخورد، جوانهای طلبه را متحول مینمود.
@fakhretehrani
فراموش نمی کنم در زمانی که افتخار دوستی ایشان را داشتم مشغول به شغل طلاسازی بودم. روزی در حالی که از مقابل مغازه حقیر عبور مینمود توقف نمودند. حقیر را مخاطب قرار داده و فرمودند: «خداوندی که تا به حال روزی شما را از طلا مقرر فرموده قادر است که از نقره هم بدهد». پس از بیان این جمله راه خود را در پیش گرفته و رفتند. (توضیح آنکه سالیان درازی حقیر شغل طلاسازی داشتم. گه گاهی اگر دوستی درخواست انگشتری نقره از بنده مینمود او را ارجاع به دوستان نقره ساز مینمودم. بعد از تذکّر مرحوم آقا فخر شغل طلاسازی حقیر چنان با مشکلات عدیده ای رو به رو شد که ناخودآگاه به طرف نقره سازی سوق داده شدم. و چنانچه دوستی مطالبه سازندگی انگشتر طلا از حقیر مینمود ایشان را به دوستان طلاساز ارجاع میدادم). نتیجه آنکه اثر نفوذ کلام مرحوم آقا فخر آنچنان در تغییر شغل بنده مؤثر واقع شد که در مدت کوتاهی شغل طلاسازی حقیر مبدل به نقره سازی گردید و کمال رضایت را از این شغل دارم و این رضایت را مدیون انفاس قدسی آن مرحوم میدانم. خداوند متعال روحش را شاد گرداند.
@fakhretehrani
آقای سجادی یکی از دوستان و ارادتمندان نزدیک ایشان که ساکن در قم میباشند، بعد از فوت آن مرحوم، مجلس ختم صلواتی را که در حسینیه ای که در زمان حیاتشان وقف کرده بودند مدیریت مینمودند. فضیلتی از آن وجود مقدّس برای حقیر نقل فرمودند: بدین مضمون: واعظی به نام آقای موسوی که در مجلس ترحیم و ختم ایشان منبر رفته بودند قضیه ای را برای مستمعین نقل نمودند. بدین مضمون که در روز شهادت یکی از ائمه معصومین علیهم السلام در حسینیه مرحوم آیت اللَّه مرعشی منبر رفته بودم و مرحوم آیت اللَّه بهاءالدینی در آن مجلس شرکت داشتند. پس از آنکه منبر به اتمام رسید در کنار آیت اللَّه نشستم. در این هنگام شخصی با محاسن سفید که قبایی به تن و عبایی به دوش داشت، خدمت آیت اللَّه شرفیاب شد و عرض سلام و ارادت نمود. سپس خداحافظی نمود و رفت. آیت اللَّه بهاءالدینی خطاب به بنده فرمودند این شخص را شناختی؟ عرض کردم به جا نیاوردم. فرمودند: ایشان همان آقا فخر تهرانی معروف میباشند. امسال در عرفات در چادری که حضرت مهدی بقیة اللَّه الاعظم (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) تشریف داشتند به ملتزمینی که در محضر شریف حضرتش شرف حضور داشتند سفارش حاج آقا فخر را به ایشان نموده اند. «هنیئاً لارباب النعیم نعیمها»
اَلا یا ایها المهدی من آل هاشم
و من اجلک یجری کل من فی العوالم
و متنا لطول الانتظار فاحینا
و انت حیات الکون و محیی الرمائم
تا کی همه اوصاف تو باید بشنیدن
در کوی تو سرگشته و روی تو ندیدن
بردار ز رخ پرده که تا خلق جهانی
سر تا به قدم چشم شده روی تو دیدن
@fakhretehrani
آقای سجادی فضیلت دیگری از فضائل معظم له را برای بنده نقل نمودند. در تشییع جنازه ایشان، متأسفانه حقیر این سعادت و توفیق نصیبم نشد. یکی از دوستان با پای پیاده بدون کفش در تشییع شرکت نموده بود. این عمل ایشان چون سؤال برانگیز بود مورد پرسش واقع شد که چرا با پای برهنه تشییع مینمایی؟ با تأثر جواب داد، به دلیل رؤیایی که دیشب دیدم. پرسیدند مگر چه در عالم رؤیا مشاهده نمودی؟ در جواب فرمودند: در عالم رؤیا همین تشییع جنازه را مشاهده نمودم که دو شخصیت بزرگوار از ناحیه مقدّس حضرت ولی عصرعلیه السلام مأمور به شرکت در تشییع بودند در حالی که آثار جلالت و بزرگی در چهرههای مبارکشان ساطع و لائح بود مشاهده نمودم. بدین جهت چون یقین داشتم که این دو مأمور حضرت در تشییع حضور دارند به احترام ایشان حیا نمودم با کفش قدم بردارم. لذا بدین جهت پاهای خود را برهنه نمودم.
