♦️ ۱۱مرداد سالروز شهادت شیخ #فضلاللهنوری رحمةالله علیه بود
❇️ شیخ فضلالله نوری در طلوع مشروطیت و جنبش عدالتخواهی با دو زعیم مشروطه آیتالله سید عبدالله بهبهانی و آیتالله سید محمد طباطبایی همراه و همگام بود. اما پس از مدتی از مشروطهطلبان جدا شد. زیرا مشروطهء تنها (=جمهوری) را با شریعت سازگار نمیدانست و آن را دستاورد شرق و غربی میدانست که قصد تسلط بر امور مسلمین را داشتند. فلذا خواستار حکومت مشروطهء مشروعه (=جمهوری اسلامی) شد. از این پس اختلاف بین مشروطهخواهان با شیخ فضلالله و طرفدارانش آغاز شد به طوری که طرح ترور شیخ را ریختند و در ۱۶ ذی الحجه ۱۳۳۶قمری شیخ فضلالله توسط کریم دواتگر مورد سوء قصد قرار گرفت و گلولهای به پای شیخ اصابت کرد، ضارب نیز دستگیر شد، ولی شیخ او را بخشید
❌پس از مدتی جنگ بین مشروطهخواهان و مستبدین طرفداران حکومت محمدعلی شاه، با فتح تهران توسط مشروطه خواهان پایان یافت و محمدعلی شاه از سلطنت خلع و احمدمیرزا ولیعهد به تخت سلطنت جلوس نمود. تهران بدست مشروطه خواهان افتاد و جان شیخ فضلالله مورد تهدید ایشان قرار گرفت و مشروطه خواهان منزل شیخ را محاصره کردند
🔴اسلام زیر بیرق کفر نمی رود‼️
وقتی منزل شیخ توسط مشروطه خواهان محاصره شد، یک نفر از سفارت روس وارد خانه شد و از ایشان خواست که به سفارت روسیه پناهنده شود. اما شیخ به شدت مخالفت کرد، بعد آن شخص گفت؛ لااقل پرچم روس را بالای در خانه نصب نمایید؛ باز هم شیخ فضل الله جواب داد که «اسلام زیر بیرق کفر نمی رود» و فرمود: «آیا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده ام حالا بروم زیر بیرق کفر؟»
⛔️پس از آن جمعی از مشروطه خواهان به منزل شیخ رفته او را دستگیر نمودند و به میدان توپخانه بردند، وی در محکمه انقلابی که دادستانش شیخ ابراهیم زنجانی بود به اعدام محکوم شد و یپرم خان ارمنی که ریاست نظمیه را بعهده داشت حکم اعدام شیخ را به اجرا درآورد
💠مهمان رسول الله🌹
در آستانه اعدام، یکی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد که شما این مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن برهانید. ایشان در جواب گفت: « دیشب رسول خدا را در خواب دیدم فرمودند: فردا شب مهمان منی ...
من چنین امضایی نخواهم کرد».
🚨پرچم استیلای غرب زدگی
مرحوم جلال آل احمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران می نویسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سرِ دار همچون #پرچمی می دانم که به علامت #استیلای_غرب_زدگی پس از ۲۰۰ سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد‼️
📝اما درد در آنجاست که پس از گذشت دهها سال از شهادت شیخ شهید، و پس از ۴۵ سال از طلوع انقلاب اسلامی، ایران عزیز ما همچنان درگیر صدمات و لطماتی است که از جانب قشر #روشنفکرنمای_غربزده بر پیکر مجروحش وارد می گردد
درد بزرگتر آنست که این جماعت فریفته غرب، با تغییر چهره در لباس روحانیت نفوذ کرده و با سواستفاده از روحیه مذهبی ملت ایران، در چند دوره توانستند بر مسندهای اجرایی و تقنینی کشور حاکم شوند و در جهت پیشبرد منویات لیبرالیسم(=مشروطه غربی) گام بردارند
👏 کف زدن فرزندِ شيخ فضل الله نوري، براي اعدام پدر‼️
🔹يكي از مسايل پندآموز تاريخ كه بسيار دردناك و در عين حال عبرت انگيز بود، ماجراي كف زدن فرزند آيت الله حاج شيخ فضل الله نوري هنگام اعدام پدر بود!
اين مجتهد و عادل انقلابي، عليه مشروطه غيرمشروعه آن زمان، قد علم كرد.
با اين كه اول مشروطه خواه بود، اما چون مشروطه از مسير اصلي خود منحرف و از مسير اسلام خارج شد، با آن مخالفت كرد، عاقبت او را گرفتند و زنداني كردند.
شيخ پسري داشت و بيش از بقيه اصرار داشت كه پدرش را اعدام كنند!!
يكي از بزرگان گفته بود، من به زندان رفتم و علت را از شيخ فضل اللّه نوري سؤال كردم؛ ايشان فرمود:
خود من هم انتظارش را داشتم كه پسرم چنين از كار درآيد.
چون شيخ شهيد، اثر تعجب را در چهره آن مرد ديد، اضافه كرد:
اين بچه در نجف متولد شد. در آن هنگام مادرش بيمار بود، لذا شير نداشت؛ مجبور شديم يك دايه شيرده براي او بگيريم .
