🌅 توبه نصوح...(داستان واقعی)
نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت. او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند.
و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت. او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت. هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد.
روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند.
رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست.
مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم. با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در استقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند. نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد.
روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم. نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست. وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
آن شخص به دستور خدا گفت: بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد. به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، (توبه نصوح) گویند.
📗 #انوار_المجالس
✍ محمدحسین شهرابی اردستانی
🌸 http://eitaa.ir/joinchat/8716288C40b733d190
📚 برکت دعای مادر
محمد بن علی ترمذی، از عالمان ربانی و دانشمندان عارف مسلک بود. در عرفان و طریقت، به علم بسیار اهمیت می داد؛ چنان که او را حکیم الاولیاء می خواندند.
در جوانی با دو تن از دوستانش، عزم کردند که به طلب علم روند. چاره ای جز این ندیدند که از شهر خود، هجرت کنند و به جایی روند که بازار علم و درس، در آن جا گرم تر است.
محمد، به خانه آمد و عزم خود را به مادر خبر داد. مادرش غمگین شد و گفت: ای جان مادر! من ضعیفم و بی کس و تو حامی من هستی؛ اگر بروی، من چگونه روزگار خود را بگذرانم. مرا به که می سپاری؟ آیا روا می داری که مادرت تنها و عاجز بماند و تو دانشمند شوی؟ از این سخن مادر، دردی به دل او فرود آمد. ترک سفر کرد و آن دو رفیق، به طلب علم از شهر بیرون رفتند.
مدتی گذشت و محمد همچنان حسرت می خورد و آه می کشید. روزی در گورستان شهر نشسته بود و زار می گریست و می گفت: من این جا بی کار و جاهل ماندم و دوستان من به طلب علم رفتند. وقتی باز آیند، آنان عالم اند و من هنوز جاهل. ناگاه پیری نورانی بیامد و گفت: ای پسر! چرا گریانی؟ محمد، حال خود را باز گفت.
پیر گفت: خواهی که تو را هر روز درسی گویم تا به زودی از ایشان در گذری و عالم تر از دوستانت شوی؟ گفت: آری، می خواهم. پس هر روز، درسی می گفت تا سه سال گذشت. بعد از آن معلوم شد که آن پیر نورانی، خضر (ع) بوده و این نعمت و توفیق، به برکت رضا و دعای مادر یافته است.
📗 #تذكرة_الاولياء
✍ عطار نیشابوری
🌸 http://eitaa.ir/joinchat/8716288C40b733d190
💠 ذکر وسعت رزق
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم:
🌱 مردی از انصار را بعد از مدتی دیدند به او فرمود علت غیبتت چیست؟
گفت #فقر و درد ای پیامبر خدا
🌱حضرت فرمود: آیا نمیخواهی کلامی به تو بگویم که با گفتن آن فقر و درد از تو رخت بر بندد؟
گفت بلی یا رسول الله
🌱حضرت فرمود هنگامی که صبح را شب کردی بگو:
🍃لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ باِللهِ ( اَلعَلیِّ العَظیمِ )
تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ اَلّذی لا یَمُوتُ
وَ الحَمدُ للهِ اَلّذی لَم یَتَّخِذ وَلَداً
وَ لَم یَکُن لَهُ شریکٌ فِی المُلکِ
وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِن الذُّلِّ
وَکَبِّرهُ تَکبیراً
🍂آن مرد گفت قسم به خدا من این ذکر را بیش از سه روز تکرار نکردم مگر آن که فقر و درد از من زائل گشت .
📚 نقل از کتاب اصول کافی
🌸 http://eitaa.ir/joinchat/8716288C40b733d190
📌آیتالله مکارم شیرازی: بانک ها به وام گیرندگان مهلت دهند
🔹بعضی بانک ها قرض الحسنه ۲٨ درصدی می دهند، یعنی چه؟!
