eitaa logo
‹‹ فانی‌ِرقیه³¹⁵ ››
128 دنبال‌کننده
204 عکس
289 ویدیو
4 فایل
گردخترکی‌پیشِ‌پدرنازکند ؛ گره‌ی‌کرب‌وبلای‌همه‌رابازکند :)) -کپی‌ ؟ با‌ذکر‌۳‌صلوات‌به‌نیت‌خانم‌سه‌ساله . -آیدی‌جهت‌سوال : @Fanie_Roghaye315 -ناشناسمون : https://daigo.ir/secret/8536735450
مشاهده در ایتا
دانلود
‹‹ فانی‌ِرقیه³¹⁵ ››
《معرفی بیشتر شهید 》 ایشون تو یک مجموعه تحقیقاتی وابسته به سپاه فعالیت می کردند و همچنین از بازیگرای
《ادامه معرفی شهید کریمی 》 "شهید مظلوم اربعین" اون روز یعنی شب اربعین ۴ مهر ماه ۱۴۰۰ گروه نمایشی تو صبا شهر برنامه داشت ... برنامه نمایشیِ غریب نیزه نشین .. من از سر کار قرار بود بیام اونجا... اومدنی فهمیدم نزدیک بیدگنه انفجار رخ داده ولی چون عجله داشتم برسم زیاد درگیرش نشدم و خودم رو رسوندم صبا شهر ... اونجا آقای (...) و گروه نمایشی در حال آماده سازی بودند ... کسی هم از انفجار خبر نداشت ... من هم چون نمیدونستم سید اونجا کار می کنه استرس نداشتم ... آقای (...) چندین بار به سید زنگ زده بود ... ولی گوشی در دسترس نبود ... نگرانی ها دو چندان شد ... داشت نمایش شروع می‌شد ... سید نقش اول بود ولی هیچ خبری از اومدنش نبود ... قرارمون ساعت پنج بود ... ولی سید نیومد ... نمایش شروع شد ... بعد از نمایش دیدم آقای(...)مثل اسپند رو آتیش داره این ور اون می ره و در حال تماس هستش ... تازه فهمیدم اونجای که منفجر شد محل کار سید بود ... جویای سید شدم از اقای(...) ، با گریه گفت میگن سید شهید شده ... کل بدنم یخ کرد ... حالم خراب شد ، ذهنم کار نمی کرد تو همون حال پریشان اقای(...) ، بهم گفت یه پرس و جو کنم ... منم زنگ زدم به یکی از رفقام تو سپاه مربوطه ... تا گوشی رو جواب داد بدون معطلی گفتم حاجی میگن یکی از سوله های شما منفجر شده .... گفت آره ، چطور مگه ؟؟؟ گفتم یکی از رفقای ما به نام سید اونجا مشغول به کار بود ، الان خبر اومده تو سوله ای که منفجر شده بوده و شهید شده ... بعد ادامه دادم حاجی کیا شهید شدن ، کیا مجروح .... اسمش رو پرسید ... گفتم سید مرتضی... سید مرتضی کریمی ... گفت نگران نباش مجروح شده ... بعد گفت الان می پرسم بهت میگم .. منم به آقای(...) گفتم ... میگن زخمی شده ... اقای(...) با گریه شدید گفت نه شهید شده ... گفتم آقا (...) رفیقم که اونجاست میگه زخمی شده ها ... باز آقای(...) با گریه گفت ؛ دامادشون میگه سید شهید شده ... حالم خیلی خراب بود خراب تر شد ... خودم رو کمی کنترل کردم ... به خودم می گفتم باور نکن ،، اشتباه می کنن ، احتمالا زخمی شده ... دوباره زنگ زدم به رفیقم ... اما دیگه جواب نمی‌داد.... هر چی زنگ زدم .... پیام دادم.... جواب نداد ... امیدم دیگه نا امید شد ... فهمیدم رفیقم شهید شده ‌‌‌... اونجا دیگه فضا ، فقط فضای گریه و اشک بود ... هر کی رو می‌دیدی داشت گریه می کرد ... هر کس سید رو می‌شناخت گریه امونش نمی‌داد... گریه بود که جولان میداد و غصه دردناک نبود سید رو پر کرده بود و داشت همه رو آروم می‌کرد... خیلی شب سختی بود ... -خاطره‌ای‌از‌رفیقِ‌شهید‌کریمی✍🏻.. [ @fanie_roghayeh ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به هوای حرمش می‌گذرد ایامم کوه دردم که کند نام رضا آرامم‌🌱 . -بابارضا .. [ @fanie_roghayeh ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمارو از نماز روزه نشناسید ؛ از اینکه وفادار هست یا نیست بشناس👌🏻! [ @fanie_roghayeh ]
با چشم‌ هایی خیس از اشك ، حرف پسرش را شنید : مادر مرا ببخش اگر دیر آمدم ، یک مشت استخوان شدنم طول می‌کشید :)❤️‍🩹" [ @fanie_roghayeh ]
سومین سالگرد شهیدسیدمرتضی‌کریمی .. پنجشنبه ۱۹ مهرماه ، از ساعت ۳۰ : ۱۸ حسینیه گلزار شهدای ملارد [ @fanie_roghayeh ]
11.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژگی برادر / رفیق شهید داشتن .. -شهیدسیدمرتضی‌کریمی♥️. -فانی‌رقیه✍🏻!! [ @fanie_roghayeh ]
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو سوختی و شده آب پیکرت الگوی تو فاطمه گردیده مادرت از بس که عاشق خانم رقیه ای .. آتش گرفت از نوک انگشت تا سرت در نیمه ی شبت چه گذشته که اینچنین پاشیده شد ، همه اعضا برابرت یک تکه از تنت وسط مجلست رسید شکر خدا که ندیدست خواهرت ... -شهیدسید‌مرتضی کریمی🌱 . [ @fanie_roghayeh ]
سومین‌سالگرد‌شهید‌اربعین ؛ شهید‌سید‌مرتضی‌کریمی💔.. [ @fanie_roghayeh ]
حساس و كنجكاو شده بودم كه چرا اينقدر براى شام دادن به بچه‌هاى هيئت اصرار دارد از او خواستم كه علت پافشاريش را به من هم بگويد مصطفى گفت: اول اينكه با غذايى كه مى‌خورند مديون و نمک گير مى‌شوند و دوم اينكه لقمه‌هاى حلال، آن‌ها را از ارتكاب به گناه و معصيت باز مى‌دارد همين ديدگاه او باعث شده بود، هيئتى كه با چهار نفر شروع شده و در محلى با زيربناى كمتر از ٥٠ متر پا گرفته بود به جايى رسيد كه كوچه هم مملو از عزاداران میشد! راوی : مادرشهید [ @fanie_roghayeh ]