پس از مدتي كه آن زن به پسرم شير مي داد، ناگهان متوجه شديم كه وي زن آلوده اي است؛ علاوه بر آن از دشمنان اميرالمومنين(ع) نيز بود.... کار اين پسر به جايي رسيد كه در هنگام اعدام پدرش كف زد.
آن پسر فاسد، پسري ديگر تحويل جامعه داد به نام نورالدین كيانوري كه رئيس حزب کمونیست توده شد!
✍️ برای پدر ها و مادرهایی که دوست دارید بچه هاشون صالح و مؤمن بشن این پیام رو بفرست ..کمک کنید تا با شیر و غذای حلال بچه های سرزمین عزیزمون ایران پاک طینت و پاک دست و پاکیزه عمل بشن.... اين داستان واقعی از شهید شیخ فضل الله نوری اثر بسیار مهم #شیرمادر را در شاکله فرزند، گوشزد مي كند.
اگر نگران آینده فرزند دلبندمون هستیم از غذایی طیب و طاهر و نیز پاکیزه از انواع آلودگی های ربا اختلاس و غصب و رشوه و خیانت و....... آنها رو تغذیه کنیم.
⏳١١ مرداد ١٢٨٨ ه.ش - سالروز شهادت آيت الله"شيخ فضل الله نوري"
⏳١١ مرداد ١٢٨٨ در تقویم شهادت شیخ رحمة الله عليه
🏴 دستگیری شیخ فضل اللّه نوری، محاکمه و اعدام او
▪️بعد از فتح تهران، مخالفان شیخ فرصت را غنیمت شمرده، واهمه خود از روشنگری های شیخ را در میان سردمداران حاکم مطرح ساختند.
▪️در منزل سپهدار تصمیم به اعدام شیخ گرفته شد. یپرم خان بر جنایت اصرار داشت و سپهدار راضی بود و سردار اسعد هم سکوت کرد. روز یازدهم رجب ١٣٢٧ ق هشتاد نفر از مجاهدان مسلح ارمنی به منزل شیخ هجوم بردند و خانه را محاصره کرده، پشت بام ها را اشغال کردند.
➖ شهادت
▪️نادعلی، پیشکار مخصوص شیخ، می گوید: در میان شیون و زاری و ناله اهل خانه، یوسف خان ارمنی دست شیخ را گرفته، کشان کشان بیرون آورد و درون درشکه انداخت و فرمان حرکت داد. سواران مجاهد دور درشکه را گرفته و یکسره شیخ را به اداره نظمیه در میدان توپخانه بردند و در ضلع شرقی عمارت نظمیه زندانی کردند.
▪️بعد ازظهر سیزده رجب، شیخ را برای محاکمه به عمارت گلستان بردند و در تالار آن، شیخ ابراهیم زنجانی شروع به محاکمه کرد.
▪️جالب اینجاست كه وقتی محاكمه صورت می گرفت، در بیرون مشغول آماده سازی جایگاه اعدام وی بودند. هنگامی كه می خواستند او را برای اعدام ببرند، اجازه ی خواندن نماز عصر را به وی ندادند و ایشان را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی كردند. وقتی به در نظیمه رسید رو به آسمان كرد و گفت: افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعبادو حدود یك ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب ١٣٢٧ قمری بود. وقتی به پایه ی دار نزدیك شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد كند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی كنند. پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب ده دقیقه برای مردم صحبت كرد و فرمود:
▪️خدایا، تو خودت شاهد باش كه من آنچه را كه باید بگویم به این مردم گفتم خدایا تو خودت شاهد باش كه من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد كردم، گفتند قوطی سیگارش بود.
▪️خدایا تو خودت شاهد باش كه در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم كه مؤسس این اساس لامذهبین هستند كه مردم را فریب داده اند این اساس مخالف اسلام است. محاكمه ی من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بن عبدالله(صل علیه وآله). آن گاه عمامه را از سر برداشته و فرمود: از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت.
▪️در آستانه ی اعدام یكی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد كه شما این مشروطه را امضا كنید و خود را از كشتن برهانید و او در جواب فرمود:
▪️دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند: فردا شب مهمان منی. من چنین امضایی نخواهم كرد.
▪️طناب دار به گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیكر بی جان وی برفراز دار باقی مانده بود. دسته موزیك شروع به نواختن كرد و مردم از جمله پسر شیخ كف می زدند و شادی می كردند و چه بی احترامی هایی كه به جنازه ی شیخ نكردند. پس از این که آقا، جان تسلیم کرد، دسته موزیک نظمیه پای دار آمد و همان جا وسط حلقه شروع کرد به زدن. مجاهدین با تفنگهایشان همین طور می رقصیدند. شنیدم که بعضی ها می گفتند: "شیخ فضله به درک رفت!" از بالای ایوان نظمیه یک کسی فریاد کشید و به مردم گفت: "همچنین دست بزنید که صدایش توی سفارت به گوشش برسه!" یعنی به گوش محمدعلی شاه.
▪️در اثر تلاطم و طوفان که دائماً جسد را بالای دار تکان می داد، یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد!
