🌷قسمت بیست و چهارم🌷
اسمتومصطفاست
یک بار دزدی را در محل گرفته بودید، باید می بردید و تحویلش می دادید. در راه کلی با دوستانت از اتفاقاتی که در وقت دستگیری دزد برایتان افتاده بود، گفتید و خندیدید.
دزد را با ماشینی دیگر می بردند و من و تو و چند تا از دوستانت در این یکی ماشین.
خنده ام نمی آمد و نمی فهمیدم شما برای چه این طور قهقهه می زنید، ولی از اینکه در کنار دوستانت شاد بودی، ته دلم شاد بود.
وقتی دزد را تحویل دادی و آمدی، اخم هایت در هم بود و دیگر از آن خنده های مستانه خبری نبود.
علتش را که پرسیدم گفتی: ((مسئول کلانتری جلوی چشم ما ازش تعهد گرفت و آزادش کرد. یعنی آقازاده زودتر از ما از کلانتری بیرون اومد!))
بودن با تو را به تنهایی ترجیح می دادم.از حوزه که می آمدم، سرکی هم به مغازه ات می کشیدم.
همین که پشت دخل می دیدمت، حالم خوب می شد. بعد می آمدم خانه و ناهاری را که صبح زود درست کرده بودم گرم می کردم، سفره می انداختم و منتظر می شدم تا بیایی.
بعضی روز ها هم در همان سرک کشیدن به مغازه متوجه می شدم تنهایی، و از دوستانت که بیشتر وقت ها می آمدند خبری نیست. آن وقت می آمدم داخل و کنارت می نشستم.
همان جا باهم چیزی می خوردیم.
اگر هم سر و کله دوستانت پیدا می شد می رفتم پشت مغازه، همان جایی که برایم درست کرده بودی، و در حالی که به بحث هایتان گوش می کردم، مشغول مطالعه می شدم. هر وقت هم لازم بود از تو مشورت می گرفتم، چون می دیدم هنگام بحث چقدر خوب راهبری می کنی و به نتیجه می رسی. برای همین ، هر وقت حتی دوستانم به دنبال راه حل بودند، با تو در میان می گذاشتم و نتیجه را به آنها می گفتم.
آقا مصطفی! مشورت با تو همیشه به من آرامش می داد. این همان چیزی است که این روزها خیلی آزارم می دهد. اینکه نیستی تا هر وقت سر یک دو راهی سرگردان ماندم، بگویی:((سمیه از این طرف.))
هر چند این را قبول دارم که هستی، ولی به وقت مشورت جایت خالی است. خیلی خیلی خالی است.
فاطمه بیدار شده و صدایم می زند:((مامان خواب بابا رو دیدم.))
می روم بغلش می کنم و می بوسمش: ((خب باید خوشحال باشی دخترکم. چرا می لرزی؟))
_ برای اینکه رفت. لباس سفیدی تنش بود. به من خندید و رفت.
آرام آرام به پشتش می زنم تا دوباره بخوابد. چشمانم را می بندم تا شاید من هم تو را ببینم در لباس سفید و لبخند بر لب ، اما این خوشبختی نصیبم نمی شود. فاطمه می خوابد. روی محمدعلی را می کشم و باز می آیم کنار پنجره.
باید بقیه خاطراتم از تو را پیش از آنکه غبار فراموشی روی آن ها بنشیند در دل این ضبط کوچک جا بدهم.
مدتی که از ازدواجمان گذشت، پدرت پیشنهاد داد: ((حالا که سفر ماه عسلتون رو نرفتین، بیایین دسته جمعی بریم کربلا.))
سفر به کربلا برایم یک رویا بود، رویایی که فکر نمی کردم تعبیر شود.
آن روزها پولی هم در دست و بالمان نبود. به بابا چیزی نگفتیم.
پیشنهاد تو این بود: ((بیا سرویس عروسی ات رو بفروش، بعد که اومدیم برات بهترش رو می خرم.))
آرزویم دیدن گنبد و بارگاه آقا امام حسین(علیه السلام) بود و آقا ابوالفضل(علیه السلام).
زیارت نجف و سامرا هم که جای خود را داشت. رفتم و سرویسم را که خیلی دوستش داشتم فروختم، چون زیارت کربلا را بیشتر دوست داشتم.
چهارصد هزار تومان دستم آمد. صد تومان هم قرض کردیم و ثبت نام کردیم.
سفرمان زمینی بود و همراهانمان پدر و مادرت، عمه و دختر عمه و مادر بزرگت بودند.
