eitaa logo
فراخوان شعر
2.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
185 ویدیو
147 فایل
کانال #فراخوان_شعر برای ارتباط با ما از لینک ناشناس زیر استفاده کنید؛ https://harfeto.timefriend.net/16943973433572 کانال فراخوان شعر، از کیفیت جشنواره‌ها اطلاعی ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌نام حضرت صاحب سخن گاهی برای‌ اینکه حکمت مسئله‌ای را بفهمی، لازم است به‌اندازه‌ی چند روز شلوغِ کاری و چندبار کنسل‌شدن یک سفر دوست‌داشتنی صبر کنی. یاحتی به‌اندازه‌ی تأخیر ۷ساعته در پرواز و کلافه شدن در فرودگاه آن‌هم به‌حدی که دیگر حالت از کتاب و گوشی هم به‌هم بخورد. یا شاید به‌اندازه‌ی گرفتن یک پیک موتوری ۱۶۲۰۰۰تومانی و تحمل حدود یک ساعت موتورسواری خطرناک در آلودگی روحی و روانی و جسمی تهران. اما... وقتی به یکی از آرزوهای دیرینه‌ات می‌رسی و می‌فهمی که ارزش صبرش را داشته، تمام این سختی‌ها برایت «احلی من العسل» می‌شود. وقتی به حسینیه‌ای که دوستش داری می‌روی، در کنار افرادی که دوستشان داری می‌نشینی و پای منبر عزیزی که دوست‌داشتنی‌ست خطبه‌ی امام محبوبت را نوش‌جان می‌کنی‌. آری! من آرزویم بود که روزی خطبه‌ی امام‌سجاد علیه‌السلام در شام را کامل و جامع و شیوا و شیرین از زبان عزیزی مسلط به این امر بشنوم و بگریم و بیاموزم. خدایا تو شاهد باش که من هم با همین چشم‌های ناقابل خودم دیدم که هنگام روایت خطبه در و دیوار و سنگ و چوب و... هم گریه می‌کردند. بازهم ختم مسئله این‌جا نبود؛ یعنی حکمت اصلی را زمانی دانستم که علاوه‌ بر برآورده شدن آرزویم، اطلاعات بیشتر و دقیق‌تری هم درباره این مسئله در اختیارم قرار گرفت تا راه سرودنم در این‌باره را هم‌وارتر کند، ان‌شاالله... حال شما دوستان عزیزم را نیز دعوت می‌کنم که خلوتی بسازید و با وضو در محضر این خطبه‌ی نورانی بنشینید و برای دقایقی روایتی هنرمندانه از شکوه حماسه و غربت مرثیه را زندگی کنید. التماس دعا. ارادتمند شما . کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
هدایت شده از کتیبه تاک
اختتامیه یازدهمین سوگواره ادبی «شعر مجتبوی داراب» با اجرای؛ امیرهمایون یزدان‌پور مجری برتر صداوسیما باحضور؛ و شاعران آیینی از سراسر کشور زمان؛ پنج‌شنبه ۱۴۰۳/۰۵/۲۵ ازساعت ۱۹:۳۰ الی ۲۲ مکان؛ تالار فرهنگ و هنر داراب (آمفی تئاتر) https://eitaa.com/aliasgharshiri
به نام حضرت صاحب‌سخن ✔️آیا کتاب شعر باید حتما شاعر باشد!؟ در چندماه اخیر مشغول بازبینی کتابی هستم که در آن اشعاری در یک‌موضوع خاص آیینی گردآوری شده است. در این مدت به نکته‌های جالبی برخوردم.‌ مثلا در یکی از شعرهای شاعران، به‌مصرعی با ایراد وزنی رسیدم‌که ؛ «ماجرای کربلا و کوفه و شام بس نبود‌!» از آنجا که شاعر این شعر را می‌شناختم، می‌دانستم که شعرش حداقل ایراد وزنی ندارد. بعد از جابجایی کلمات، مصراع اصلی را پیدا کردم (البته که با یک جست‌وجوی ساده در گوگل هم می‌شد به‌راحتی متن کامل شعر و این مصرع را به دست آورد، ولی من دوست دارم این کار گزینه‌ی آخرم باشد.) حالا اصل مصراع این بود؛ «ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود» از آنجا که گردآورنده محترم کتاب را می‌شناختم، به ایشان پیام دادم و طرح مسئله کردم. پاسخ ایشان کوتاه ولی شگفت‌انگیز بود! فرمودند: «من که کاری به کار شعر ندارم، چون در ادبیات سررشته‌ای ندارم! فقط می‌دانم که طبق مطالعات تاریخی بنده، بعد از واقعه کربلا، ابتدا قافله‌ی اهل‌بیت به کوفه و سپس به شام رسیده است. ولی شاعر این مسئله را در شعرش برعکس آورده بود. من هم طبق وظیفه اصلاحش کردم!» اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِ «شاعران» خَیْراً. کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
۲. وجود برخی غلط‌های املایی‌وتایپی که در مقایسه با دیگر کتب بسیار ناچیز و طبیعی به حساب می‌آیند، نیز از جمله مواردی‌ست که می‌شد از ورود همین مقدار هم جلوگیری کرد. هرچند من سابقه خواندن کتابی از جشنواره‌ها را دارم که در ۶۰صفحه‌ی اول آن بیش از ۱۰۰غلط املایی و تایپی وجود داشت؛ یعنی به‌طور میانگین در هر صفحه ۲مورد، که این‌ها همه از اهمیت داشتن ویراستاری مناسب و دل‌سوز و همچنین ناظری نکته‌سنج در چاپ کتاب حکایت دارد. ۳. مسئله سوم که بسیار هم حائز اهمیت است و در اکثر کتاب‌های امروز رعایت نمی‌شود، یا کمتر رعایت می‌شود و باعث سردرگمی خواننده برای درست‌یابی و فهم دقیق اشعار می‌شود عدم استفاده درست از علائم نگارشی است. بارها برای خود من پیش آمده که بیتی یا مصرعی از شعر، به دلیل نداشتن علائم نگارشی صحیح تا ساعت‌ها ذهنم را