▪️جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه-همه می خواستند خود را به جنازه برسانند؛ دور نعش را گرفتند؛ آن قدر با قنداقه تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد. هر که هرچه در دست داشت می زد؛ آنهایی که دستشان به نعش نمی رسید، تف می انداختند.
▪️یک مرتبه دیدم یک نفر از سران تفنگداران، مرد تنومند و چهارشانه ای بود، وارد حیاط نظمیه شد. جلو آمد و بالای جنازه ایستاد، این بی حیا به جنازه آقا...
▪️سپس یک مردی با لباس مشکی وارد شد، عصا به دست، مقابل سر آقا ایستاد؛ با عصا چادر نماز را از روی آقا پس زد و همین طور که تماشا می کرد فحش نثار آقا می کرد. این شخص شارژدافر سفارت عثمانی بود؛ او هم رفت!...
🏴 تاریخ اصلی شهادت ٩ مرداد است
⚪️ گروه واتساپ #پایداری
https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl
۱۳ مرداد سالگرد شهادت فرمانده لشگر سیدالشهدا(ع)، علی موحد گرامیباد
🌟دست قطع شده اش را زیر کتش قایم کرد!؟
پدر ماجرای مجروحیت دست علیرضا را اینطور تعریف می کند: علیرضا که به شهادت رسید فقط نزدیک به ۵۰ نفر آمدند و به ما گفتند با علیرضا بودیم که شهید شد. یکی می گفت ترکش خورد، یکی می گفت نارنجک خورده، خود ما هم مانده بودیم. مسئولیت صبح عملیات بازی دراز بر عهده علیرضا بود. صبح علیرضا بلند می شود همه را برپا می دهد. دشمن از چادر آخر پاتک زده و جلو آمده بود تا علی را می بینند او را به رگبار می بندند. وقتی تیر می خورد از کنار صخره پایین می آید. دشمن تیرهایش که تمام می شود، نارنجک پرتاب می کند. تا می آید که نارنجک را بردارد در دستش منفجر می شود. دستش را می گذارد زیر اورکتش تا شش بعد از ظهر که عملیات تمام می شود. فرماندهان می بینند رنگ و روی علیرضا پریده است می فهمند دستش قطع شده. علیرضا را می برند امداد و می گویند باید عمل شوی. ساعت سه نصفه شب علی را به تبریز می برند. کمی شلوغ می کند که چرا من را آورده اید بیمارستان؟ اتفاقی نیافتاده است. دیده بودند یکی از اسرایی که از عراقی ها گرفته اند خیلی ناراحت است. پرسیده اند چه شده؟ گفته بود من نارنجک را پرتاب کردم. علیرضا همانجا قمقمه آبش را می آورد به این عراقی می دهد. این از ایمان قوی بچه ها بود.
🌟علیرضا دستش قطع شده بود، خواهر شهیدی را پسندید و باهم قرار گذاشتند. در این فاصله محمد 12 اردیبهشت به شهادت رسید. چهلمش را برگزار کردیم. پایان مراسم چهلم عروس علیرضا را به همه معرفی و اعلام کردیم فردای چهلم برنامه علیرضا را داریم. دخترم هم عقد کرده بود. از مجلس بیرون آمدیم به پدر داماد گفتیم عروست را ببر.
دو روز بعد برای خواندن خطبه عقد خدمت امام(ره) رفتیم. آن زمان پدر داماد را راه نمی دادند. من عین راننده تاکسی دم در ایستادیم و مابقی نزد امام رفتند و خطبه عقد جاری شد.
علیرضا برای عروسی اعلام کرد چیزی نمی خواهد و می خواهد عروسی را در مسجد بگیرد. مسجدی قدیمی را انتخاب کردیم که بچگی بچه ها و خودمان در این مسجد گذشت؛ عروسی را گرفتیم. علیرضا از اینجا زندگی دار شد.
🌟علیرضاموحد دانش در جریان انقلاب پا به پای مردم انقلابی فعالیت های ضد شاهنشاهی میکرد. از حضور در تظاهرات تا نگهبانی اسلحهخانهها و محلهای استقرار ضد انقلاب و بازماندگان رژیم قبلی. بعد از پیروزی انقلاب یکبار که علیرضا در حال پاسبانی روی برجک بود نصیری و هویدا از عوامل رژیم شاه را می بیند که از کاخ بیرون می رفتند. کمی سر و صدا می کند اما کسی متوجه نمی شود. می دود پاره ای آجر برمی دارد و به سر نصیری می زند این کار را که می کند مردم اطراف متوجه ماجرا می شوند و نصیری و هویدا را به زندان می اندازند.
🌟پدر شهیدان موحد دانش می گوید: علی مدتی از محافظان مقام معظم رهبری و محمدرضا محافظ دکتر آیت بود. علیرضا از اولین نیروهایی بود که سپاهی شد. یک روز از طرف سپاه برای تحقیقات به منزل می آیند که خود علیرضا در را باز می کند. سوال اولیه را می پرسند نیم ساعتی از او سوال می کنند که آیا علی را می شناسید؟ این هم نمی گوید منم. کامل سوالات را جواب می دهد. در آخر که می پرسند کی به خانه می آید؟ علیرضا می گوید یک ساعت است وقت من را گرفتید.
