#گروه_پزشکان_فامنین_گرام
#دکتر_عندلیبی_فامنینی
❇️❇️❇️#سنگ_کلیه❇️❇️❇️
🔺سنگ کلیه عارضه ی بسیار شایعی است که در تمامی سنین ممکن است دیده شود.
⚠️فاکتورهای خطر:
این عارضه در کسانی که آب کم می نوشند(مخصوصا در فصول گرم و روزه داری) بیشتر ایجاد میشود.مسئله ی ژنتیک هم در بروز آن دخیل است.
⁉️علائم:
ممکن است کاملا بدون علامت باشد و مثلا طی انجام یک آزمایش ساده ی ادرار به صورت تصادفی تشخیص داده شود.در صورت وجود علائم،خود را به صورت درد پهلو یا تکرر ادرار یا سوزش ادرار نشان میدهد.حتی ممکن است با ادرار خونی خود را نشان دهد.
تشخیص با سونوگرافی تایید میشود.
💊درمان:
مصرف زیاد آب،مراجعه به پزشک،کاهش مصرف چای،شکلات و نمک و در بعضی موارد کاهش مصرف محصولات گوشتی.
🔺کانال فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام🔻
@Famenin_Gram ⬅️
📢 جلسه سخنرانی استاد جلیل بابایی (مسئول موسسه قرآنی حیات طیبه در همدان)
🔹 اختصاصی بانوان
🕍 مکان حوزه ی علمیه ی فامنین
🍔 موضوع تغذیه ی سالم
🕒 زمان ساعت سه و نیم بعد از ظهر
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
هو الحی
واقف و ادیبی رفیق و بلا عقب
🔸على رضا خان قراگوزلو ملقب به بهاء الملك سوم فرزند علیقلى خان بهاء الملك از خوانین #فامنین_همدان در سال 1263 خورشيدى متولد گشت. او داراى تحصيلات عالى از اروپا بود و در دوره چهارم مجلس شوراى ملّى، وكيل مردم همدان و در 29 اسفند 1301 در كابينه مستوفى الممالك به جاى نصر الملك، به عنوان وزير ماليه انتخاب شد.
🔸عمده مناصب وی در طول حیات از این قرار بود: ریاست هیئت نظارت بانک ملی در سال 1302 شمسی که رایگان در آن خدمت می کرد و دیگر وزارت دادگستری در کابینه قوام السلطنه در سال 1321 شمسی.
علیرضا بهاء الملک در تاريخ 19 خرداد 1333 در هفتادسالگى در تهران درگذشت و پيكرش را به همدان برده و در آرامگاه خانوادگى اش واقع در باغ اعتماديه به خاك سپردند. بهاء الملك صاحب فرزند نشد.
🔸بهاء الملک سوم به سبب وقفیات گسترده و فراوان خود از رجال دانشمند و ميهن دوست و مورد علاقه مردم محسوب می شد. وی علاوه بر خبرگی در قانون، شخصى ادب دوست هم بود. ترجمه اى از آثار منتسكيو درباره روميان از خامه او به طبع رسيده است. ديوان فرخى، دست نوشته محمد على مهداوى به تاريخ 1342 قمرى در كتابخانه باغ اعتماد الدوله همدان به دستور بهاء الملك نوشته شده است. بهاء الملك بعد از جنگ جهانی دوم در سال 1324 شمسی، بزرگترین تصمیم زندگی خود را صورت داد و آن وقف دارایی و املاک و مستغلات خانوادگی اش بود.
🔸 این تصمیم او را به بزرگترین واقف استان همدان تبدیل کرد. گستره موقوفات او همدان و ساوه و تهران را در بر می گیرد.
