11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 ما دنبال این معنویت هستیم
💡 معنویت در جنگ ارادهها، یعنی بریدن از خود و تعریف خود در اراده الهی
💎 معنویت یعنی به اراده الهی در میدان بمانیم.
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی سید مقاومت فهم خود از ولایت مداری را به علامه مصباح یزدی(ره) عرضه می کند
معــــ🌷﷽🌷ـــــ۱۷ـبر
🌹خاکریز خاطرات انقلاب (بازجوی ساواک دوست دوران کودکیام بود)
در سال ۱۳۴۲ شمسی
برای تبلیغ در ایام ماه رمضان
در اواخر زمستان به زاهدان رفتم
که دوباره بازداشت شدم.
بعد از بازجویی مرا بیرون بردند
و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند.
هوا تاریک و بسیار سرد بود.
فهمیدم جایی که مرا بردهاند پادگان نظامی است.
مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند.
این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود.
سربازان از جای خود برخاستند
و دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند.
فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید سریعا مرا به مکانی انفرادی برد.
صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم.
در طی این مدت از من بازجویی شد
که چند ساعت طول کشید.
تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است
و من در بازیهای کودکانهی او و برادرانش شرکت میکردم.
پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند.
عصر بود که مرا به فرودگاه آوردند
و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند.
بعداَ متوجه شدم
که عازم تهران هستیم.
این نخستین سفر من با هواپیما بود.
در هواپیما به مسائل مختلفی میاندیشیدم.
به آیندهی این نهضت اسلامی که برپا شده...
به برپاکنندهی نهضت امام خمینی...
به آیندهای که در انتظار من بود.
از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم.
مجلهای برداشتم
و به ورق زدن آن پرداختم.
چشمم به غزلی افتاد
که از آن خوشم آمد.
من عادت داشتم که هر شعری را میپسندیدم،
در دفتر خاصی که سفینهی غزل نامیده بودم، مینوشتم.
دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن میکشند
تا ببینند من چه مینویسم.
وقتی شعر را نوشتم،
ذیل آن این عبارات را هم افزودم:
«این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مامور خوشاخلاق از زاهدان به جای نامعلومی میبرد، نوشتم!»
این عبارت، اثر مثبتی بر هر دوی آنها گذاشت.
🎤 راوی: حضرت امام خامنهای
📖 منبع: کتاب "خون دلی که لعل شد"
🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷
🌻اللهُـمَّ احفظ نائب المهدی(عج) امامنا الخامنهای🌻
@mabar17
با اینا ...
زندگی رو در می کنم !
با اینا ...
خدا رو دورتر می کنم!
آره
وقتی تو نباشی
با اینا شب و روز رو سر می کنم!
وقتی تو نیستی
به اینا دل می بندم!
وقتی تو نیایی
با اینا خودم رو بدتر می کنم!
وقتی تو نبینی
با اینا خودم رو نشون می دم!
وقتی تو نشنوی
با اینا فریاد می زنم!
چرا؟!
خودت که بهتر می دونی!
وقتی تو باشی
نه که درد احساس نکنم
که اصلا درد ندارم!
کنار تو
نیاز به هیج مُسَکّنی ندارم!
در پناه تو
هیچ آرامبخشی نمی خواهم!
خودت خوب می دونی
خستگی هام
فقط با تو بِدَر می شه!
دردهام
فقط با تو تسکین پیدا می کنه!
بیماری هام
فقط با تو شفا می گیره!
آرامشم
فقط با تو جبران می شه!
خلوتم
فقط با تو پُر می شه!
فقط و فقط
با تو
با خیال راحت
می شوم:
ما !
یا مَن اِسمهُ دَوا، وَ ذِکرهُ شفا
حمید داودآبادی
در بامدادی سخت به انتظار و عشق تو
سخت منتظرتم!
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
🔰 شهیدی که طلوع خورشید انقلاب را ندید
شهید قربانعلی داودیفارسانی در فعالیتهای سیاسی علیه رژیم منحوس پهلوی حضوری فعال داشت و کسبه و بازاریان شهر فارسان را به مبارزه علیه رژیم طاغوت دعوت میکرد، با اوجگیری مبارزات و حرکتهای انقلابی در سال ۱۳۵۷، وی نیز فعالیتهای شدیدتری را علیه رژیم طاغوت آغاز میکند که به علت همین فعالیتها چند بار از سوی مأموران ساواک تحت تعقیب قرار گرفت و بازداشت شد.
قربانعلی داودیفارسانی به علت نصب تمثال امام خمینی (ره) بر درب مغازه خود، چنین بار در حمله چماقداران و ضد انقلابیون مورد ضرب و شتم قرار گرفت و شیشههای مغازه وی شکست، ولی از آرمان خود دست بر نداشت.