کتاب زندگی به سبک شهدا
#ناصرکاوه
🔰 *عملیات ترکیبی ویژه در مدار ۳۶۰ درجه*
✍️ابوشاکر
🔸 *اقدامات تروریستی، همان قدر که دشوار مینماید، سهل هم هست.* نمونه نزدیک، ترور دونالد ترامپ، آن هم بدون دخالت هیچ سرویس خارجی و با وجود شدیدترین حفاظتهای امنیتی است. تیری که از سوی یک جوان آمریکایی در پنسیلوانیا شلیک شد، میتوانست رئیسجمهور سابق (و احتمالا آتی) آمریکا را از پا درآورد. موضوع مهم در ماجرای ترور شهید اسماعیل هنیه، شناسایی و بستن رخنههای امنیتی است و مهمتر از آن، زدن ضربات دردناک و پشیمانکننده به بانیان ترور، در عمق موجودیت آنهاست.
🔸 *ایران، رژیم اسرائیل را چگونه مجازات خواهد کرد* ؟ گمانهها بسیار متنوع، و برای رصدگران صهیونیست سردرگمکننده است. اکنون، دیگر مسئله این نیست که آیا موشکها و پهپادهای ایران (و مقاومت لبنان و یمن و عراق و سوریه) میتوانند از تور راداری و پدافندی اسرائیل و حامیانش عبور کنند؟ و آیا ایران و متحدانش، اراده چنین کاری را دارند یا نه؟ پاسخ هر دو سؤال، آری است و ایران، این پاسخ صریح را 25 فروردین ماه گذشته نشان داد؛ هنگامی که دو پایگاه نظامی و یک مرکز جاسوسی را در عمق سرزمینهای اشغالی درهم کوبید.
🔸- *آلون بن دیوید تحلیلگر نظامی روزنامه معاریو: ایران، روز قیامت را به اسرائیل نشان داد. در حین حمله، لحظات سختی را تجربه کردیم* . ترس، تمام وجود سربازانی را که در پایگاهها حضور داشتند، فرا گرفته بود.
🔻- اکونومیست: در عملیات موشکی و پهپادی ایران، شاهد همکاری دوستان اسرائیل بودیم. اما *ایران، تابوی حمله به اسرائیل را شکست* .
🔻- نیویورک تایمز: *مقامات اسرائیل نسبت به شدت پاسخ ایران، دچار اشتباه محاسباتی شدند. چند مقام آمریکایی و یک مقام ارشد اسرائیلی گفتند: اسرائیلیها به شدت اشتباه محاسباتی کرده بودند* و فکر میکردند ایران، واکنش شدیدی نشان نخواهد داد.
🔻- هاآرتص، به قلم آلون پینکاس (کنسول پیشین اسرائیل در نیویورک): *بازدارندگی اسرائیل که با حمله حماس در 7 اکتبر آسیب جدی خورده بود، با حمله 14آوریل ایران، از بین رفت* .
🔻- بیبیسی: *تحقیقات ما، خسارتهای حمله ایران به پایگاه نواتیم اسرائیل را تأیید میکند* . این حمله بیسابقه، از نظر نظامی- اطلاعاتی پُراهمیت است. *ایران با 170 پهپاد، 120 موشک بالستیک و 30 موشک کروز به اسرائیل در سه مرحله حمله کرد* ... پایگاه هوائی نواتیم، یکی از پایگاههای اصلی اسرائیل در 20 کیلومتری مرکز هستهای دیمونا است و حمله به آن میتواند حامل پیامی تهدیدآمیز باشد.
🔸اما ایران اکنون، چند گام جلوتر از 5 ماه قبل است و مجازات صهیونیستها این بار متنوعتر، ترکیبیتر و دردناکتر خواهد بود. حملات پنج ماه قبل، فقط از چند شهر ایران صورت گرفت و در قیفی تنگ (محدوده به مرز شرقی فلسطین اشغالی/ حداکثر 60 درجه) انجام میشد، اما اکنون رژیم صهیونیستی، با تهدید ۳۶۰ درجهای مواجه است و صهیونیستها از هیچ سمتی (شمال، جنوب و غرب/ دریای مدیترانه) احساس امنیت نمیکنند.
🔸رژیم آمریکا نمیتواند خود را از عملیات انتقامی جبهه مقاومت مصون تصور کند، چرا که پشتیبان و شریک جرم جنایات اخیر است. جنایات تروریستی اسرائیل با هماهنگی و حمایت آمریکا انجام میگیرد و به تنهایی امکانپذیر نیست. حتی برخی از اقدامات تروریستی که خارج از توان اسرائیل است، توسط آمریکا انجام میشود؛ اما صهیونیستها گردن میگیرند تا هم رفع مسئولیت از تروریستهای سنتکام شده باشد و هم حیثیت خاکمال شده ارتش اسرائیل ظرف ده ماه گذشته را ترمیم کنند.