درگیر کرده است. در آخر هم مجبور شده‌ام یکی از قرائت‌های خودم را صحیح بدانم و از قرائت اصلی شاعر به دور بمانم. ۴. نیاز به برخی از اصلاحات ساده در متن یا محتوای اشعار که گوش‌زد کردن به‌شاعر برعهده‌ی ویراستار است. البته ویراستار این اجازه را دارد که در صورت داشتن توانایی لازم، به اصلاح ایرادات جزئی پرداخته و در این مسیر کمک‌حال شاعر و ناشر کتاب باشد. ۵. آخرین موردی که به آن اشاره می‌شود، اهمیت مشورت با اهل‌فن در انتخاب اشعار، مخصوصاً شعر سپید و نیمایی بود. با توجه به علاقه‌‌ی زیاد و دانش اندک بنده در این موضوع، احساس می‌کنم ذهنیت کلاسیک‌سرای هردو انتخاب‌کننده‌ی اشعار این کتاب، ناگزیر در انتخاب اشعار غیرکلاسیک نیز تاثیر گذار بوده است. همین امر نیاز به دقت بیشتر و مشورت با اهل‌فن در انتخاب اشعار را به‌خوبی نشان می‌دهد. ✍برای این که سخن به درازا نکشد و از حوصله‌ی مخاطب خارج نشود، از بقیه موارد مدنظرم صرف‌نظر کرده و به بیان آخرین ویژگی این نوع کتاب‌ها که همانا اهمیت بُعد آموزشی آن‌هاست، کلامم را به انتها می‌رسانم. به بیان دیگر شاعر یا مخاطبی که این کتاب را می‌خواند، خواسته یا ناخواسته دارد با برخی از محورهای ادبی آشنایی اولیه یا تکمیلی و در نهایت تحلیلی پیدا می‌کند. محورهایی از قبیل؛قالب‌های شعری، وزن‌های مختلف، کلمات تازه، دیدگاه‌های متفاوت و... که هرکدام از این‌ها می‌تواند برای خوانندگان و مخاطبین کتاب مخصوصا شاعران تازه‌کار بسیار حائز اهمیت باشد. به‌عنوان نمونه یکی از موضوعاتی که در کتاب به‌طور نسبی رعایت شده بود و نیاز به دقت‌نظر بیشتر داشت، بحث «پاورقی‌ها» بود. پاورقی‌ها می‌توانند به تنهایی بار آموزشی کتاب را تا حد زیادی افزایش داده و همچنین باعث فهم راحت‌تر و گسترده‌تر شدن تعداد مخاطبان کتاب باشند. ✍در پایان به جرأت و با افتخار می‌توانم اذعان کنم در بین کتاب‌هایی که تا کنون از کنگره‌ها به دستم رسیده و موفق به خواندن‌ بسیاری از آنان شده‌ام، کتاب خوب «از صریا تا سامرا» را الحق‌ کتابی بسیار جامع و خواندنی در موضوع خود یافتم. ان‌شاءالله که موضوع چاپ کتاب در دستور کار دیگر رویدادهای ادبی نیز قرار بگیرد. امیدوارم با فراهم شدن شرایط، این کتاب به‌آسانی در اختیار شاعران و علاقه‌مندان به ادبیات آیینی قرار بگیرد و این دست از کارها ادامه‌دار باشد، ان‌شاءالله. 🔹با آرزوی سلامتی و توفیق برای برگزارکنندگان و دست‌اندرکاران کنگره شعر امام‌هادی علیه‌السلام ۵ شهریور ماه ۱۴۰۳ کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
هدایت شده از مجتبی خرسندی
. امروز رفته‌بودم سنگک بگیرم، شاطر به‌آقایی که جلوتر از من بود، گفت؛ آقا چندتا نون می‌خوای؟ طرف گفت؛ دوتا بده که مث‌ما یه‌عمر تنهایی نکشن! تو ذهنم گذشت که؛ دمش گرم، عجب جمله‌ای گفت. چند دقیقه بعد که نون آماده شد، شاطر دوباره گفت؛ داداش مواظب باش، نون داغه، دستاتو نسوزونه. بنده خدا دوباره یه آهی از ته دل کشید و با یه صدای دورگه‌ی خفن گفت؛ یه عمره روزگار دل مارو سوزونده، دست که چیزی نیست... باز اومدم تو دلم بهش احسنت بگم، یهو دیدم دستش رفت روی یه سنگ داغ و یه داد بلندی کشید‌. همون لحظه گوشیش رو گذاشت روی میز. ناخودآگاه چشمم افتاد به صفحه‌ی گوشیش که داشت زنگ می‌خورد و نوشته بود؛ خانومم...! + ؛ خلاصه زیاد به شعرها و حرفای شاعرانه و دقت نکنید. صبح بخیر🌹 @Mojtaba_khorsandi
بسم الله الرحمن الرحیم... به نام خدا و به لطف خدا توفیق کنگره‌ای دیگر... ان‌شاءالله باز هم نکاتی کلیدی پیرامون این کنگره نیز تقدیم دوستان خواهد شد. برای خواندن متن قبلی به لینک زیر مراجعه کنید؛ بخش۱؛ https://eitaa.com/farakhanesher/3877 بخش۲؛ https://eitaa.com/farakhanesher/3878 بخش۳؛ https://eitaa.com/farakhanesher/3879 بخش۴؛ https://eitaa.com/farakhanesher/3880 التماس دعا ارادتمند شما کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
هدایت شده از مجتبی خرسندی