@fakhretehrani
تولد
«سید ذبیح الله قوامی»، معروف به «حاج آقا فخر تهرانی» در سال ۱۳۰۰ ه ش در خانواده ای روحانی چشم به جهان گشود، پدر و مادرش از ذریه حضرت فاطمه زهرا «سلام الله علیها» بودند.
والدین
سید شهاب قوامی پدر حاج آقا فخر از روضه خوان ها و منبری های با اخلاص تهران بود به همین خاطر حاج آقا فخر با محبت محمد و آل محمد پرورش یافت، سید شهاب قوامی اهل سکوت، خوش اخلاق، خوش برخورد، و مهمان دوست بود و به کودکان بسیار توجه داشت و آنها را مورد احترام قرار می داد، حاج آقا فخر پدر خود را در جوانی و در ماه صفر از دست داد.
مادر ایشان نیز از خانواده ای اصیل و متدین بود که پدرِ مادرش از واعظان با فضیلت مشهد و مادر حاج آقا فخر در سن چهارده سالگی همراه پدر و مادرش به تهران آمد و در همان کودکی مادرش را از دست داد و با مادر بزرگش زندگی میکرد. مادر ایشان شخصی با معنویت با استعداد دارای خصلت ها و حالات نیکو و مسلط به احکام و مسائل شرعی بود. مادر حاج آقا فخر در تربیت و کمال شخصیتی حاج آقا فخر بسیار موثر بوده و از ایشان نقل شده است نسبت به غذای حلال به فرزندانم دقت فراوانی داشتم. از خصوصیات دیگر مادر حاج آقا فخر این بود که علاقه خاصی به ائمه اطهار و امام حسین علیهم اسلام داشت و عزاداری ماه محرم و صفر برای ایشان بسیار اهمیت داشت و دو ماه را سیاه پوش و عزادار بود. فرزندان خود را به طهارت و پاکی عادت داده بود و علاوه بر طهارت ظاهری به پاکی فرزندان نیز اهمیت می داد. حاج آقا فخر می گوید در زمان کودکی مادرم مراقب رفت و آمدهایم بود که به مکان هایی نا مناسب نروم. از دیگر ویژگی های اخلاقی مادر حاج آقا فخر این بود که بسیار اهل عبادت و تقوا و زهد بود و تا آخرین لحظات حیات حتی در اواخر عمر که راه رفتن برای او مشکل بود نمازهای مستحبی و توسل به اهل بیت علیهم السلام و روضه را فراموش نمی کرد در برنامه های ختم صلوات با عشق فراوان شرکت می کرد و تمام کارهای مربوط به آن را خودش انجام می داد.
@fakhretehrani
تحصیلات
حاج آقا فخر بعد از سپری کردن دوران کودکی وارد دار الفنون شد و به دلیل استعداد بالا مراحل تحصیل را با موفقیت پشت سر گذاشت و از شاگردان ممتاز آن مدرسه شد و چنان به مباحث درسی تسلط داشت و از آمادگی کامل برخوردار بود که قبل از تدریس استاد به سوال هایش پاسخ می داد به طوری که استادش به او می گفت نیاز به کتاب نداری.
حاج آقا فخر در اوائل جوانی از هوش و استعداد ویژه ای برخوردار بود. با جدیت درس می خواند و هدفش دریافت بورسیه برای تکمیل تحصیلات خود در خارج از کشور بود. در آن زمان، عده ی کمی میتوانستند بورسیه تحصیلی بگیرند و به کشورهای اروپایی اعزام شوند.
بالاخره تلاش این جوان خوش سیما به بار نشست و قرعه به نام وی افتاد. ولی میگویند روز اعزام، به عللی که فقط خدا میداند، کمی دیر به فرودگاه رسید. هواپیما پرواز کرد و این جوان جویای نام، از پرواز جا ماند... .
راه دیگری نداشت، به ناچار ناراحت و غمگین، از فرودگاه برگشت. آن همه تلاش و کوشش و تکاپو به هدر رفته بود. یأس و ناامیدی وجودش را پر کرد و شعلههای آرزو، در دلش به خاموشی گرایید.
حاج آقا فخر پس از آن به مدرسه فیلسوف بازار و سپس به مدرسه مجتهدی به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و در کنار آن وارد بازار تهران و درحجره ای مشغول کار شد. مدتی نیز در دانشگاهی مشغول تحصیل بود اما در آنجا ساحلی برای آرامش روح خود نیافت و در جواب سوال دیگران گفت اینها به درد من نمی خورد .
