🌹 حاج جواد گلستانی پدر شهیدان عبدالرحیم و قدرت الله گلستانی (از شهدای خیابان ۱۷ متری شهید فهیمی نیروگاه) به فرزندان شهیدش پیوست.
🔹مراسم تشییع ایشان فردا (۲۵ بهمنماه)ساعت ۱۰ صبح برگزار خواهد شد.
🔹عبدالرحیم ۱۹ ساله و تخریبچی در عملیات بدر مجروح شد و در همان عملیات در تاریخ ۲۵ اسفند ۶۳ به شهادت رسید؛ پیکر عبدالرحیم بعد از ۱۸ سال تفحص و در قم خاکسپاری شد.
🔹قدرت الله گلستانی نیز ۱۳ ساله بود که به جبهه رفت و ۸ فروردین ۶۶ در منطقه حلبچه به شهادت رسید.
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬لحظه اعلام خبر تفحص پیکر شهید علیرضا بادرام به خانواده محترم شهید.
پیکر شهید بادرام بعد از ۳۴ سال چشم انتظاری به آغوش خانواده باز خواهد گشت
اندک اندک جمع مستان می رسند
اندک اندک می پرستان می رسند
#شهید_علیرضا_بادرام
#قم
🔺انسان هرچه بیشتر و دقیق تر خود را بشناسد، خدا را بهتر عبادت می کند. علت هم این است که هر قدر معرفت انسان بالاتر رود؛ حقارت خود را بیشتر درک می کند و حق را بهتر و آسان تر می فهمد.
📕کتاب رساله حقوق امام سجاد، ص ۶۲
#معرفت
#حقارت
#خدا_شناسی
#خود_شناسی
#عبادت
هدایت شده از کنگره ملی شهدای استان قم
💐دومین سالروز شهادت فرمانده دلاور تفحص شهدا ،شهید علیرضا گلمحمدی
سخنران:حجه الاسلام سید حسین آقامیری
مداح:سید امیر حسینی
شاعر:حاج ولی الله کلامی زنجانی
راوی :حاج بهزاد پروین قدس
زمان:پنجشنبه ۲۷ بهمن از ساعت ۱۵
مکان:قم حرم حضرت معصومه(س) شبستان حضرت زهرا (س)
🔺 #شهدای_قم
🔻 #قم_سرآمد_شهادتوسرافرازی
🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
📌به ما بپیوندید:
http://zil.ink/shohadayeqom
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴السَّلامُ عَلَی الْمُعذَّبِ فی قَعر السُّجُون
یا باب الحوائج... یا موسی بن جعفر
جایت کم است بال و پرت را تکان مده
دیوار محکم است سرت را تکان مده
خورشیدی و به جانب گودال میروی
ساقت تکان که میخورد از حال میروی
#روضه
#شهادت
#موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
#میرزامحمدی
🖋 #شهادت_نوشت
صورت فضل خیس اشک بود و دوست داشت همه چیز را دوباره از اول جوری که خود میخواهد تصور کند:
ظرف غذا را کنار او گذاشتم و به عادت هر روز پشت سرش نشستم. سلامِ نمازش که تمام شد به سمتم برگشت، لبخند مهربانش غم از دلِ آدم میربود. کاغذی به دستم داد و فرمود:
ای فضل، پسر یحیی، تو آخرین زندانبانِ مهربان من، بعد از تو، هارون مرا به سِندی میسپارد، غیرمسلمان است و محبت ما در دلش نیست، اگر قبول زحمت کنی و نامه مرا به فرزندم رضا برسانی، لطف تورا فراموش نخواهم کرد.
ما از او جز خوبی و مهربانی ندیده بودیم، با اشتیاق نامه را از دستان پر مهرش گرفتم. چندی بعد وقتی برای محبت به امامی که جز نور از او ندیده بودم به دستور هارون الرشید، به تازیانه محکوم شده بودم و بیش از قبل به حقانیت امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) پی بردم.
•
نامه را از پر شال درآوردم، اتاق کوچک را عطر نامه فرا گرفت. به فرزندش این امانتی را دادم:
سلامِ من به تو ای رضای رئوفم
حکومت عباسی هرگز ندانست که شیوه حکومت بر مردم با تازیانه و تبعید، با غل و زنجیر و پنهان کردن خوبی ها، محقق نخواهد شد. آنچه که با آن میشود بر مردم حکومت کرد، قلب مردم است. اگر در دل مردم باشی، لازم نیست مَسندی از طلا داشته باشی یا هزار خدم و حشم، تو فرمانروایی، زیرا که هزاران دل را مشتاقِ خودت کرده ای و قلب جز با لطف و محبت به دست نخواهد آمد.