دختر اسماعیل هنیه: موشک های ایران آماده و منتظر دستور پرتاب هستند
✅ *گاهی کفتارها شیر را بخاطر فرار شکارش سرزنش می کنند، کار کفتار همین است، وگرنه می داند شیر هزاران شکار موفق دارد و شاید گاهی یک شکار فرار کند* ❗️
✅ کفتار انسانی شکستهای قهرمان ورزشی جهان را به رخش می کشد، چون حقیر و حسود است، ولی قهرمان، قهرمان است گرچه چند شکست داشته باشد❗️
✅ جمهوری اسلامی ایران در برابر 10 سرویس امنیتی اطلاعاتی قدرتمند ایستاده و سالانه 100یکصد اقدام امنیتی را خنثی می کند، یک مورد هم بالاخره دشمن جنایت می کند،البته بعد از ضربات مستمری که می خورد❗️
جنگ است دیگه، مهم موفقیت نهایی است❗️
✅ *ولی کفتارهای داخلی، به هرحال کفتارند و به دستور کارفرمای صهیونیستی باید امنیت و اقتدار ایران را زیر سوال ببرد* ❗️
والبته قوه قضائیه واطلاعات باید بدون اغماض با کفتارهای مجازی برخورد عبرت آمیز داشته باشد، مثل همه جای دنیا❗️
🔻 *ترور ترامپ در آمریکا با بودجه 900 میلیارد دلاری نظامی آنها، باعث نشد کسی سیستم امنیتی آنها را تضعیف کند* در ایران به جای محاکمه اسرائیل جنایتکار، سیستم امنیتی تحقیر می شود! زیرا در ایران دروغ و لجن پراکنی هزینه ندارد. ‼️
✍️ابوشاکر
ـــــــــــــــــــــــ
🔴 اطلاعیه شماره ۳ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیرامون جنایت تروریستی رژیم صهیونیستی در به شهادت رساندن "اسماعیل هنیه"
🔹 بسم الله الرحمن الرحیم
بدنبال اقدام تروریستی رژیم جنایتکارانه صهیونیستی که منجر به به شهادت شهید والامقام دکتر اسماعیل هنیه رئیس مجاهد و شجاع دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی(حماس) و همراه ایشان گردید، باطلاع عموم ملت ایران می رساند؛
۱. این اقدام با طراحی و اجرای رژیم صهیونیستی و حمایت دولت جنایتکار آمریکا انجام شده است.
۲. با توجه به تحقیقات و بررسیهای بعمل آمده، این عملیات تروریستی با شلیک پرتابه کوتاه برد با سر جنگی حدود ۷ کیلوگرمی، همراه با انفجار شدید، از خارج محدوده استقراری اقامت میهمانان صورت گرفته است.
🔹در پایان تاکید میشود ؛ خونخواهی "شهید اسماعیل هنیه" قطعی و رژیم ماجراجو و تروریست صهیونی پاسخ این جنایت را که "مجازات سخت " است را در زمان ، مکان و کیفیت مقتضی، قاطعانه دریافت خواهد کرد.
روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
ـــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا به لاک سیاه زنی که پشت دسته های عزاست، ببخش 🤔🤔
♥️شهید جانباز ۷۰ درصد، رجب زاده که در دوران جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۶ در منطقه هور عراق، بر اثر اصابت خمپاره زخمی شد و صورتش را از دست داد. وی بیش از ۳۰ بار تحت عمل جراحی قرار گرفت و سرانجام در ۱۴ مرداد ۱۳۹۵ به شهادت رسید👇
«بابا رجب» اسطوره فراموش نشدنی
https://mashhad.navideshahed.com/fa/news/434780/%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%A7-%D8%B1%D8%AC%D8%A8
۱۴ مرداد سالگرد شهید حسن آیت، گرامیباد👇
به راستی چرا از دکتر آیت چنین کینه و خشمی داشتند که با آن وضعیت تکاندهنده و با اعمال حداکثر ظرفیت نظامی موجودشان، او را به خاک و خون کشیدند؟ 3 اسلحه خودکار و 60 گلوله یعنی 3 مسلسل خشاب پر در اختیار داشتند که همه این گلولهها را به سوی شهید آیت شلیک کردند، در حالی که بنا به اظهار نظر کارشناسان، او با همان دو گلوله اول که به سینه و سرش اصابت کرد، به شهادت رسید.
رازهای ترور وحشیانه آنکه اسرار هویدا میکرد👇ادامه را در آدرس زیر بخوانید
https://kayhan.ir/fa/news/293020/%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D9%88%D8%AD%D8%B4%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A2%D9%86%E2%80%8C%DA%A9%D9%87-%D8
هدایت شده از مسجدحضرت فاطمةالزهراس_چیتگر
🏴السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
🏴مراسم دهه ی اول صفر ۱۴۴۶ ه.ق
🎙فیض سخنرانی
🔻 حجتالاسلام شیخ حمید تهرانی پویا
🔻حاج محسن عبادی
🔻حاج هاشم طهرانی
📆ازدوشنبه ۱۵ مرداد ماه
⏰بلافاصله بعداز نمازمغرب و عشاء
🔻موقعیت مکانی
https://balad.ir/location?latitude=35.748866&longitude=51.183618&zoom=16.500000
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰کانال رسمی مسجد جامع حضرت فاطمة الزهراء سلام الله علیها_چیتگر
╭┅────────────┅╮
🆔 @masjediun313
╰┅────────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از عکسهاے زیرخاکے
میگن در یزد، خانم معلمی پس از چند بار آموزش درس از شاگردانش پرسید :
چه کسی متوجه نشده است ؟
سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند....