🔸در وقف نامه او قسمتی از موقوفات، برای امور دارو و درمان چندین روستا اختصاص داده شده است. بدین صورت که هزینه رسیدگی طبیب و دادن دارو به اهالی روستاهای مذکور در وقف نامه، باید رایگان باشد. اسامی برخی از روستاها به قرار زیر است:
🔸شورین، ینگجه، سیمین، صالح آباد، اوج تپه، دره مراد بیک، گل تپه، قطار قویی، قباق تپه، داس قلعه، زین آباد، اکنلو، سرای جوق، سرخ آب، آب مشکین، دالیچو، چپقلو، مبارکین، بازران، ازناو، کنیزان و زاغلیجه.
🔸و اما یکی از مشاهیر عرصه علم و ادب که مورد حمایت مادی و معنوی بهاء الملک سوم قرار داشت مرحوم سيد احمد رضوى معروف به اديب پيشاورى بود که تا سالهاى آخر عمر در خانه بهاء الملك زندگی کرد.
🔸مرحوم اديب پیشاوری فرزند سيد شهاب الدين ابن سيد عبد الرزاق رضوى بود و نسبتش در سير و سلوك بشيخ شهاب الدين سهروردى مى رسيد. اديب از اجله حكما و فلاسفه عصر بود و در ادبيات و نظم و شعر با اساتيد این فن برابرى بلكه بر ایشان برترى داشت. تولد او در 1260شمسی در پیشاور پاکستان رخ داد و پس از تحصيل علوم مقدماتى و اشتغال به علوم ادبيه روزى در بازار پيشاور از درويشى این بیت از مثنوی را شنید:
ناگهان در حق آن شمع رسل
دولت انا فتحنا زد دهل
حالش ديگرگون شد و با مثنوی مانوس گشت و بعد از چندى از پيشاور به كابل رفت و دو سال نزد ملا محمد آل ناصر درس خواند. بعد به غزنين رفت و بر سر تربت حكيم سنائى منزل نمود و نزد ملا سعد الدين در علوم ادب و حكمت درس گرفت.
🔸پس از آن چندى در هرات بوده و سپس در مشهد نزد ميرزا عبد الرحمن مدرس و ملا غلامحسين شيخ الاسلام درس خواند و آنگاه در سنه 1287 به سبزوار رفت و به راهنمائى مرحوم حاج ملا هادى سبزواری به درس فرزند آن حكيم الهى ملا محمد رفت و بعد از وفات حاجى سبزواری به مشهد رفت و در مدرسه ميرزا جعفر منزل گرفت و آنجا به اديب هندى معروف گرديد.
🔸در سنه 1300 به تهران آمد و تا آخر عمر همواره در آن شهر مجردا بدون زن و فرزند در خانه بهاء الملک سوم به سر آورد و عمر را به تدريس و تهذيب و تأليف گذراند و چندين كتاب در نظم و نثر تأليف كرد که از آن جمله می توان به دیوان اشعار، حاشیه بر تاریخ بیهقی و ترجمه و شرح مختصر اشارات شیخ الرییس اشاره کرد.
🔸جامعيت او در علوم معقول و منقول و ادبيات عربى و فارسى و قدرت سخن و قوت حافظه و حسن سليقه و اخلاق فاضله و خصال ملكوتيه زبانزد بود. در اشعار اديب تخلص داشت و آخر الامر در تهران در روز شنبه دوم محرم سنه 1349 به سكته ناقص مبتلا گرديد و پس از يك ماه در روز دوشنبه سوم ماه صفر سال 1349 مطابق 9 تير ماه مجردا وفات كرده و در امامزاده عبد اللّه دفن شد.
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
#فامنین_گرام برای اولین بار منتشر مینماید.
🎬 نقش یک شهید فامنینی در #شکستن_حصر_آبادان
📽 پارت دوم
📌 ایستگاه 7 آبادان(2)
🔃 گلولههای توپ و خمپاره دشمن هم شب و روز بر سرشان میبارید. اگر دشمن سایهای از بچّههای گروه را هم میدید با موشک هدایت شونده تاو آنها را هدف قرار میداد. یکی از تفریحات بچّهها هم این شده بود که با میلگِرد، عصایی بلند درست کرده بودند و با آن، نخ دنباله موشکها را میگرفتند و میکشیدند و موشکها را ساقط میکردند.
