بر فرش حرم گرد و غباریم...
ما را نتکانی ، نتکانی ، نتکانی :)🕊
#کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔺معرفی شیعه ۱۲ امامی و حضرت حجت(عج) به مردم جهان، توسط جهانگرد آمریکایی که به ایران سفر کرده
#امام_زمان
این هم برشی از مجله توفیق مربوط به اواسط دهه سی که در اون هفدهم دی و روند برداشته شدن پوشش زنان رو مورد توجه قرار میده
برای اون جماعتی که میگن بیحجابی بخاطر گشت ارشاد و گرانی و … است :)))
#حجاب
علی کریمی که امروز به شهدای #کرمان توهین می کنه ،۴ سال پیش روز شهید رو تبریک می گفت و می نوشت :ای شهدا حمدی بر ما بخوانید که شما زنده اید و ما مرده !!!
»اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً
#عاقبت_بخیری
ـــ ؛ یہ بار از بابام شنیدم که همکارشون حاج
قاسم رو یه آدم جنگطلب خطاب کرده بود.
. اما اونی که جنگو شروع میکنہ جنگطلبه؟
. یا اونے که طاقت دیدن جنگو نداره ؟!
یکی بود یکی نبود!
غیر از خدا هیچکس نبود...
این کل داستان آفرینش است(؛
این داستان را جدی بگیرید!
غیراز خدا هیچکس نیست
هر چه هست برای اوست...
«انا لله و انا الیه راجعون»
همه از خداییم
و به سوی خدا باز میگردیم...
[بقره،۱۵۶]`🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگر مادر نیست که موهایش را شانه کند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مینویسم که سرباز
یــار ســـردار
یک و بیست دقیقه
شد قرار ســـردار💔🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید |
ای غـــم
از حـــالِ
دلــم یک
لحــظــه
غـــافــل
نیسـتی💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چـی شد ڪہ اینجوری شدیـم؟!🙃💔
#کرمان_تسلیت
📿📚داستانی از شهید ابراهیم هادی
عصر یک روز خواهر و شوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند، هنوز دقایقی نگذشته بود که از داخل کوچه سر و صدایی شنیده شد.
ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرش را برداشته و در حال فرار است.
سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها، لگدی به موتور زد و دزد با موتور به زمین خورد.
تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و از محل بریدگی خون جاری شد.
ابراهیم به محض رسیدن، نگاهی به چهره پر از ترس و دل هره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت:
_سوار شو!
همان لحظه دزد را به درمان گاه برد و دستش را پانسمان کرد.
کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود؛ شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم با دزد صحبت کرد.
فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده است.
ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.
مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد.
شب هم شام خوردند و استراحت کردند.
صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند ولی او جواب داده بود:
_ مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کنه و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.
برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم جلد ۱
.•شبتونـ فاطمے .•
عشقتـونـ حیـــ♥️ــدرے
°•مهرتونـ عباسے🌱•°
'آرزوتونـ همـ حرمـ اربابـ ان شاءالله🕌'
یازینبـ مدد...✋🏻
•• نماز شبـ و وضو یادتونـ نرهـ📿••
التماس دعاے فرج ....♡