معلم گفت : بیایید جلوی تخته و چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد .
تمام دانش آموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می کردند.
معلم به یکی از سه دانش آموز گفت :
پسرم! این چوب را بگیر و محکم به کف دست من بزن !
دانش آموز متعجب پرسید :به کف دست شما بزنم ؟به چه دلیل ؟
معلم گفت: پسرم مطمئنا من در تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدید! به همین دلیل باید تنبیه شوم!
دانش آموز اول چند بار به دست معلم زد و معلم از درد سوزش دستش، آهی کشید و چهره اش برافروخته شد .
نوبت نفر دوم شد . دانش آموز دوم که گریه اش گرفته بود، به معلم گفت :
خانم معلم ! به خدا من خودم دقت نکردم و یاد نگرفتم . من دوست ندارم با چوب
به دست شما بزنم .
از معلم اصرار و از دانش آموز انکار !
دیگر ،تمامی دانش آموزان کلاس به گریه افتاده و از بازیگوشی های گاه و بیگاه داخل کلاس ،هنگام درس دادن معلم شرمسار بودند
از آن روز دانش آموزان کلاس از ترس تنبیه شدن معلمشان جرأت درس نخواندن نداشتند .
و اما نتیجه ......
این داستان واقعی در یزد مصداقی برای مسئولان است که در حوزه ای اگر خطایی از مخاطبان حوزه آن ها سر زد، خود را باید تنبیه نموده تا الگویی برای رسیدن به جامعه سالم باشیم!
اگر هر کدام از مدیران در حوزه فعالیت خود این گونه عمل کنند ....
مملکت و جامعه ای انسانی خواهیم داشت.
https://eitaa.com/Axe_zirkhakii ایتا ✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 سید حسن نصرالله : ما را از جنگ نترسانید...
🇮🇷 إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ
بیتردید ما از مجرمان انتقام میگیریم
♥️شهید حسین سامی 👈شهیدی که پس از ۴۴ سال تفحص و امروز در سمیرم به خاک سپرده شد👇
🌟حسین سامی مقام، فوتبالیست تیم شاهین آبادان، کشتی گیر قهار و ورزشکاری پرتلاش با قدرت بدنی و روحیه و ایمان بالا تبدیل به فرمانده ای توانمند و غیور شد. او به عنوان فرمانده گردان لشکر ۲۸ سنندج به مقابله با گروهکهای کموله و دموکرات پرداخت و در ۳۱ فروردین ۵۹ در جریان نجات فرمانده شهیدش نصرت زاد به شکل ناجوانمردانه ای توسط عامل نفوذی به اسارت درآمد.
🌟شهید سامی مقام هیچگاه در طول مدت اسارتش در زندان «دوله تو» با دشمن مماشات نکرد، همه پیشنهادهای وسوسه انگیز ضد انقلاب برای همکاری را رد کرده و با مقاومت خود به سایر همرزمانش که در زندان دوله تو اسیر شده بودند، روحیه میداد.حسین بر اثر شکنجه های ضد انقلاب بارها و بارها تا آستانه شهادت میرود، اما سرانجام در ۱۴ مرداد سال ۵۹ مصادف با ۲۳ ماه رمضان، یعنی یک ماه قبل از آغاز جنگ تحمیلی و در حالیکه به دلیل احقاق حق گروگانهای زندانی، دو هفته دست به اعتصاب غذا زده بود، به بهانه آزادی از زندان «دوله تو» خارج و به جنگلهای آلواتان منتقل میشود و با پاها، دستان و چشمان بسته در ۴۴ سالگی توسط جوخههای اعدام به شهادت میرسد.
🌟در جریان عملیات تفحص شهدا در منطقه آلواتان سردشت، پیکرهای مطهر ۷ تن از قهرمانان و شهدای سالهای نخستین پیروزی انقلاب به دست آمدند. نحوه کشف پیکرهای این شهدا، خبر از جنایتی هولناک و خیانتی بزرگ به مردم و هموطنان کرد توسط حزب دموکرات به سرکردگی عبدالرحمان قاسملو میداد.
شهدایی که با دستان، پاها و چشمانی بسته شده که توسط جوخه اعدام حزب دموکرات مظلومانه و در ماه مبارک رمضان به شهادت رسیده بودند از بین ۷ شهید تفحص شده تنها یکی از شهدا که کارت گواهینامه به همراه داشت، شناسایی شد. شهید حسین سامی مقام در ۲۲ سالگی به استخدادم ارتش شاهنشاهی درآمد. دورههای تفنگداری دریایی و رزم آبی خاکی را در انگلیس گذراند و در نیروی دریایی خدمت کرد. او بعد از مدتی به دلیل مقابله با فساد موجود در نیروی دریایی ارتش شاهنشاهی بارها توسط ضد اطلاعات ساواک احضار و در نهایت به نیروی زمینی منتقل شد.