🔽 در روزهای نخست، صدای انفجار خمپاره و توپ و موشک گوشهایشان را آزار میداد ولی کم کم به شرایط عادت کردند و همه چیز برایشان عادی شده بود. بابا هم از جوانها کم نمیآورد. او هم شبها منوّرهای دشمن را در هوا شکار میکرد و مانع دید بیشتر آنها میشد.
⤵️ حدود بیست روزی به همین منوال گذشت. یک شب آقای یوسفی که نه چیزی بلد بود و نه کاری از دستش بر میآمد و نه هم اجازه میداد دیگران کاری بکنند و تنها به خاطر قد بلند و هیکل تنومندش فرمانده شده بود، کم کم به سنگر بابا و رسول نزدیک شد وبا لحنی اعتراض آمیز لب به سخن گشود و به بابا گفت:
- مگر اسلام نگفته که اسراف حرامه؟
- کدوم اسراف؟ ما که چیزی نداریم که اسراف کنیم.
- شما اسراف میکنید که دو نفره پاس میایستید. باید یکی استراحت کنه و آن یکی نگهبانی بدهد.
- رسول کوچکه و من نمیتونم اجازه بدهم که به تنهایی نگهبانی بدهد. اگر سر پُست خوابش ببره دشمن بیاد و سر همه ما را ببُره، چه؟ من به همه هم گفتهام که دو نفره پاس وا ایستند تا خطر کمتری تهدیدشان کنه.
⬇️ با طلوع آفتاب و روشن شدن هوا، رزمندگان گروه، متوجّه شدند که سنگر 5 خالی است و از آقای یوسفی هم خبری نبود. این بار بابا که با تجربهتر بود به تحقیق و تفحّص پرداخت. اثری از فرمانده نبود. آنها مطمئن شدند که او خودش را به دشمن تسلیم کرده است. علّت اصرار دیشب او به نگهبانی تک نفره هم همین بوده. او به همه سنگرها سر زده و همین پیشنهاد را داده و موفق شده بود نگهبانهای سنگر 5 را متقاعد نموده و خودش در آن سنگر به نگهبانی مشغول شود.
⏬ با استفاده از تاریکی شب، او فرار کرده و به دشمن پیوسته بود. از این لحظه به بعد، بابا فرماندهی گروه را به عهده گرفت. بابا رزمندهها را جمع کرد و با آنها شروع کرد به صحبت کردن:
- احتمال دارد که یوسفی جاسوس دشمن بوده باشه. اگر چنین بوده پس همه مواضع ما را به آنها گزارش داده و تا چند ساعت دیگه آتش دشمن روی سنگرهای ما خواهد ریخت. بنابراین ما باید سنگر انفرادی بکَنیم.
↕️ اگر جاسوس هم نبوده و به عقب فرار کرده باز هم سنگر انفرادی هنگامی که آتش دشمن سنگینه، برای پناه گرفتن ما خوبه:
یکی از رزمندهها پرسید:
- سنگر انفرادی یعنی چه؟
بابا پاسخ داد:
- یعنی این که هرکس قبر خودشو بکنه.
*⃣ با این ترتیب، بابا دستور کندن سنگرهای انفرادی را داد. رزمندهها بلافاصله مشغول کندن سنگر انفرادی شدند. چیزی نگذشته بود که پیش بینی بابا درست از آب درآمد. آتش دشمن دقیقتر از روزهای پیش، سنگرها را هدف قرار داد. رزمندگان، خود را به سنگرهایی که کنده بودند رساندند و هر کدام در یک سنگر انفرادی درازکش خوابیدند.
✍ به قلم #استاد_سرودلیر
📚 بر گرفته از کتاب حماسه بابا 👈 شهید احمد کوچکی
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
#اطلاعیه
📣 به اطلاع شهروندان محترم می رساند :
🐑🐂🐔 در راستای تنظیم بازار گوشت و پروتئین شهرستان ؛
⏰ امروز ۹ مهرماه ۱۳۹۷ گوشت گرم گوسفندی به قیمت دولتی عرضه خواهد شد.