شهید قربانعلی داودیفارسانی، تنها شهید روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در کشور است و روز ۱۲ بهمن به مناسبت شهادت وی، بهعنوان روز شهرستان فارسان نامگذاری شده است، همچنین از آنجا که این شهید بزرگوار جز اصناف و بازاریان بود، بهعنوان شهید شاخص بسیج اصناف کشور معرفی شده است.
@khadem_shohda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 در اسناد لانه جاسوسی آمده:
خمینی(ره) کاری کرد که در دنیا بشود به آمریکا توهین کرد
#امام_خمینی
#دهه_فجر
@shahiddaghayeghi
🛑رأی نمیدهیم تا مسئولین تنبیه شوند⁉️
۹ نکته ساده برای کسانی که قهرکرده اند👆
#انتخابات
#جهاد_تبیین
@shahiddaghayeghi
حاج آقا رفیعی در حرم امام رضا ع:
مدل زندانی که امام داخلش بودن، مطامیر بوده.
مطامیر جائیه که غله نگه میداشتن
ظلمات محض بوده...
خب...حالا هم سطح زمین؟
نه😭😭😭
مثلا ۳۰متر زیر زمین...یه گودال پر از پله بوده که تا ۲۰متریش، پله بوده...ده متر اخرش پله نبوده
نردبون میذاشتن زندونی رو منتقل میکردن داخل سیاه چال، بعد نردبون رو بر میداشتن که نتونه بیاد بالا😭😭😭
فقط همین؟
نه😭😭😭
ته این سیاه چال، اون مطامیر بوده...که مثل یه خمره بوده که تهش فراخ بوده و بالاش تنگ
نه میتونستن بخوابن، نه وایسن😭😭😭
۷ساااااال...
همین؟؟؟
نه😭😭😭😭
امام رو، ته اون سیاه چال زندونی کردن در حالیکه غل و زنجیرِ جامعه به دست و پاشون بوده😭😭😭
دستور داده بودن که این غل و زنجیر رو، جوش بدن که باز نشه😭😭😭
...عجب صبری داری که با بهترین و محبوب ترین بندگانت اینجوری رفتار میکردن😭😭
کاظمین با هوای گرم
طی ۷سال، این غل و زنجیر، به بدن امام....😭😭😭😭
السلامُ علی مُعَذّب فی قَعرِ السُّجون...
سلام خدا بر اون کسی که در ته زندااااان ها، عذابش میکردن...
ادامه ی سلام اومده ذی السّاقِ المرضوض...
مرضوض توی عربی، به استخون له شده میگن😭😭😭
استخون شکسته نه...له شده...😭😭😭
این واژه یِ رَض، توی مقتل ۳تا از ۱۴معصوم وارد شده...
یکیش حضرت زهرا😭😭😭
یکیش امام کاظم😭😭😭
یکیشم، امام حسین😭😭😭
صلی الله علیک یا اباعبدالله همه اینا رو گفتم برسم به این روایت از امام...
یه روز که امام داخل زندون بودن، به مسیب، میگن: من دیگه عمری نمیکنم...
دلم برا رضام تنگ شده😭
میرم مدینه!!!
مسیب میگه آقااااااااااااا...شما با این غل و زنجیر...کجا میخواید برید؟ اگه مامور زندان بفهمه، بیشتر اذیتتون میکنه😔
میبینه امام با دستای مبارکشون باز میکنن غل و زنجیر رو...دیوار شکافته میشه...
میرن و بعد یه مدت، بر میگردن و تو این زمان، مسیب مداااام به این فکر میکرده که اگه مامور زندان بیاد، چی میشه؟!!
امام برمیگردن و شکاف دیوار بسته میشه
بعد مسیب میگه آقا...شما که میتونید ازینجا برید بیرون، خب چراااا اینجا موندین؟
دقیقِ عبارت رو یادم نیست...
یه چیزایی یادمه
شنیدم که امام میگن من، از طرف خدا، بینِ تحمل این زندانِ مطامیر و سختی هاش و کم شدن رنجِ شیعیانم مختار شدم!!!
یعنی یه چیزی تو این مایه ها که خدا گفته زندون رو تحمل میکنید یا رنجِ شیعیانتون رو؟
و امام گفتن زندون رو😭😭😭😭
و بواسطه ی تحملِ زندان، خدا یه بخشی از رنج و عذاب شیعیان رو برداشتن ازشون...
اینجاست که تو زیارت جامعه کبیره خطاب به همه ی ائمه اومده: عااااااادتکم الاحسان...و سجیتکم الکرم...😭😭