دیوان اشعار؛ پژوهشگر؛ شیخ قیس بهجت‌العطّار مترجم؛ دکتر حبیب راثی تهرانی انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی - ۱۴۰۱ مدتی‌ست بحمدالله مشغول جمع‌آوری کتاب‌ها، مقالات و مکتوبات ثبت‌شده پیرامون شخصیت امام حسن مجتبی علیه‌السلام هستم. هرچه در این راه جلوتر می‌روم بیشتر حیرت زده می‌شوم از این که چقدر درباره‌ی این امام کریم نوشته‌ها فراوان است و گفته‌ها اندک. یکی از نمونه‌های بسیار شگفت همین دیوان اشعار منسوب به ایشان است. اشعاری بسیار زیبا و پر از محتوا که در قالب پژوهشی واقعا خواندنی گردآوری شده است. تصاویر نمونه‌هایی از کتاب را در همین کانال برایتان خواهم گذاشت، اما پیشنهاد می‌کنم که کتاب را خودتان تهیه و تورق کنید. مخصوصا دوستان شاعر. ✍نمونه‌ای از شعر امام حسن علیه‌السلام؛ اِذا ما اَتانی سائلٌ قُلتُ؛ مَرحَبًا بِمَن فَضلُهُ فَرضٌ عَلَیَّ مُعَجَّلُ و مَن فَضلُهُ فَضلٌ عَلَی کُلِّ فاضِلٍ وَاَفضَلُ اَیَّامِ الفَتَی حِینَ یُسأَلُ هرگاه سائلی به من وارد شود، خوش‌آمد می‌گویم به کسی که بخشش و احسان او عملی واجب و فوری بر عهده‌ی من است. و خوش‌آمد می‌گویم به‌کسی که بخشش و احسان به‌او موجب برتری هربخشنده‌ست، چرا که بهترین روزهای زندگی یک جوانمرد هنگامی‌ست که از او درخواست می‌شود. تمام زندگی ما فدای مردی که تمام زندگی‌اش را سه‌بار می‌بخشد @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از مجتبی خرسندی
بسم الله الرحمن الرحیم شاه‌بیت بیا که باز کنی بغض کور هر گره را بخند و زنده کن از نو هزار خاطره را تمام شهر به شوق تو چشم خواهد شد اگر که باز کنی یک‌دقیقه پنجره را به مرز نقد رسیده‌ست عقل ناسره‌ام به سنگ عشق تو وقتی محک زدم سره را جهان من همه در دست‌های کوچک توست به میل خویش به گردش درآر فرفره را اگر به من برسی بی‌نیاز خواهم کرد به خاطر تو گداهای شهر سامره را تو شاه‌بیت کلیدی ذهن من هستی همین که رو بشوی می‌برم مشاعره را اگر غزل بشوی با تو کسب خواهم کرد مقام اول بیش از هزار کنگره را پ.ن؛ مجموعه غزل «نقطه‌ضعف» را می‌توانید از طاقچه بردارید و بخوانید؛ https://taaghche.com/book/128027/%D9%86%D9%82%D8%B7%D9%87-%D8%B6%D8%B9%D9%81 ✔️کانال اشعار مجتبی خرسندی؛ @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از مجتبی خرسندی
🔻اینجا بخوانید؛ یادداشتی از دکتر محمد مرادی بر کتاب شعر «نقطه‌ضعف» مجموعه ۴۰ غزل عاشقانه-اجتماعی 🔹کتاب را از دریافت کنید؛ https://taaghche.com/book/128027 ✔️کانال شاعر در ایتا؛ @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از دوبیتی
به نام حضرت صاحب‌سخن دوبیت یا دوبیتی!؟ ✍ چندشب پیش توفیق شرکت در یکی از مجالس آموزش مداحی را داشتم. استاد جلسه - که یکی از مادحین خوب و خوش‌نفس اهل‌بیت علیهم‌السلام است - در حال گرفتن امتحان شفاهی از ذاکران جوان و نوجوان حاضر در جلسه بود. البته برخی دیگر از حاضرین هم از پیرغلامان و بزرگ‌ترهایی بودند که گویا مانند هزاران فرد دیگر مجالی برای عرضه‌ی هنر خود نیافته بودند. ✍ امتحان استاد بسیار ساده بود؛ یعنی قرار بود هر ذاکر تنها به خواندن یک بسنده کند. اما نکته‌ی حائز اهمیت این بود که برخی فقط مجال خواندن یک‌بیت یا حتی یک‌مصرع را پیدا می‌کردند. چرا که استاد کلام ایشان را قطع می‌کرد و از آن‌ها می‌خواست میکروفون را در اختیار نفر بعد بگذارند. ✍ من هم که تقریباً از ابتدای این آزمون نسبتاً شاعرانه رسیده بودم، قلم‌و‌کاغذم را به دست گرفتم و شروع به نوشتن اشعار قرائت شده کردم. طبق معمول در حاشیه نوشتن اشعار، مطالب و نکاتی را هم که به ذهنم می‌رسید برای خودم یادداشت می‌کردم. این یک عادت خوب همیشگی است که خدا را بابت آن بسیار شاکرم. ✍ بعد از اتمام خوانش‌ها که تقریباً اجرای ۲۵نفر را شامل می‌شد، استاد جلسه که هم‌واره به این کمترین لطف داشته است، درخواست کرد که اگر نکته‌ای درباره‌ی مطالب ارائه‌شده دارم بیان کنم. رخصت طلبیدم و با کمی جابه‌جا کردن مطالبی که نوشته بودم به آن‌ها نظم تقریبی بخشیدم و اعلام کردم که؛ از تعداد ۲۵ اجرای عزیزان؛ _ ۹نفر به‌صورت کامل اجرا کردند، _ ۷نفر به‌صورت تک‌بیت، _ ۹نفر هم به‌صورت تک مصراع. ✍نگاهی به چهره‌ی استاد جلسه انداختم و بعد از گرفتن مهر تایید از نگاه ایشان ادامه دادم که به‌نظرم؛ الف) آن‌دسته عزیزان که به‌صورت کامل اجرا کردند، دوبیتی را طبق تعریف درست قالبش انتخاب کرده بودند و از مضمون مشترکی که در بین دوبیتی‌های اجرا شده وجود داشت، پیداست که احتمالا استاد از عزیزان خواسته دوبیتی‌هایی را با درون‌مایه‌ی اجرا کنند. چراکه این مورد تقریباً در تمام دوبیتی‌ها نمود مشخصی داشت. ب) عزیزانی که تنها یک‌بیت خواندند نیز قالب دوبیتی را درست انتخاب کرده بودند، اما موضوع دوبیتی‌های انتخابی‌شان متفاوت بود. این بزرگواران اکثرا دوبیتی در مدح حضرات اهل‌بیت علیهم‌السلام خواندند. ج) دیگر عزیزانی هم که درهمان مصرع اول زمین‌گیر شدند و تک‌مصرع خواندند، متاسفانه قالب را درست انتخاب نکرده بودند. یعنی به جای قالب دوبیتی که براساس وزن مشهور «مفاعیلن مفاعلین مفاعیل» سروده می‌شود، «دوبیت‌هایی» را در اوزان عروضی دیگری انتخاب کرده بودند. لذا با این که در برخی از این ابیات انتخابی محور موضوعی هم درست رعایت شده بود، اما باز نتوانستند نمره‌ی لازم را کسب کنند. احتمالا این عزیزان در گیرودار هشتگ‌های مجازی گیر کرده و به کانال‌ها و سایت‌ها اعتماد کرده بودند. کانال اختصاصی دوبیتی در ایتا؛ https://eitaa.com/do_beiti