📌⏰ زمان و مکان عرضه :
1⃣ ساعت ۱۵:۳۰ : قصابی سید جلال موسوی واقع در فامنین ، خیابان امام ، ابتدای خیابان شهدا
2⃣ ساعت ۱۷:۳۰ : قصابی نادر ترابی واقع در فامنین ، خیابان امام ، جنب فروشگاه روز
#توجه :
⚠️ همراه داشتن شناسنامه و کد ملی سرپرست الزامی می باشد.
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
#فامنین_گرام برای اولین بار منتشر مینماید.
🎬 نقش یک شهید فامنینی در #شکستن_حصر_آبادان
📽 پارت سوم
📌 ایستگاه 7 آبادان(3)
تا ساعت چهار بعد از ظهر، دشمن یک سره آتش میریخت. از سنگرها دیگر چیزی باقی نمانده بود. تعدادی از رزمندگان شهید یا مجروح شده بودند. با توجّه به نبود امکانات درمانی، رزمندهها، حتّی با کوچکترین زخم هم ممکن بود به شهادت برسند. باقیماندهها هم روحیّة خود را از دست داده بودند. آنها از بابا می خواستند که اجازه عقب نشینی به آبادان را بدهد ولی او قبول نمیکرد.
تا غروب روز بعد، در خط، فقط بابا مانده بود و رسول. یک تعداد مجروحین و پیکر شهدا را برده بودند و بقیّه هم خط را ترک کرده و به آبادان برگشته بودند.
باتاریک شدن هوا، تیرهای رسّام دشمن خبر از آغاز طوفانی سهمگین میداد. دقایقی بعد، باران گلوله از طرف دشمن باریدن گرفت، ولی از این طرف حتّی یک تیر هم شلّیک نمیشد. رسول که دچار وحشت شده بود پرسید:
- بابا! چکار کنیم؟
- بابا خیلی سریع منظور رسول را فهمید و با عصبانیت گفت:
- پسرم، این جا میدان جنگه. جنگ هم یعنی همین! خانة خاله که نیامدهای. کسی که خودشو به تنور میاندازه نباید از سوختن بترسه!
- رسول بادیدن چهرة مردانه و عزم و ارادة بابا و شنیدن پاسخی با این قاطعیّت، از گفته ی خود پشیمان و برای جنگیدن مصممتر شد.
به دستور بابا، رسول همة سلاح و مهمّات موجود در سنگرها را جمع آوری کرد و نزد پدر آورد. سلاحها شامل دو قبضه تیر بار، دو قبضه آرپیجی و تعدادی تفنگ ژ3 و چند عدد گلولة آرپیجی و تعدادی هم فشنگ تیر بار و ژ 3 بودند.
بعد دستور داد که قبضههای آرپیجی را در ابتدا و آخر خط و تیر بار ها را هم با فاصله در دو نقطه مستقر نموه و مهمّات را بین سلاحها تقسیم کند. آن گاه رو به فرزند نوجوانش کرد و گفت:
- قربان پسر عزیزم برم! اگر دشمن یورش آورد، تو آرپیجی زن هستی و من تیربارچی. اصلاً هم نترس!
رسول که تا آن موقع اصلاً آر پیجی شلّیک نکرده بود، و داشت روی دستة آرپیجی دنبال گَلَن گِئدَن میگشت، لبخندی زد و پرسید:
- بابا جان! حالا چرا قبضهها را این جوری با فاصله تقسیم می کنید؟
- بابا قبضة آر پیجی را گرفت و در حالی که به او یاد میداد چگونه آن را مسلّح و شلّیک کند پاسخ داد:
- با اوّلی که شلّیک کردی سریع میدوی و میروی و با دوّمی شلّیک میکنی. این کار سه خاصیت دارد: اوّل این که دشمن نمیتونه موقعیّت تو را شناسایی کند. دوّم این که دشمن فکر می کند که خط پر از نیروست و روحیّهاش تضعیف میشه. سوم هم این که چون تو سلاح جا به جا نمی کنی پس زود خسته نمیشوی."