@fakhretehrani
دیدار با شیخ مرتضی زاهد
@fakhretehrani
حاج آقا فخر در مورد دیدار خود با شیخ مرتضی زاهد نقل می کند وضع خانوادگی خوبی داشتیم و من لباس های مرتب و شیک می پوشیدم روزی در حجره نشسته بودم که شیخ مرتضی زاهد تهرانی از مردان خدا و اولیای حق به مغازه وارد شد و نشست چند لحظه ای به احوالپرسی بین ما گذشت در میان صحبت هایش از من پرسید اسم شما چیست؟ گفتم فخر شیخ مرتضی با نگاهی تامل برانگیز گفت پس فخر هستی و لباس فخر هم پوشیده ای تو این لباس را برای دیگران پوشیده ای این لباس ظاهر است و تفاخر است بگو بدانم برای خودت چه کردهای؟ از آن روز به بعد دیگر چیزی برای خود نخواستم. بله نفس قدسی شیخ مرتضی زاهد مسیر و سرنوشت حاج آقا فخر را متحول کرد و از آن روز به بعد گویی انسان جدیدی متولد شد. حتی ظاهرش هم عوض شد. تمام لباس های به روز خود را کنار گذاشت و عبایی به دوش انداخت.
حاج آقا فخر مدت ها در خدمت شیخ عارف و استاد اخلاق شیخ مرتضی زاهد بود و همراه ایشان راهی زیارت حرم سید الشهداء علیه السلام شد حاج آقا فخر میگوید وقتی به کربلا رسیدم مدتی در این فکر بودم که از حضرت چه هدیه ای ارزشمندی درخواست کنم که خشنودی دوست را به ارمغان آورد بارقه ای در جانم نشست که آنچه آن حضرت صلاح می دانند از بیماری های درونی و بیرونی اشخاص بر من نمایان شود و قدرتی عنایت شود تا در نجات و هدایت آنان موفق شوم. نقل شده است که شخصی شبی در منزل حاج آقا فخر مهمان بود در نیمه های شب متوجه میشود حاج آقا فخر با خدا راز و نیاز می کند و خواسته اش این است که خدایا امراض مردم را همراه با درمانش به من بگو. در موارد متعددی نقل شده است، حاج آقا فخر از درد مردم مطلع شده اند و درمان آنها را نیز انجام داده اند.
@fakhretehrani
حاج آقا فخر تهرانی :
صبح ها ولو شده یک دانه خرما ، غذا بخورید ...
کانال فخر پارسایان
@fakhretehrani
تشرف شیخ حسین فاضلی و پیغام امام زمان به آقافخر.m4a
2.03M
پیغام امام زمان عج به حاج آقا فخر تهرانی بوسیله شیخ حسین فاضلی
《سلام ما را به صاحب عبا برسان ....》
استاد مهدوی نیا
کانال فخر پارسایان
https://eitaa.com/fakhretehrani
https://eitaa.com/joinchat/1676279908C8001a2399c
✳️ مکاشفه حاج آقا فخر تهرانی در درمان بیماریها ی افراد
⬅️آیت الله مبشر کاشانی:
در اوایل انقلاب، چند روزی بود که آیتالله بهجت مریض بود. یک روز حاج آقا فخر منزل ما آمد و گفت:از منزل آقای بهجت میآیم. گفتم:به چه مناسبت آنجا رفتید؟
فرمود: رفتم مطلبی را تذکر دهم. گفتم: مگر چه شده بود؟
فرمود: برای مداوای مریضی آقا رفتم. وقتی درِ منزل را باز کرد.
گفتم:آقا! آیا نان و آب گوجه فرنگی، هم، غذا شد که شما میخورید؟ گفت: چه کار کنم؟ چند روزی است که خانواده به مسافرت رفته اند؛ جهتِ غذا، چند عدد گوجه فرنگی را میکوبم، نان در آب گوجه میزنم و میخورم.
حاج آقا فخر فرمود: به ایشان گفتم: همین علت ضعف و مریضی شما شده است. پس از بیان این مطالب، از مرحوم حاج آقا فخر پرسیدم، از کجا متوجه شدید که آیتالله بهجت، به این علت مریض شده است؟
فرمود: در اتاق نشسته بودم. ناگهان در مکاشفهای دیدم، آقای بهجت، در کاسهای، چند عدد گوجه را کوبید و نان را، در آب گوجه تریت کرد و خورد. در حال مکاشفه به من گفتند: همین باعث ضعف و مریضی ایشان شده است.
بعد از آنکه حاج آقا فخر از آیتالله بهجت خداحافظی میکندو جدا میشود. آیتالله بهجت به یکی از مریدان حاج آقا فخر، که همراه ایشان، به خدمت آقای بهجت رسیده بودند.
فرموده بود: قدر این حاج آقا فخر را بدانید. ایشان آدم کم نظیری هستند.
این شرح بی نهایت
کانال فخر پارسایان
https://eitaa.com/joinchat/1676279908C8001a2399c