کتاب خاطرات دردناک
#ناصرکاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه شهید طهرانی مقدم که از طبقه بندی امنیتی خارج شده ، بند دلتونو چنان سفت میکنه که هیچی نمیتونه پارش کنه
به حالات چهره و زبان بدن شهید دقت کنید .میگه ما در بخش موشک زمین به زمین مرزی برای برد نداریم!
سال ۸۵
۱۵ مرداد سالگرد خلبان، شهید، سرلشگر بسیجی عباس بابایی👈 گرامیباد
💕نماز_عاشقانه📿
هوای_دونفره👨❤️👨
عاشقانه_مذهبی💞
التماس_دعای_عشق_پاڪ❣😍
قهر بودیم در حال نماز خواندن بود ...📿
#نمازش ڪه تموم شد هنوز پشتــ به اون نشسته بودم ...😐
ڪتاب شعرش رو برداشتــ و با یه لحن دلنشین شروع ڪرد به خوندن ...😌
ولی من باز باهاش قهر بودم ❗️
ڪتابــ رو گذاشتــ ڪنار ...
بهم نگاه ڪرد و گفتــ :
غزل تمام...
نماز تمام...
دینا ماتــ...
سڪوتــ بین من و واژه ها سڪونتــ ڪرد❗️
بازهم بهش نگاه نڪردم ...❗️
اینبار پرسید : 💕عاشقمی ❓
سڪوتــ ڪردم ...😶
گفتــ: 💕عاشق گر نیستی لطفی بڪن نفرتــ بورز...😅
بی تفاوتــ بودنتــ هر لحظه آبم میڪند.😟
دوباره با لبخند پرسید: 💕عاشقمی مگه نه ⁉️
گفتم: نه ❕❗️
گفتــ : لبتــ نه می گوید وپیداستــ میگوید دلتــ_آری ...🙃🤗
ڪه این سان دشمنی یعنی ڪه خیلی دوستم داری ....😜
زدم زیر خنده ... 😂
روبروش نشستم 😑
دیگه نتونستم بهش نگم ڪه وجودش چقدر آرامش_بخشه ....😉😊😘
بهش نگاه ڪردم و از ته دل گفتم : خدا_رو_شڪر_ڪه_هستی ....🙏
🌷پارتی بازی ممنوع🌷
✨مدرسهای که تدریس میکردم نزدیک حرمِ حضرت عبدالعظیم بود. فشار زیادی رو تحمل می کردم. باید اولِ صبح بچهها رو آماده میکردم. حسین و محمد رو میذاشتم مهدکودک و سلمان رو با خودم می بردم مدرسه. از خونه تا محلِکار هم 20 کیلومتر می رفتم و 20 کیلومتر مییومدم. ✨گفتم: عباس! تو رو خدا حداقل کاری کن تا مسیرم یه کم کمتر بشه. عباس با اینکه میتونست ، اینکار رو نکرد وگفت: اونایی که پارتی ندارن پس چیکار کنن؟ ما هم مثل بقیه... ما هم باید مثلِ مردم این سختی ها رو تحمل کنیم...کتاب زندگی به سبک امام و شهدا - تالیف ناصرکاوه📌خاطره ای از زندگی خلبان شهید عباس بابایی📚 منبع: سالنامه یاران ناب 1389 «به روایت همسر شهید»
کتاب_365_خاطره_365_روز
ناصر_کاوه 💌 روای : همسر شهید بابایی
➖➖➖➖
#شهید_عباس_بابایی: 🌷🌷🌷
اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت و فامیلت را که چیزی نداره یا کسی که بیچاره است را از بیچارگی نجات بده☘☘☘
🌷سخنان فرماندهی معظم کل قوا در مورد شهید بابایی🌷
✨«این شهید عزیزمان، انسانی مؤمن و متقی و سربازی عاشق و فداکار بود و در طول این چند سالی که من ایشان را میشناختم، همیشه بر همین خصوصیات ثابت و پابرجا بود.».
✨«او هیچ گاه به مصالح خود فکر نمیکرد و تنها مصالح سازمان و انقلاب و اسلام را مدّ نظر داشت. او فرمانده ای بود که با زیردستان بسیار فروتن و صمیمی بود؛ امّا در مقابل اعمال بد و زشت، خیلی بی تاب و سختگیر بود.».
✨ «این شهید عزیز، یک انقلابی حقیقی و صادق بود؛ و من به حال او حسرت میخورم و احساس میکنم که در این میدان عظیم و پر حماسه از او عقب ماندهام.»