بعد قبضه را به رسول داد و گفت:
- حالا گلوله را سوار کن و قبضه را مسلّح کن ببینم!
رسول یکی از گلولهها را برداشت و سوار کرد و بعد قبضه را از ضامن خارج و برای احتیاط، دوباره به ضامن کرد و به کناری گذاشت. بابا دوباره نگاهی به قد و بالای پسرش انداخت و گفت:
- بابا فدات بشه! ببینم چه کار میکنی! اصلاً هم ترس به دلت راه نده.
شب در سکوتی وهم آلود فرو رفته بود. ستارهها نظارهگر دشت وسیعی بودند که در یک سو فوج عظیمی از نیرو و سلاح و تجهیزات و در سوی دیگر پدر و پسر نوجوانش که هرکدام در گوشهای از پشت خاکریز، سنگر گرفته و نگهبانی میدادند.
✍️ به قلم #استاد_سرودلیر
📚 بر گرفته از کتاب حماسه بابا 👈 شهید احمد کوچکی
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
🏴 عزاداری دووره دوش ، #محرم_1388
📸 عکس از : کربلایی #اکبر_دولتی
🙏 مرحوم رضا شجاعی و ابوالفضل رسولی در تصویر
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
📸 #ببینید| #بازنشر | #آرشیو
☑️ گنبد مسجد اعظم فامنین در احاطه ی آذرخش⚡️
📩 یوللویان : آقای مرتضی رجایی
JOIN➢➣➤ @Famenin_Gram
❇️ مرحله دوم رزمايش سپاهيان محمد رسول الله
✳️ تجمع بزرگ بسيجيان با حضور گردان هاي بيت المقدس كليه شهرستان هاي استان در شهر همدان برگزار مي گردد.
🕰 زمان حضور: چهارشنبه97/7/11 ساعت 23
🏤 مكان: ناحيه مقاومت بسيج سپاه فامنين
حوزه مقاومت بسيج امام خميني(ره) فامنين
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
#فامنین_گرام برای اولین بار منتشر مینماید.
🎬 نقش یک شهید فامنینی در #شکستن_حصر_آبادان
📽 پارت چهارم
📌 ایستگاه 7 آبادان(4)
🔸 هیچ کس جز خدا نمیدانست که آفتاب فردا به چه صحنهای خواهد تابید و سرنوشت این پدر و پسر در میان این همه آهن و فولاد چه خواهد شد.
🔻 بابا در تاریکی شب در حالی که یک لحظه چشم از دشمن بر نمیداشت با زبان دل به راز و نیاز مشغول بود. او سعی می کرد به چیزی جز یاری و نصرت الهی فکر نکند. هر وقت که نیم نگاهی به طرف نوجوانش میانداخت که مبادا خوابش بگیرد، دلش میگرفت.
وقتی که دلش می گرفت به یاد حضرت ابراهیم علیه السّلام می افتاد، به یاد کربلا می افتاد، به یاد خوابی می افتاد که در خانة گلی روستایی در چپقلو دیده بود. با خودش می گفت:
- این همان صحنة مقابلة لشکر تاریکی و نور است. فرماندة ما امام حسین علیهالسّلام است. پس نباید غمی داشته باشیم!
همه جا را ظلمت و تاریکی فرا گرفته بود. زبانههای آتش برخاسته از انبارهای نفت آتش گرفتة پالایشگاه آبادان مانند منّور های نظامی، فرصتی ایجاد می کرد تا بابا و رسول بیابان را دید بزنند و تحرّکات دشمن را زیر نظر بگیرند.
🔹شب طولانیتر شده بود. هیچ کدام از آنها نمیدانستند ساعت چند است. فقط میتوانستند زمان را حدس بزنند.