هدایت شده از هنرستان
🔎 💐 السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللّٰهِ خوش‌آمدی به‌قم ای‌خواهر امام‌رضا که قم شده حرم دیگر امام‌رضا... ✍ شاعر: 📸 عکاس: 📅 چهارشنبه ۴ مهرماه ۱۴۰۳ 🌐 ایتا | تلگرام | اینستاگرام 🆔 @Honarestan_net
به‌نام حضرت صاحب‌سخن «انتخاب!» - بخش دوم ✍اگرچه منظور استاد شفق عزیز بر اهل شعر و ادب پوشیده نیست، اما از این کلام متأسفانه می‌توان برداشت‌های دیگری هم داشت. یکی از آن‌ها این است که؛ پس هر شعری برای کنگره و فراخوان و جشنواره و مسابقه و... سروده‌شده -خدای‌ناکرده- عاری از اخلاص‌وعشق و ایمان است؟ یا آن اهمیتی را که باید در محضر اهل‌بیت علیهم‌السلام داشته باشد، ندارد؟ البته که این برداشت قطعاً غلط است! اما همان‌گونه که پیش‌تر عرض کردم دست‌مایه خوبی برای تفرقه انداختن بین شاعران است. ✍ ازطرفی دیگر بعضی شاعران ازاین صحبت‌ها برای توجیه کم‌کاری‌های خودشان استفاده می‌کنند. به‌یاد دارم که چندی پیش با دوستی -که اتفاقا او نیز اهل خراسان است و همشهری استاد موید و استاد شفق- گفت‌وگویی در باب اشعاری که می‌سراید داشتم. با هزار زحمت و خجالت به او گوش‌زد کردم که بسیاری از اشعارش در پایه‌های اصلی و ابتدایی شعر -یعنی وزن، قافیه و ردیف- دارای ایرادهای جزئی و کوچکی‌ست که به‌سادگی قابل رفع است و حیف است که اشعار ولایی با موضوعات متفاوت همین‌طور با اشکال باقی بماند. اما متاسفانه پاسخی که دریافت کردم، از جنس همین برداشت‌های به‌ظاهر غلط بود. فرمودند!؛ «ما مثل شما شاعر کنگره‌ای! نیستیم. ما شعر را می‌نویسیم برای استفاده‌ی خودمان و محبین اهل‌بیت علیهم‌السلام در جلسات و هیئات. یعنی برای ما همین‌که پنج‌نفر با شعرمان اشک بریزند، کفایت است. چون مهم مورد رضای حضرت زهرا‌سلام‌الله‌علیها بودن است.» حال قضاوت این مسئله با شما عزیزان باشد که چه رابطه‌ای بین شعر ضعیف ما و نقدناپذیری‌مان با پذیرش این نوع سروده‌ها توسط حضرات اهل‌بیت علیهم‌السلام وجود دارد! ✍نکته دوم این است که اگر ما بخواهیم عنوانی را برای شاعری که در همه‌ی این زمینه‌ها فعالیت دارد انتخاب کنیم، به‌راستی باید او را چه بنامیم؟ یعنی مثلاً اگر شاعر شعری سروده که هم خودش آن را در انجمن‌های ادبی می‌خواند، هم آن را به مادحین بدهد تا در محافل و مجالس مذهبی بخوانند، هم مجریان آن سروده را در برنامه‌ها بخوانند، هم منبری‌ها از آن استفاده کنند و هم این شعر در کنگره‌ها مقام کسب کند، جزء کدام یک از انواع شعری به شمار می‌رود؟ شعر هیئت؟ شعر کنگره‌ای؟ شعر انجمنی؟ شعر رسانه‌ای؟ شعر آوانگارد؟ شعر...؟ انتخاب با شما. ✍ سه‌دیگر این که کافی‌ست ما ابتدا فصل مشترک تمام عناوین قید شده را در نظر بگیریم که «شعر» است. و زمانی که از شعر بودن اثر اطمینان حاصل کردیم، آن‌وقت می‌توانیم این شعر را در هر فضایی با چارچوب‌های و قاعده‌های متناسب با همان فضا نقد و بررسی کنیم. تنها در این صورت است که هیچ‌کدام از این عناوین برتری خاصی بر عناوین دیگر پیدا نخواهد کرد. به‌جرات می‌توانم بگویم که طبق مشاهداتی که این کمترین در طول عمر ۱۴ سال شاگردی‌ام در فضای شعر داشته‌ام، بسیاری از عزیزانی که حتی شاید به صورت مستقیم در کنگره‌ها و جشنواره‌ها شرکت نکرده باشند، اما به درخواست، دعوت، تشویق و ترغیب اجراکنندگان این دست از برنامه‌ها و یا حتی در حداقلی‌ترین حالت ممکن به بهانه‌ی برگزاری این مراسمات سروده شده‌اند. ✍به‌عنوان نمونه در موضوعی مانند؛ «مباهله» تا همین ده،پانزده سال پیش اگر کسی دنبال شعری برای اجرا در جلسات می‌گشت، باید با چراغ‌موشی لابه‌لای جزوه‌های شاعران بزرگوار را آن‌قدر کنکاش می‌کرد تا شاید دوبیتی، رباعی، ابیاتی در یک‌مثنوی یا نهایتا غزلی یا قصیده‌ای می‌یافت. اما امروزه به‌لطف خدا برگزاری چندین دوره کنگره‌‌ها و جلسات مخصوص مباهله، کار را به‌جایی رسانده که در کتابخانه‌ی شخصی و کوچک این‌جانب ۳مجموعه شعر مختص به‌جریان مباهله موجود است. در این مجموعه‌ها، گاهی اشعار اساتید پیشکسوت‌ هم به‌چشم می‌خورد. اساتیدی که عمر شاعری‌شان از چنددهه هم گذشته است، اما در طول این سال‌ها هیچ‌وقت بهانه‌ای برای سرودن این اشعار نداشته‌اند. ✍حرف آخر. کاش بزرگان و اساتید ما همت کنند و بار این عناوین بیهوده را از شانه‌ی شعر و شاعر سبک کنند. آن‌وقت دیگر شاعر فارغ از هرگونه عنوان و برچسبی، تمام فکر و ذکرش را متمرکز بر سرودن شعرش خواهد کرد و انتخابش را بر عهده‌ی خود مخاطب خواهد گذاشت. کاش آن روز زودتر برسد... کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدشکر که داریم تعصّب به‌علی این عشق شده راه تقرّب به‌علی فرمود نبی؛ «خلق نمی‌شد آتش لَو اِجْتَمَعَ اَلنَّاسُ عَلَى حُبِّ عَلی» ✍🏼 📡 شبکه جهانی ولایت 👈🏼ندای‌مودت‌وحقیقت 📡 @velayattv