#تواضع_فروتنی_شهید_بابائی
شهيد بابايي از اتومبيلهاي شيك و پر زرق و برق اصلاً خوشش نميآمد و براي اياب و و ذهاب اگر يك وانت هم در دسترسش بود، از آن استفاده ميكرد. خدمت به مردم و به خصوص خدمت به رزمندگان برايش از هر كاري شيرين تر بود... يكبار با هم در جزيره مجنون بوديم و يك وانت در اختيار داشتيم، هنگام غروب آفتاب مرا صدا زد و گفت: حسن مگر وانت نداري؟ گفتم: چرا👈گفت: ما الان كاري نداريم، بيا برويم اين بسيجيها را از سنگرها به مقرشان برسانيم... گفتم: اينها تمام مسلح هستند و شما شخصيت بزرگي هستيد، ممكن است مشكلي براي شما بوجود بيايد...با خنده و با لهجه قزويني گفت: پسر جان آنكس كه بايد ببرد ميبرد. بيا برويم! 😄 خلاصه در اوقاتي كه كاري نداشتيم، به اصرار ايشان ميرفتيم و برادران بسيجي را در جزيره جابهجا ميكرديم و ايشان كه هميشه لباس بسيجي به تن داشت، رزمندگان بسيجي را در آغوش ميگرفت و با شوق ميبوسيد و ميگفت: شما لشكريان امام زمان(عجل) هستيد قدر خودتان را بدانيد...👌
🌷وقتی نبود و مأموریت بود و مدتها میشد که من و بچّهها نمیدیدمش، دلم میگرفت. توی خیابان زنها و مردها را میدیدم که دست در دست هم راه میروند، غصّهام میشد. زن، شوهر میخواهد بالای سرش باشد. بهش میگفتم: «تو اصلاً میخواستی این کاره بشوی چرا آمدی مرا گرفتی؟» میگفت: «پس ما باید بیزن میماندیم؟» میگفتم: «اگر سر تو نخواهم نق بزنم پس باید سر چه کسی بزنم؟» میگفت: «اشکال ندارد ولی کاری نکن اجر زحمت هایت را کم کنی، اصلاً پشت پردهی همهی این کارهای من، بودن توست که قدمهایم را محکمتر میکند.» نمیگذاشت اخمم باقی بماند. کاری میکرد که بخندم و آن وقت همهی مشکلاتم تمام میشد. راوی:همسر شهید
🌷من معمولا چند النگوی طلا در دست داشتم و عباس هر وقت النگوهای طلا را می دید ناراحت می شد و می گفت: ممکن است زنان یا دخترانی باشند که این طلاها را در دست تو ببینند و توان خرید آن را نداشته باشند؛ آنگاه طلاهای تو آنان را به حسرت وامی دارد و در نتیجه تو مرتکب گناه بزرگی می شوی. این کار یعنی فخر فروشی. می گفت: در جامعه ما فقیر زیاد است؛ مگر حضرت زینب (ع) النگو به دست می کردند و یا...
🌷حقیقت این است که روحیه زنانه و علاقه ای که به طلا داشتم باعث شده بود نتوانم از آنها دل بکنم؛ تا اینکه یک روز بیمار بودم و النگوها در دستم بود. عباس به عیادتم آمده بود. عباس را که دیدم، دستم را در زیر بالش پنهان کردم تا النگوها را نبیند. او گفت: چرا بالش را از زیر سرت برداشته ای و روی دستت گذاشته ای؟ چیزی نگفتم و فقط لبخندی زدم. او بالش رابرداشت و ناگهان متوجه النگوهای من شد و نگاه معنی داری به من کرد. از این که به سفارش او توجهی نکرده بودم، خجالت کشیدم. بعد از شهادت عباس به یاد گفته های او در آن روزها افتادم و تمام طلاهایم را به رزمندگان اسلام هدیه کردم... راوی: خانم زهرا بابایی, خواهر شهید
🌷زمانیکه در قرارگاه رعد بودیم، گاهی بچه ها هنگام رفتن به حمام، لباس های چرک خود را کنار حمام می گذاشتند تا بعداً بشویند. بارها پیش آمده بود که وقتی برای شستن لباس هایشان رفته بودند آنها را شسته و پهن شده می یافتند و با تعجب از اینکه چه کسی این کار را انجام داده در شگفت می ماندند!
🌷سرانجام یک روز معما حل شد و شخصى خبر آورد؛ آن کسی که به دنبالش می بودید؛ کسی جز تیمسار بابایی، فرمانده قرارگاه نیست. از آن پس بچه ها از بیم آنکه مبادا زحمت شستن لباسهای شان بر دوش جناب بابایی بیفتد یا آنها را پنهان می کردند یا زود می شستند و دیگر لباس چرک در حمام وجود نداشت.
🌹خاطراتى از امیر سرلشگر خلبلن, شهيد خلبان عباس بابايى
#سالکردشهادت
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه
🌷ماجرای شنیدنی اطاعت شهید بابایی از سرباز پادگانش!
🔸یکی از همرزمان شهید بابایی میگوید: نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورودش به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست.
🔹به بنده حقیر، مسئول وقت فرودگاه، اطلاع دادند "دم درب مهمان داری."! رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته، پس از سلام عرض کردم "جناب بابایی، چرا تو این گرما اینجا نشستی؟!"
🔹خیلی آرام و متواضع پاسخ داد "نگهبان بنده خدا گفت «هواپیما روی باند است و شما نمیتوانی وارد شوی»، من هم منتظر ماندم، مانع پرواز نشوم". در صورتی که شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بود، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او شد، بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم.
#ناصرکاوه
کتاب زندگی به سبک شهدا