🔸 پاسی از شب گذشته بود، شاید حدوداً ساعت 3 یا 4 بامداد بود که نور افکنهای تانکها دشمن در یک آن همگی روشن شدند و خاکریز خودی را در اقیانوسی از نور فرو بردند. شدّت نور به حدّی بود که قدرت دید بابا و رسول را خنثی میکرد و آنها نمی توانستند حدس بزنند که چه قدر با آنها فاصله دارند.
دقایقی بعد، صدای غرّش تانکها و زرهپوشهای دشمن تمام حجم فضای منطقه را پر کرد. انگار همة دنیا تبدیل به اژدها شده و به سوی این پدر و پسر به حرکت در آمده بود. ترس و اضطراب وجود رسول را فرا گرفته بود ولی بابا همانند کوهی پولادین در پشت خاکریز ایستاده و چشمهای تیز بینش را به سمت مقابل دوخته بود و با کنجکاوی سعی میکرد فاصلة دشمن را ارزیابی کند. بابا برای این که ترس و اضطراب را از دل رسول بیرون کند، سر صحبترا با او باز کرد:
- فکر میکنی چقدر با ما فاصله دارن؟
- نمیدونم. ولی هنوز تازه راه افتادهاند. احتمالاً باید چارصد، پانصد متری فاصله داشته باشند.
🔻باید خوب حواسمان را جمع کنیم که هر وقت به فاصلة نزدیکتر رسیدند حسابشان را برسیم. مهمّاتمان خیلی کمه. پس باید از آنها بهترین استفاده را ببریم.
- با این مهمات می توانیم کاری بکنیم؟
- کار را خدا میکند. ما فقط یک وسیلهایم. انشاءالله که میتونیم.
در این لحظه بود که شعلههای آتش سوختن مخازن پالایشگاه یک بار دیگر زبانه کشید و کلّ منطقه را چون روز، روشن نمود. انگار معجزهای رخ داده بود. به قول بابا، خدا کار خودش را کرد. پدر و پسر در روشنایی این نور بود که مشاهده کردند که نیروهای پیادة دشمن در سی، چهل متری آنها هستند. آنها با آرایش نظامی با پشتیبانی آتش تانکها به سنگر خودی نزدیک و نزدیکتر میشدند.
لحظة خدا حافظی و زدن به دل دشمن فرا رسیده بود. بابا، ابتدا، پسر نوجوانش را در آغوش کشید و گریست ولی در یک آن از ذهنش گذشت که شاید این کار، روحیّة رسول را تضعیف کند، پس با دست به پشت او زد و گفت:
- موفق باشی پسرم. رسول جان! برو پشت آرپیجی. دیگه وقتش رسیده. از هیچ چیزی هم واهمه نداشته باش. خدا با ماست.
🔷 رسول که در برابر لشکر کفر، به تنهایی به لشکری تبدیل شده بود ، قبضة آر پیجی مسلّح را بر دوش گرفت و بر بالای خاکریز رفت و همزمان با شلّیک تیر بار بابا، نخستین گلولة آرپیجی را شلّیک کرد. این گلولة آرپیجی، اوّلین شلّیک او بود. نتیجه این شد که گلوله در چند قدمی خاکریز خودی، زمین را بوسه زده و منفجر شد. دوّمین گلوله هم در بین زمین و آسمان به پرواز در آمد و پس از طی نیم قوسی در فضا در پشت سر نیروهای دشمن فرود آمد. بابا که حواسش بر پسرش هم بود، فریاد کشید:
📢حواستو خوب جمع کن!
✍️ به قلم #استاد_سرودلیر
📚 بر گرفته از کتاب حماسه بابا 👈 شهید احمد کوچکی
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
📌استاندار همدان بازنشسته میشود،
۲۳ مدیر دیگر همدانی هم رفتنی شدند
🔹رئیس سازمان برنامه و بودجه استان همدان با بیان اینکه استاندار همدان امسال بازنشسته میشود، گفت: ۲ هزار و ۱۲۵ مدیر در استان همدان وجود دارد که ۸۴.۵ درصد از آنها بومی استان همدان هستند.