هدایت شده از مجتبی خرسندی
به‌نام حضرت صاحب‌سخن «یاران امیر» ✍در همان‌حالتی که محو صدای دل‌نشین سنج‌ها و دمّام‌ها شده بودم، از موتور پیاده شدم. بی‌اختیار موبایلم را از جیبم درآوردم و شروع به فیلم‌برداری کردم. نگاهم به این تصویر بود، اما ذهنم جلسات قبلی را مرور می‌کرد. از اوایل سال گذشته که به لطف‌ومدد حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام قرعه به‌نام من کمترین خورده بود تا خادم این جلسه باشم، امروز برای اولین‌بار بود که به‌عنوان مهمان در مراسم شرکت کرده بودم. ✍چهاردهمین نشست ماهانه شعر را نوجوانانی برگزار می‌کردند که مطمئنم شور و شوق و هیجان‌شان چندین برابر امثال من بود. قرار بود از صفر تا صد ماجرا با خودشان باشد. کلّی هم تدارک دیده بودند. از دسته‌ی دمّام‌زنی ابتدای مراسم گرفته تا اجرای برنامه‌های متنوع و تبلیغات نفربه‌نفری که از مدت‌ها قبل شروع کرده بودند. همین‌کارها با چاشنی اخلاص و پاکی‌شان باعث دعوت شدن مهمان‌های مختلف و جدید به‌مراسم شده بود. ✍من هم سعی کردم از این فرصت کمال استفاده را ببرم. دفترچه و خودکارم را برداشتم و گزارشی لحظه‌به‌لحظه با تمام جزئیات -اعم از؛ نام اجرا کننده‌ها، نام شاعرهای اشعاری که می‌خوانند، مصرع اول شعرها، حال‌وهوای حاکم بر جلسه در لحظات مختلف برنامه و اتفاقات حاشیه‌ای- برای خودم ثبت کردم، که اگر بنا بود آن را بنویسم احتمالا خواندنش از حوصله‌ی خیلی از عزیزان خارج بود. به همین دلیل سعی کردم به یادداشتی کوتاه بسنده کنم، امیدوارم که خواندنی هم باشد. ✍بچه‌ها برای مراسم هرکاری که از دست‌شان برآمده بود، انجام داده بودند تا جلسه به‌بهترین نحو ممکن برگزار شود. از انتخاب هوشمندانه آیات قرآن توسط قاری با آن تلاوت زیبایش گرفته تا اجراهای ترکیبی، شعرخوانی‌های جذاب و مداحی‌های اصولی. نمایش کوتاه بسیار خوب‌شان در قالب تئاتر زنده نیز بخش دیگری از برنامه بود که به‌مناسبت ایّام، قسمتی از تاریخ واقعه‌ی اسارت آل‌الله در دروازه‌ی ساعات شام را روایت می‌کرد. ✍ برای من اما زیباترین لحظه‌ی این برنامه آن‌جا بود که بدون هماهنگی قبلی نامم را صدا زدند تا بار دیگر توفیق شعرخوانی در این مراسم را داشته باشم. خداراشکر که مثل هربار با آمادگی قبلی وارد جلسه شده بودم. بعد از شعرخوانی، سرگرم امور اجرایی برنامه شدم، اما تمام فکر و ذهنم درگیر مراسم بود و لحظه‌‌به‌لحظه‌اش را دنبال می‌کردم. اواخر برنامه بود. اما پایان ماجرا...، نه! ✍چندنفر از بچه‌هایی که شاید به علت کمبود وقت برنامه، به آن‌ها نوبت اجرا نرسیده بود، به‌صورت خودجوش دور حوض وسط بنیاد امامت شروع به هم‌خوانی کردند. کم‌کم بقیه افراد نیز به‌جمع آن‌ها پیوستند. بچه‌ها با هم زمزمه می‌کردند؛ تا شنیدم از، زبون مادرم؛ حسین یاد گرفتم‌و، اسمتُ‌می‌برم حسین آب که می‌خورم، میگه بگو؛ سلام حسین آقای بامرام حسین آقای تشنه‌کام حسین... ✍ این اتفاق آخر، از چندجهت برای من حتی شاید بیشتر از توفیق شعرخوانی خودم زیبایی و اهمیت داشت؛ _ اول این که بچه‌ها بعد از آن همه زحمتی که برای برگزاری مراسم کشیده بودند و آن همه خستگی اجرای این مراسم فوق‌العاده، بازهم طوری با تمام انرژی نوکری می‌کردند که انگار ابتدای برنامه بود. _ دوم این که برنامه‌ی آخر جزء برنامه‌های جلسه نبود و اصطلاحاً به‌صورت کاملا دلی شکل گرفته بود و اخلاص در چهره‌ی بچه‌ها موج می‌زد. _ و آخر این که چندسال پیش در ایام کرونا، وقتی داشتم این شعر را برای نماهنگی می‌نوشتم، اصلا فکرش را هم نمی‌کردم که قرار است روزی در این‌چنین جمع باصفایی همه‌ی بچه‌ها آن را از حفظ بخوانند و سینه بزنند و اشک بریزند؛ ما نسل فاطمی توایم سربندمون به نام توئه آقا بیا که شیعه هنوز منتظر قیام توئه... اللهم عجّل لولیک الفرج کانال اشعار و نوشته‌های مجتبی خرسندی؛ @Mojtaba_khorsandi
