eitaa logo
-𝑯𝒂𝒎𝒎𝒊𝒎/ماه
134 دنبال‌کننده
357 عکس
262 ویدیو
0 فایل
ݼـیزیــے‌نـپرسـ‌ ازܩـن‌ ݼـ‌شـܩاܩوܩـ؏ـنـے ڪن:) چـشـܩای ܩـن‌روحـ ܩنو بـہ تو نـشـون میـפּه..! بــہ نـاܩ خــבایـےڪـہ حـنجرــه و قـلبـشو بـوسـید🤍🌙 کدفن ایتامون:101🎟 تاریخ‌شروعمون 💫 ۱۴۰۳/۱۱/۲۳ لف؟نه‌گناه دارم🥺بزاربیصدا
مشاهده در ایتا
دانلود
تایم
فداش فداتون✨
هدایت شده از ♥︎ 𝑯𝑨𝑴𝑰𝑴 ♥︎
اولین تمدیدی تهران در سال 140‌4 :) ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ 𝑾𝒊𝒏𝒈𝒍𝒆𝒔𝒔 𝒂𝒏𝒈𝒆𝒍 𝒐𝒇 𝒎𝒚 𝒅𝒓𝒆𝒂𝒎𝒔🤍 ☁️https://eitaa.com/FANHAMIMZ☁️
بلدم بودی ستایش:شب تا۳نتونستم بخوابم از هیجان.... بلاخره ساعت۳ خوابم برد... نازی:ساعت۸بود بیدارشدم همه مث خرس خواب بودن😝🤦‍♀ رفتم ستایشو بیدارکنم نازی:ستایشششش خاکبرسرت شد ساعت ۱۰:۳۰ ستایش:واییی ولم کن بزار بخوابم🥱 نههه وایییی ساعت۱۰ونیمهههه😱😳 سریع بلند شدم رفتم سرگوشیم وایی ساعت۸بودددد😶‍🌫 ستایش:من خودم میکشمتتتتتت سکته کردمم نازی:🤣🤣 ستایش:میخندی فقط دعا کن زنده بمونی😑 نازی بدو ستایش بدو یسنا:آییی بزارین بخوابیمم😩 ستایش خب گیرت آوردم یدونه زدم پس گردنش نازی:آخ دردم اومد☹️ یلدا:وایی خواب حروممون کردین🤐 ستایش:مگه نمیخواین بامن بیاین پس پاشین اگه تاده دقیقه دیگه بیدار نشین باآب میام سراغتون رومیسا:واییی یادم نبوددددد یلدا:باشه تسلیمم بیدارشدم پرش زمانی(بعدازصبحانه) ستایش:وایی ساعت۹بود من باید برم حموممم یسنا:خب برو فقط طولش نده ستایش:باشههه من رفتم حموم از حموم که برگشتم موهای لختمو خشک کردم و بازگذاشتم یه آرایش لایت نود هم کردم تا به کت و دامنم بیاد نازی:ستایش که رفت حموم بچه ها شروع کردن به انتخاب لباس.... همه سعی کردیم مانتو شلواراسپرت بپوشیم من(نازی)یه دست مانتو شلوار کرم پوشیدم یلدایه ست سبز کرم زد یسناهم یه ست جلوبسته قهوه ای رومیسام به کت و شلوارلی سبز پوشید
استایل ستایش
استایل یلدا
استایل یسنا
استایل نازی
استایل رومیسا
بلدم بودی Alireza واییی تا وقتی قبول کرد قلبم تند تند میزد حامی:چی شد؟ علیرضا:قبول کردددد🤌🙈 حامی:خب اگه فک کردی تنها قراره بری کور خوندی☺️😂 خودمو فریدومهردادم میایم😊چه بخوای چه نخوای علیرضا:آخه.... حامی:آخه و ماخه هم نداریم دهنتوببند بخواب فردا زود بیدارشی علیرضا:باشه😐 پرش زمانی(فرداصبح) صبح که ازخواب بیدارشدم نگاکردم ببینم ساعت چنده ساعت۹بوددد سریع یه صبحونه ساده ای خوردیم و من پاشدم رفتم حموم اومدم بیرون موهامو سشوارکشیدمو بستم سریع یه دست لباس انتخاب کردم به بچه هاهم گفتم پاشن سریع حاضرشن دیگه خداروشکر حامی دیر حاضرنمیشه چون موهاش کوتاه دیگه ۲ساعت طول نمیده فقط موهاشو ببنده دیگه ساعت۱۰ونیم بود هممون حاضربودیم به سمت کافه حرکت کردیم ساعت۱۰و۴۵دقیقه رسیدیم بچه ها رومیزی نشستن که قشنگ به میزی که ما قراره بشینیم دید داشته باشن...😁 Girl's ساعت۱۰و۴۵دقیقه راه افتادیم به سمت کافه ۱۱رسیدیم.. ستایش رفت به سمت علیرضا ماهم رفتیم یه جا بشینیم که به میزاونا دید داشته باشیم😅 مانشستیم من(نازی)منورو جوری گرفتم جلوم که فقط چشمام معلوم باشه و بتونم ببینمشون.... یلدا گوشیشو گرفت جلوش😅 رومیسا هم که پشت کیفش قایم شد یسنام که پشت منو قایم شد رفتم به سمت علیرضا..... علیرضا:سلام خوبین؟ ستایش:سلام ممنونم شما خوبین؟خیلی منتظربودین دیرکردم؟😓 علیرضا:نه نه شما دیرنکردین اتفاقا به موقع اومدین من یکم زود اومدم😁