🔹سید اسکندر صیدایی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در همداناظهار داشت: امسال تعدادی از مدیران دستگاههای اجرایی بازنشسته میشوند. که استاندار همدان هم جزء آنهاست.
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
💵 هزینه "ویزای اربعین" کاهش یافت
دبیر ستاد مرکزی اربعین حسینی:
🔹بهدلیل کاهش قیمت ارز قیمت ویزای اربعین نیز کاهش یافته و از ۳۸۶هزار تومان به۳۷۲هزار تومان رسیده است.
🔹 تاکنون ۹۰ هزار نفر ثبتنام کردهاند که مابهالتفاوت کاهش قیمت ارز به آنها بازگردانده میشود.
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
👥 #صدای_مردم
📌 باسلام اینجا فامنین است انتهای خیابان بسیج سه راهی جاده جهان آباد.
🔹ما اهالی این خیابان از مسئولین محترم شهرداری تقاضا داریم.به وضع فاجعه بار این منطقه رسیدگی کنید.
🔹به خدا قسم هیچ مشکلی در فامنین مهمتر و در اولویت تر از این مشکل نیست. ما چندین بار تقاضای خود را کتباً با امضای اهالی به شهرداری تحویل داده و جوابی نگرفته ایم. به داد این مردم برسید که زندگی در این محل دیگر امکان پذیر نیست. بوی بسیار بد و جانوران موذی و خطرات برای کودکان از جمله مشکلات این مکان است.
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
#فرماندار از چند روستای بخش مرکزی این شهرستان بازدید کرد.
#سیدمجید_شماعی #فرماندار_شهرستان_فامنین در این بازدیدها گفت : مرمت و بازسازی معابر و جدول گذاری قسمت هایی ازروستاهای اصله ، امیرآباد و زرقان از محل اعتبارات دهیاری و کمک های مردمی صورت می گیرد.
#فرماندار_شهرستان با عنوان اینکه احيا و نوسازي بافت فرسوده روستایی شرايط زندگي مردم را بهبود میبخشد ، اظهار داشت : ساماندهی بافتهای فرسوده روستاهای شهرستان فامنین توسط بنیاد مسکن و بخشداری یکی از ضروریات است.
#شماعی_فرماندار_شهرستان_فامنین در ادامه حضور در این روستاها ضمن بازدید میدانی از معابر و کوچه های روستا گفت در اجرای طرحهای عمرانی باید اولویت ها در نظر گرفته شود و شوراها در راستای جلب مشارکت مردمی و تشویق آنها به پرداخت خودیاری در راستای عمران و آبادانی تلاش نمایند.
#نماینده_عالی_دولت_در_شهرستان همچنین ضمن بازدید از اجرای پروژه زیرسازی معابر با اهالی،اعضای شوراهای اسلامی این روستاها و مالکان نیز به گفتگو پرداخت و ضمن استفاده از نظرات آنها بر جلب مشارکت و تعامل اهالی با دهیاری و بنیاد مسکن در اجرای طرح هادی روستا و آزادسازی معابر و همچنین تخریب بافتهای فرسوده تاکید نمود.
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram
📌سلام علیکم
این محل در طرح ادامه بلوار شورا است که در هفته های گذشته ملک حاج آقامعلی خلیلی تخریب و ملک جناب آقای ابراهیم عسگری توافق گردید.
🔹محل مذکور در ملکیت مالکان محترمی است که بارها جلسات متعددی با آنها برگزار شده و هنوز توافق نهایی حاصل نشده است
احیای مسیر رواناب کوره چای به عنوان مسیر اصلی هدایت آبهای سطحی و احداث ادامه بلوار شورا معضل این محل را حل خواهد کرد که در حال پیگیری هستیم و البته منوط به همکاری مالکان محترم است .
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🏴 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
@Famenin_Gram