🔹نام ربا خواری را به دروغ، قرض الحسنه می گذارند
🔹بانک های ما چندین درصد سود از صنایع می گیرند. این آدم چه رقم می تواند رقابت کند؟ این نوع سودها مشکلات اقتصادی را حل نمی کند.
🌸 http://eitaa.ir/joinchat/8716288C40b733d190
🔴سخت تر از همه!
عالمی را گفتند:
فلانی قادر است #پرواز کند،
گفت: این که مهم نیست ، مگس هم میپرد.
گفتند: فلانی را چه میگویی؟ روی آب راه میرود!
گفت: اهمیتی ندارد، تکه ای چوب نیز همین کار را میکند.
گفتند: پس از نظر تو #شاهکار چیست؟
گفت: اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی، دروغ نگویی، کلک نزنی و سوء استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی.
این شاهکار است...
🌸 http://eitaa.ir/joinchat/8716288C40b733d190
🌹"شاید کسی از راه بیاید که تو باشی"
💠شاعر: #مهدی_جهاندار💠
یک روز نوشتیم بر این آبی کاشی
شاید کسی از راه بیاید که تو باشی
یک چند گذشت و خبری از تو نیامد
دلها متلاطم شد و کاشی متلاشی
یک روز گرفتار شک و شاید و تردید
یک روز غلطگیری و اشکال تراشی
روشنتر از آیات و روایات خدا کو
ما متن رها کرده به دنبال حواشی
اما کسی از راه میآید خبری هست
سوگند به فیروزه و گلدسته و کاشی
همسایۀ دیوار به دیوار کجایی؟
وقت است که جارو بزنی آب بپاشی
🌸 http://eitaa.ir/joinchat/8716288C40b733d190
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۳دقیقه پاسخ روحانی به منتقدین برجام
📌 در تاريخ خواهند نوشت، رييس جمهوری با چشمهای بسته و دهان باز...
@farhang 🌸 فرهنگ
📚 نه مال جاوید ماند و نه فرزند
لقمان حکیم به فرزندش می گفت: فرزندم! پیش از تو مردم برای فرزندانشان اموالی گِرد آوردند. ولی نه، اموال ماند و نه فرزندان آنها و تو بنده مزدوری هستی. دستور داده اند کار بکنی و مزد بگیری! بنابراین کارت را به خوبی انجام بده و اجرت بگیر!
در این دنیا مانند گوسفند مباش که میان سبزه زار مشغول چریدن است تا فربه شود و زمان مرگش هنگام فربهی اوست. بلکه دنیا را مانند پل روی نهری حساب کن که از آن گذشته و آن را ترک می کنی که دیگر به سوی آن برنمی گردی...
بدان چون فردای قیامت در برابر خداوند توانا بایستی از چهار چیز سوأل می شود:
1⃣ جوانیت را در چه راهی از بین بردی؟
2⃣ عمرت را در چه راهی نابود نمودی؟
3⃣ مالت را از چه راهی به دست آوردی؟
4⃣ در چه راهی خرج کردی؟
فرزندم! آماده آن مرحله باش و خود را برای پاسخگویی حاضر کن!
📗 #بحارالانوار، ج 13، ص 413
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
🌸 http://eitaa.ir/joinchat/8716288C40b733d190
#پرسش_و_پاسخ از آیتالله بهجت قدسسره
❓زیاد مرتکب معاصی میشوم و هرچه تلاش میکنم، موفق نمیشوم.
📝 جواب: بسمهتعالی، نقل شده از أحدالحُسَینَین (نوشته حسین خلیلی و نوری) که برای این مقصود، حمد و سوره، اهدا شود برای مدفونین از مؤمنین و مؤمنات در مشاهد ثمانیه مشرَّفه: «حرمین شریفین» (مکه و مدینه)، «نجف اشرف»، «کربلای مشرّفه»، و «الکاظمیةالمشرَّفه» و «سامراءالمشرّفه» و «المشهد الرضوی المشرَّف» و «قم المشرَّفه» و حمد و سوره برای مدفونین در سائر مشاهد مشرَّفه.
🌹 http://eitaa.ir/joinchat/8716288C40b733d190