به‌نام حضرت صاحب‌سخن «بابا احد» ✍ اولین‌بار از زبان برادر شاعرم آقا سیدحسین متولیان شنیدم. زمانی که اواخر مهرماه ۱۳۹۷ برای شرکت در سی‌وسومین دوره شب شعر عاشورایی شیراز، عازم حرم سوم اهل‌بیت علیهم‌السلام شده بودیم. از فرودگاه به‌‌مقصد منزل قدیمی حاج‌فرهنگ حرکت کردیم. نزدیک خانه، پیرمردی با قامتی استوار و چهره‌ای مهربان به استقبال‌مان آمد. همه به او احترام می‌گذاشتند و جمله‌ای تکرار می‌شد؛ « سلام... » ✍ آن‌موقع‌ها نمی‌دانستم که چرا ندیده و نشناخته، حس می‌کنم انقدر این مرد را دوست دارم. حس می‌کردم بارها و بارها او را دیده‌ام و طعم مهربانی و محبتش را چشیده‌ام. جلو رفتم و به پیروی از دوستانم به بابا احد سلام کردم. وقتی که به‌گرمی مرا در آغوش گرفت، فهمیدم این حس دوطرفه بوده‌است. او نیز طوری به‌من محبت می‌کرد که انگار نه انگار این اولین بار است که مرا می‌بیند. خوشحال بودم؛ از این‌که توانسته بودم در دل بزرگش جایی برای خودم باز کنم. ✍همه در ایوان حیاط بزرگ خانه نشستیم. بابا احد روی صندلی ساده‌‌ای نشست و شروع به صحبت از گذشته‌ها کرد. در حین حرف‌زدنش، یک‌به‌یک حال و احوال همه را می‌پرسید. سراغ نیامده‌ها را می‌گرفت، یاد گذشتگان را زنده می‌کرد و صحبت از پیران و جوانانی می‌کرد که به واسطه شب‌شعر عاشورا با آن‌ها دیدار داشته و اشعارشان را شنیده بود. لابه‌لای صحبت‌های گرم و گیرایش، گاه چندلحظه‌ای را عمیقاً به فکر فرو می‌رفت. لبخندی می‌زد و دوباره مطلب را ادامه می‌داد‌. ✍ گاه حرف‌هایی می‌زد و اشعاری می‌خواند که خنده را مهمان لب جمع می‌کرد و گاه‌گاه با بُغض ابیاتی را زمزمه می‌کرد یا خاطراتی می‌گفت که آغازگر گریه‌ی حاضران می‌شد. گریه! بله گریه! اما گریه‌ای که فقط برای مصائب اهل‌بیت علیهم‌السلام بود. از هر دری سخن می‌گفت، اما همه‌ی این درها ختم به یک باب می‌شد؛ باب الحسین علیه‌السلام. درباره همه‌ی افراد منتسب به اهل‌بیت علیهم‌السلام، ابیات یا اشعاری در حافظه داشت. می‌خواند و حرارات مجلس بیشتر از پیش می‌شد. ✍من که آن‌روزها برای اولین‌بار توفیق حضور در این جمع بی‌نظیر را پیدا کرده بودم، مات و مبهوت به این صحنه‌ها نگاه می‌کردم و سعی می‌کردم از لحظه‌لحظه‌ی بودنم در این جمع استفاده کنم. شاید نمی‌دانستم که قرار است سال‌های بعد، آن‌چنان دل‌تنگ این جمع بشوم که این دل‌تنگی را فقط برای سفر کربلای اربعین در وجودم حس کرده باشم. ✍ بابا احد صحبت می‌کرد، شعر می‌خواند، گاهی هم سکوت می‌کرد و لبخند می‌زد. اما محور همه این حرکات خودش بود‌. چون راحت می‌شد بفهمی که هم سکوتش معنا دارد، هم حرف زدنش و هم حتی لبخندهای به‌ظاهر ساده‌اش. و در همه‌ی این احوال دوست‌داشتنی بود، همچنان که هنوز که هنوز هم هست. ✍ بار بعدی که توفیق دیدار نصیبم شد، دی ماه سال ۱۴۰۰ بود و اختتامیه کنگره ملی شعر فاطمی «درسایه‌سار طوبی» نی‌ریز. ظهر بود و وقتی وارد حیاط رستوران شدم، فهمیدم که هنوز محل اسکان را تحویل نگرفته‌اند. یک‌راست به نمازخانه‌ی کوچک و سرد گوشه‌ی حیاط پناه بردم. سرمای دی ماه را با سنگ‌هایی که بر دیوارهایش جا خوش کرده بودند دوبرابر به تن آدم هدیه می‌کرد. تازه فهمیدم دو مهمان دیگر هم آن‌جا هستند؛ یک شاعر جوان دوست‌داشتنی و یک پیر دوست‌داشتنی‌تر. آن جوان هادی فردوسی بود و آن پیر بابا احد. صحبت کردیم و شعر خواندیم. کمکم گرمای همیشگی صحبت‌های شیرین بابا احد -آن‌هم با آن لهجه‌ی شیرین شیرازی- سرمای نمازخانه را از یادمان برد. ✍ بابا احد از خاطرات سفر حج می‌گفت. من هرگز این سفر را تجربه نکرده‌ام -اللّهم الرزقنا-، اما حس می‌کردم در لحظه‌لحظه‌ی آن حضور داشته‌ام. حسی عجیب، جذاب و البته کمی نگران‌کننده. از این جنس نگرانی‌ها که مبادا عمر بگذرد و نتوانم این لحظه‌ها را زندگی کنم. سراپا گوش بودم. می‌شنیدم، لذت می‌بردم و سعی می‌کردم یاد بگیرم. به نظرم بابا احد این حالات مرا خودش در اولین دیدار از چهره‌ام خوانده بود. چون از همان موقع بود که هروقت و هرجا توفیق دیدار دست می‌داد، برایم شعرها می‌خواند و خاطره‌ها می‌گفت و صحبت‌ها داشت. شاید هم به این دلیل بود که احساس می‌کرد ممکن است این تجربه‌های گران‌بها روزگارانی به درد من -این دانش‌آموز کلاس اول شعر- که جوانم و تشنه‌ی آموختن، بخورد. برایم می‌گفت، بدون این‌که از او خواسته باشم و کریم یعنی این. ✍حالا قرار است مراسم بزرگ‌داشتی برای این مرد عزیز و مهربان برگزار شود. چقدر حسرت می‌خورم که بُعد مسافت -البته علی‌الظاهر- سد راهم می‌شود، تا نتوانم در این مجلس حضور داشته باشم. اما خداراشکر که قلم و زبانم کار می‌کنند و می‌توانند حسی را که در دل دارم از این مسافت دور، با صدای بلند به‌گوش او برسانند؛ سلام و ارادت. خیلی مخلصم عمرت بلند و باعزت بابااحدجان. کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
هدایت شده از فراخوان شعر