اول رفتیم نجف، بعد سامرا و بعد کربلا. تو بار سوم بود که می رفتی و من بار اول. تو یک بار با بچه های حوزه علمیه رفته بودی و یک بار با بچه های پایگاه.
با این همه حس و حالت کمتر از من نبود.
ادامه دارد...✅
🆔@farhangi_k
🏴اعلام عزای عمومی در کشور به دنبال جنایت جنگی و حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به بیمارستان غزه
در پی جنایت جنگی و حمله وحشیانه رژیم غاصب صهیونیستی به بیمارستان غزه و نسلکشی مردم مظلوم و کشتار صدها مرد، زن و کودک بیگناه، دولت جمهوری اسلامی ایران با محکومیت این وحشیگری جنونآمیز، روز چهارشنبه را در سراسر کشور عزای عمومی اعلام کرد
🆔@farhangi_k
هدایت شده از معاونت فرهنگی مدرسه علمیه کریمه اهل بیت س قم
#سلام_بانو
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ الله
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ الله
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ الله
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ الله
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر
یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّة
فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ الله شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ
مدرسه کریمه اهل بیت علیها السلام-قم
🆔@farhangi_k
◾️صلوات برای تعجیل درفرج امام زمان فراموش نشه
◾️حضرت امیر المومنین على عليه السلام:
◾️الجاهِلُ مَيِّتٌ وإن كانَ حَيًّا
◾️نادان، مرده است، اگرچه زنده باشد
📚غررالحكم حدیث1125
🆔@farhangi_k
🏴اعلام عزای عمومی در سراسر کشور
▪️دولت جمهوری اسلامی ایران در بیانیهای ضمن محکوم کردن اقدام جنایتکارانه رژیم صهیونیستی در قتل عام بیماران بهویژه کودکان و زنان بیپناه در بیمارستان المعمدانی غزه، فردا چهارشنبه را در سراسر کشور عزای عمومی اعلام کرد.
▪️در این بیانیه از مجامع بینالمللی و سران کشورهای مختلف بهویژه کشورهای اسلامی خواسته شده ضمن محکومیت این اقدام شنیع بهعنوان جنایت جنگی علیه بشریت و نسلکشی، روابط خود با این رژیم جنایتکار را قطع و سفرای رژیم صهیونیستی را اخراج نمایند.
🆔@farhangi_k
11.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مدرسه_تخصصی__کریمه_اهلبیت_س_قم
#هم_اکنون
طلاب، اساتید و کادر مدرسه تخصصی کریمه اهل بیت علیهاالسلام در محکومیت اقدام جنایتکارانه رژیم صهیونیستی در بمباران بیمارستان المعمدانی غزه
🔻وسَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
🆔@farhangi_k
#مدرسه_تخصصی__کریمه_اهلبیت_س_قم
#هم_اکنون
تجمع طلاب، اساتید و کادر مدرسه تخصصی کریمه اهل بیت علیهاالسلام در محکومیت اقدام جنایتکارانه رژیم صهیونیستی در بمباران بیمارستان المعمدانی غزه
🔻وسَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
🆔@farhangi_k
🔺بیانیه مشترک حوزههای علمیه خواهران و جامعهالزهرا(س) در اعلام محکومیت حمله به مردم بیدفاع غزه و حمله وحشیانه به بیمارستان المعمدانی
✍️ مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران و جامعهالزهرا(س) در بیانیه ای مشترک، حمله به مردم بیدفاع غزه و حمله وحشیانه به بیمارستان المعمدانی را محکوم کردند.
◾️ در بخشی از بیانیه آمده است: جهان، باردیگر دَدمنشی صهیونیست سفاک را نظاره کرد و قلب آزادگان عالم و وجدانهای بیدار از شدت ظلمِ استکبار خونخوار به درد آمد و و ندای هَل مِن ناصر یَنصُرُنیِ اطفال، کودکان و زنان بی سرپناه به فغان تبدیل شده است.
▫️جنایت اخیر صهیونیستها در حمله به بیمارستانِ مملو از مجروحانِ جنایتهای اسرائیل هیچ توجیهی ندارد و وجدانهای بیدار با همه توان در مقابل این سبُع منشی خواهند ایستاد.
https://news.whc.ir/news/131035
#طوفان_الاقصی #امام_زمان
#غزه #فلسطین #بیمارستان_المعمدانی
🆔@farhangi_tablighi_khaharan
┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