و قسم به لحظهای که قلبت میشکند و سینهات به تنگ میآید؛ خدایت بزرگتر از قلب توست...!
اشکامو خواستم مرهم زخمات کنم، یه لحظه یادم اومد مرهم این زخمای عمیق، بارونه؛ بارون شدم برای زخمات، اما بارون نم نم...
ببخش که مثل همیشه نوکری کردم بلد نبودم...
#یارالارُوا_قوربان
دوای زخم سر تو، شیر نبود مولا جان، عشق بود؛ که مردم دریغش کردند!
ای من فدای زخمهایت شوم، مگر زخم تو فرق سرت بود ای ساقی کوثر؟!
#یارالارُوا_قوربان
آخرشم نفهمیدم شمشیرها هم مثل مسمار داغ بودن یا نه، آخه آهن زود داغ میشه، مخصوصا اگه هوا گرم باشه
#یارالارُوا_قوربان
هر بار که مادرت رو صدا زدی، زخم تازه خوردی؛ فدای زخمای دلت بشم...
#یارالارُوا_قوربان
اگه با نیومدن من زخمات خوب میشه، باشه دورت بگردم من تا ابد خودمو محروم از تماشای قامت گنبدت میکنم!
فقط
زخمات
خوب
شه...
#یارالارُوا_قوربان
اشکای من مرهم زخماته، خون زخمای تو مرهم خراشای قلب من...
اما زخمای من کجا و زخمای تو کجا...
مرهم من برا اربابم کجا و مرهم تو برای نوکرت کجا...
چقدر تو کریمی حسین:)
#یارالارُوا_قوربان
مثل همیشه توی قلبم یه گوشه به شیشگوشهات اضافه کردم مخصوص خودم و دردام، اما باز شرمندم کردی...
آخه تو دردای منو نگفته خوندی..
#یارالارُوا_قوربان
خاک گفت: وقتی رسیدی و قدم گذاشتی رو چشمم بغلت کردم، گرمِ گرم؛ نمیدونستم دل به دل راه داره، آخه تو هم لحظههای آخر گرم بغلم کردی...
ببخش عزیزدل! گرمای آغوش من، گرمای آفتاب بود و گرمای آغوش تو، گرمای خونت...
انگار تو نوکراتو بیشتر دوست داری...
-و خاک حرف دل ما رو زد...
#یارالارُوا_قوربان