به‌نام حضرت صاحب‌سخن «بابا احد» ✍ اولین‌بار از زبان برادر شاعرم آقا سیدحسین متولیان شنیدم. زمانی که اواخر مهرماه ۱۳۹۷ برای شرکت در سی‌وسومین دوره شب شعر عاشورایی شیراز، عازم حرم سوم اهل‌بیت علیهم‌السلام شده بودیم. از فرودگاه به‌‌مقصد منزل قدیمی حاج‌فرهنگ حرکت کردیم. نزدیک خانه، پیرمردی با قامتی استوار و چهره‌ای مهربان به استقبال‌مان آمد. همه به او احترام می‌گذاشتند و جمله‌ای تکرار می‌شد؛ « سلام... » ✍ آن‌موقع‌ها نمی‌دانستم که چرا ندیده و نشناخته، حس می‌کنم انقدر این مرد را دوست دارم. حس می‌کردم بارها و بارها او را دیده‌ام و طعم مهربانی و محبتش را چشیده‌ام. جلو رفتم و به پیروی از دوستانم به بابا احد سلام کردم. وقتی که به‌گرمی مرا در آغوش گرفت، فهمیدم این حس دوطرفه بوده‌است. او نیز طوری به‌من محبت می‌کرد که انگار نه انگار این اولین بار است که مرا می‌بیند. خوشحال بودم؛ از این‌که توانسته بودم در دل بزرگش جایی برای خودم باز کنم. ✍همه در ایوان حیاط بزرگ خانه نشستیم. بابا احد روی صندلی ساده‌‌ای نشست و شروع به صحبت از گذشته‌ها کرد. در حین حرف‌زدنش، یک‌به‌یک حال و احوال همه را می‌پرسید. سراغ نیامده‌ها را می‌گرفت، یاد گذشتگان را زنده می‌کرد و صحبت از پیران و جوانانی می‌کرد که به واسطه شب‌شعر عاشورا با آن‌ها دیدار داشته و اشعارشان را شنیده بود. لابه‌لای صحبت‌های گرم و گیرایش، گاه چندلحظه‌ای را عمیقاً به فکر فرو می‌رفت. لبخندی می‌زد و دوباره مطلب را ادامه می‌داد‌. ✍ گاه حرف‌هایی می‌زد و اشعاری می‌خواند که خنده را مهمان لب جمع می‌کرد و گاه‌گاه با بُغض ابیاتی را زمزمه می‌کرد یا خاطراتی می‌گفت که آغازگر گریه‌ی حاضران می‌شد. گریه! بله گریه! اما گریه‌ای که فقط برای مصائب اهل‌بیت علیهم‌السلام بود. از هر دری سخن می‌گفت، اما همه‌ی این درها ختم به یک باب می‌شد؛ باب الحسین علیه‌السلام. درباره همه‌ی افراد منتسب به اهل‌بیت علیهم‌السلام، ابیات یا اشعاری در حافظه داشت. می‌خواند و حرارات مجلس بیشتر از پیش می‌شد. ✍من که آن‌روزها برای اولین‌بار توفیق حضور در این جمع بی‌نظیر را پیدا کرده بودم، مات و مبهوت به این صحنه‌ها نگاه می‌کردم و سعی می‌کردم از لحظه‌لحظه‌ی بودنم در این جمع استفاده کنم. شاید نمی‌دانستم که قرار است سال‌های بعد، آن‌چنان دل‌تنگ این جمع بشوم که این دل‌تنگی را فقط برای سفر کربلای اربعین در وجودم حس کرده باشم. ✍ بابا احد صحبت می‌کرد، شعر می‌خواند، گاهی هم سکوت می‌کرد و لبخند می‌زد. اما محور همه این حرکات خودش بود‌. چون راحت می‌شد بفهمی که هم سکوتش معنا دارد، هم حرف زدنش و هم حتی لبخندهای به‌ظاهر ساده‌اش. و در همه‌ی این احوال دوست‌داشتنی بود، همچنان که هنوز که هنوز هم هست. ✍ بار بعدی که توفیق دیدار نصیبم شد، دی ماه سال ۱۴۰۰ بود و اختتامیه کنگره ملی شعر فاطمی «درسایه‌سار طوبی» نی‌ریز. ظهر بود و وقتی وارد حیاط رستوران شدم، فهمیدم که هنوز محل اسکان را تحویل نگرفته‌اند. یک‌راست به نمازخانه‌ی کوچک و سرد گوشه‌ی حیاط پناه بردم. سرمای دی ماه را با سنگ‌هایی که بر دیوارهایش جا خوش کرده بودند دوبرابر به تن آدم هدیه می‌کرد. تازه فهمیدم دو مهمان دیگر هم آن‌جا هستند؛ یک شاعر جوان دوست‌داشتنی و یک پیر دوست‌داشتنی‌تر. آن جوان هادی فردوسی بود و آن پیر بابا احد. صحبت کردیم و شعر خواندیم. کمکم گرمای همیشگی صحبت‌های شیرین بابا احد -آن‌هم با آن لهجه‌ی شیرین شیرازی- سرمای نمازخانه را از یادمان برد. ✍ بابا احد از خاطرات سفر حج می‌گفت. من هرگز این سفر را تجربه نکرده‌ام -اللّهم الرزقنا-، اما حس می‌کردم در لحظه‌لحظه‌ی آن حضور داشته‌ام. حسی عجیب، جذاب و البته کمی نگران‌کننده. از این جنس نگرانی‌ها که مبادا عمر بگذرد و نتوانم این لحظه‌ها را زندگی کنم. سراپا گوش بودم. می‌شنیدم، لذت می‌بردم و سعی می‌کردم یاد بگیرم. به نظرم بابا احد این حالات مرا خودش در اولین دیدار از چهره‌ام خوانده بود. چون از همان موقع بود که هروقت و هرجا توفیق دیدار دست می‌داد، برایم شعرها می‌خواند و خاطره‌ها می‌گفت و صحبت‌ها داشت. شاید هم به این دلیل بود که احساس می‌کرد ممکن است این تجربه‌های گران‌بها روزگارانی به درد من -این دانش‌آموز کلاس اول شعر- که جوانم و تشنه‌ی آموختن، بخورد. برایم می‌گفت، بدون این‌که از او خواسته باشم و کریم یعنی این. ✍حالا قرار است مراسم بزرگ‌داشتی برای این مرد عزیز و مهربان برگزار شود. چقدر حسرت می‌خورم که بُعد مسافت -البته علی‌الظاهر- سد راهم می‌شود، تا نتوانم در این مجلس حضور داشته باشم. اما خداراشکر که قلم و زبانم کار می‌کنند و می‌توانند حسی را که در دل دارم از این مسافت دور، با صدای بلند به‌گوش او برسانند؛ سلام و ارادت. خیلی مخلصم عمرت بلند و باعزت بابااحدجان. کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
هدایت شده از مجتبی خرسندی