تا وقتی که زمان شهادت تو فرا نرسیده باشد کسی موفق به قتل تو نخواهد شد که در این راه منصور و مهدی و هادیِ عباسی ناکام ماندند، هارون مرا به بصره و سپس به بغداد تبعید کرد؛ اما هیچکس جز خودش موفق به قتل من نشد. عیسی و فضل بن ربیع و فضل بن یحیی هر سه برای دوستداریِ من مورد مذمت او قرار گرفتند، هارون ندانست که با این تبعید ها مرا محبوب تر کرده است.
گرچه از این خاندان، ضربه های بسیاری خوردهام و نقشه های شوم شان همچنان ادامه خواهد داشت اما هرگز لب به نفرین باز نکردهام که نفرین کننده از محبت به دور است. رضایت دادهام به رضای خدا که این سالهای پررنجِ زندانی شدن در سیاهچاله های عمیق و نمور را خودم انتخاب کردهام. آن گاه که خدای من، میان مجازات شیعیانم و خودم ، مرا مخیر ساخت، من برای فدا شدن آماده تر بودم. صدای ساز و آواز و مجالس لهوشان بیش از هر چیز دیگری آزارم میداد، از تصور اینکه روزی عمه جانم زینب(سلاماللهعلیها) در این مجالس حضور داشته و عمویم سجاد(علیهالسلام) در تبِ هرزگیِ جماعتی نادان می سوخته و کوچکْ دخترِ خوش زبانی که صدای گریه اش میان ساز و آواز گم میشده، حالم دگرگون میشود. رضای رئوفم حالا که از غسل و تشییع پیکر من بازگشتهای و نامهام را از فضل دریافت نمودهای، خواستم برای بار آخر بگویم که تو عزیز جان منی، دوستت دارم و زین پس ردای امامت را به تو خواهم سپرد.
فضل به دستهای خالی از نامهٔ خود نگریست، دوست داشت با نامهای از امام کاظم(علیهالسلام) مرحمی بر قلب داغدار امام رضا(علیهالسلام) بگذارد، اما چرخ دوران جور دیگری گردیده بود؛ امام تسلیت صمیمانهاش را حتی با دستانی خالی از نامه به جان پذیرفت و او را به آغوش گرم خود مهمان کرد. 🖤
▪️▪️▪️▪️
@golabbaton95
#شهادت_امام_موسی_کاظم (علیهالسلام)
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
مادر سلام! آمدهام بعد سالها
انگار انتظار تو را پیر کرده است
زود است باز این همه پیری برای تو
شاید منم که آمدنم دیر کرده است
مادر مرا ببخش اگر دیر آمدم
جایی که بودم از نفس جاده دور بود
آماج سنگ حادثه بودم ولی شگفت
آیینه شکسته من پر غرور بود
دیرینه سال بود که در دور دستها
یک سرزمین به گرده من بار درد بود
در من کسی شبیه یلان حماسهساز
بیوقفه با زمین و زمان در نبرد بود
دیرینه سال بود که سرپنجههای من
چنگال بسته بود به حلقوم خاک سرد
تا مغز استخوان مرا خورده بود خاک
تا مغز استخوان مرا خورده بود درد
قصد تو را زمین و زمان کرده بود و من
تنها برای خاطر تو این چنین شدم
که چنگ بر گلوی زمین و زمان زدم
یک عمر استخوان گلوی زمین شدم
مادر! مرا ببخش اگر دیر آمدم
یک مشت استخوان شدنم طول میکشید
تا ارتفاع شانه مردان شهرمان
از دست خاک پر زدنم طول میکشید
مادر نمیر! زندگی من از آن تو!
مادر نمیر! زندگی از آن میهن است
بعد از من آفتاب تو هرگز مباد سرد!
بعد از من آسمان تو هرگز مباد پست!
#شهید_گمنام
#شهید_علیرضا_بادرام
#مادر
#میهن
#دلتنگی
#وداع
#شعر
#علیرضا_شیبانی