مجتبی خرسندی - املا.pdf
816.3K
«املا» داستانی کوتاه با رویکرد مهدوی «ازهمان اول هم عاشق رنگ سبز بود. حالا می‌خواست این علاقه را بهانه‌ای برای یک انتخاب سخت و مهم قرار بدهد. کتاب را به‌آرامی از لابه‌لای دیگر کتاب‌های قفسه بیرون کشید. کتاب کوچکی با صفحات کم، که روی قسمت بالای سمت راست جلدش نوشته بود؛ ...» @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از مجتبی خرسندی
گذشت سالی و پلکی به هم زدیم، دریغ! کتاب عمر ورق خورد صفحه‌ای دیگر... ۲۱ مهر ۱۳۷۲ ۲۱ مهر ۱۴۰۳ @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از فراخوان شعر
✔️یادداشت شاعر، محقق و استاد دانشگاه شیراز بر کتاب شعر مجموعه اشعار عاشقانه-اجتماعی از اینجا بخوانید؛ https://eitaa.com/mmparvizan/453
هدایت شده از هنرستان
🔎 🏴 السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللّٰهِ تا کور شود چشم همه ایل‌فروشان لبریز شده کشورم از «نیلفروشان» ✍ 📅 چهارشنبه ۲۵ مهرماه ۱۴۰۳ 🌐 ایتا | تلگرام | اینستاگرام 🆔 @Honarestan_net
هدایت شده از جوادهاشمی"تربت"
جلسه‌ی ۵۹ از سلسله جلسات دوست شاعرم بیتی را خواند که ادامه نداده بود. با اجازه‌اش برای دوستان جلسه‌ی ادبی_مهدوی در قم به گذاشتیم. اکنون سه بیت شده است و آن را عمومی اطّلاع‌رسانی می‌کنیم. بسم الله از انتظار، دو چشم سپید دارم من اگر چه رفته، می‌آید، امید دارم من هنوز بر سر ایمان خویش می‌لرزم چقدر بی‌تو شباهت به بید دارم من بیا که منتظرانت یکی یکی رفتند به سینه داغ هزاران شهید دارم من . . (وامی از حافظ: چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم که دل به دست کمان ابرویی است کافِرکیش) http://www.instagram.com/javadhashemi69/ @javadhashemi_torbat
«عصر انتظار» ورامین با موضوع؛ شعر آزاد و حماسه سنوار باحضور؛ شاعر فرهیخته آقای زمان: سه شنبه ۱۴۰۳/۸/۱ ساعت ۱۸ الی ۲۰ مکان: ورامین میدان رازی فرهنگسرای رازی شرکت برای عموم علاقه‌مندان آزاد است روابط عمومی انجمن ادبی عصر انتظار کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
۱۴۰۳/۷/۲۲ بعد از طرح مباحث اول جلسه، نوبت به شعرخوانی حضار رسید اولین نفر آقای‌ بود که شعری با این مطلع خواندند میان سینه دل بی‌قرار می‌لرزد ز بیم هجر در آغوش یار می‌لرزد نفر بعد آقای بود که غزلی در مدح حضرت سلمان علیه السلام خواندند با این مطلع تا کجا پر می‌زند طبع پریشان را نگاه می‌پرد تا بام سلمان این مسلمان را نگاه نفر بعد آقای ضیائی بودند که شعری انتخابی از آقای را خواندند با این مطلع به این امید که تو می‌دهی جواب حسین سلام داده به تو هر که خورده آب حسین شاعر بعدی آقای بودند که چند رباعی خواندند از جمله این رباعی از دورترین دورها آمده‌ای با لشکر رنگ و نورها آمده‌ای خورشیدی و در درخششت شک دارند افسوس به شهر کورها آمده‌ای نفر بعدی شعری انتخابی از را خواندند خلاف دوستی باشد به ترک دوستان گفتن نبایستی نمودن روی و دیگر بار بنهفتن شاعر بعدی آقای بودند که در مدح امیرالمومنین علیه السلام شعری خواندند با این مطلع دل اگر عشق در آن نیست که دیگر دل نیست هر دلی عشق علی را به خدا قابل نیست شاعر بعدی آقای بود که یک ترانه عاشقانه خواند و همچنین یک غزل آیینی با این مطلع حالا که دوری از تو سوزانده پرم را ای کاش نذر تو کنم خاکسترم را شاعر بعدی آقای بود که متناسب با ایام غزلی در مدح حضرت صدیقه سلام الله علیها خواندند ما کجا و ذرّه‌ای درک مقام فاطمه بوی پیغمبر می‌آید از کلام فاطمه شاعر بعدی آقای بود که غزلی با موضوع امام رضا علیه السلام خواندند با این مطلع چشمم به اشک غم شده مفروش یا رئوف دنیا مرا فروخت تو مفروش یا رئوف شاعر بعدی آقای بودند که شعری رضوی با این مطلع خواندند ای نور بی نظیر خدا یا ابالحسن ای آفتاب اهل ولا یا ابالحسن آخرین نفر آقای بودند که شعری را با موضوع حماسه نماز جمعه نصر خواندند با این مطلع شبی که بیم سرک می‌کشید از روزن شبی که خواب ترور دیده بود اهریمن در نهایت جلسه با به پایان رسید. 🌹اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج🌹 https://eitaa.com/joinchat/4073652327C9ee4eeaef2
هدایت شده از مجتبی خرسندی
جمع مفرد - مجتبی خرسندی.pdf
650.5K
نام کتاب؛ برگزیده‌ابیات‌علوی، از رودکی تاشهریار گردآورنده؛ ناشر؛ انتشارات عصر صادق قم دانلود رایگان و حلال لطفا برای دیگران هم ارسال کنید. تعجیل در ظهور صلوات. 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از مجتبی خرسندی
مجتبی خرسندی - سفرنامه طوبای نی ریز.pdf
645.4K
سفر به؛ شهر فاطمی نی‌ریز - استان فارس بهمن‌ماه ۱۴۰۲ @Mojtaba_khorsandi