🖤 فراق فاطمه را بوتراب باور کرد 🖤
غزلی از سیدفضلالله قدسی در رثای حضرت فاطمهی زهرا"سلامالله علیها" در دیدار شاعران با رهبر انقلاب در سال ۱۳۹۰
🏴 دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
🏴 شبانه بغض گلوگیر من كنار بقیع
شكست و دیده ز دل اشك دانهدانه گرفت
🏴 كنار پنجرهها دیدگان پُر اَشكم
سراغ مدفن پنهان و بینشانه گرفت
🏴 نشان شعله و درد و نوای زهرا را
توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت
🏴 مصیبتیست علی را كه پیش چشمانش
عدو امید دلش را به تازیانه گرفت
🏴 چه گفت فاطمه كانگونه با تأثّر و غم
علی مراسم تدفین او شبانه گرفت
فراق فاطمه را بوتراب باور كرد
دمی كه چوبۀ تابوت را به شانه گرفت
🏴🏴 فرارسیدن شهادت ام ابیها حضرت فاطمه"سلام الله علیها" تسلیت باد 🏴🏴
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌐 کمیته فرهنگی و آموزشی اربعین
@farhangiarbaeen
🏴 این پیراهن فرزند من است 🏴
قَالَ الإمَام البَاقِر "علیه السلام":
«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِیاً فَنَادَى غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ وَ نَکِّسُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدٍ ص الصِّرَاطَ قَالَ فَتَغُضُّ الْخَلَائِقُ أَبْصَارَهُمْ فَتَأْتِی فَاطِمَةُ "علیهاالسلام" عَلَى نَجِیبٍ مِنْ نُجُبِ الْجَنَّةِ یُشَیِّعُهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ فَتَقِفُ مَوْقِفاً شَرِیفاً مِنْ مَوَاقِفِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ تَنْزِلُ عَنْ نَجِیبِهَا فَتَأْخُذُ قَمِیصَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ "علیهماالسلام" بِیَدِهَا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ وَ تَقُولُ یَا رَبِّ هَذَا قَمِیصُ وَلَدِی وَ قَدْ عَلِمْتَ مَا صُنِعَ بِهِ فَیَأْتِیهَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَا فَاطِمَةُ لَکِ عِنْدِی الرِّضَا فَتَقُولُ یَا رَبِّ انْتَصِرْ لِی مِنْ قَاتِلِهِ فَیَأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَى عُنُقاً مِنَ النَّارِ فَتَخْرُجُ مِنْ جَهَنَّمَ فَتَلْتَقِطُ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ "علیهماالسلام" کَمَا یَلْتَقِطُ الطَّیْرُ الْحَبَّ ثُمَّ یَعُودُ الْعُنُقُ بِهِمْ إِلَى النَّارِ فَیُعَذَّبُونَ فِیهَا بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ ثُمَّ تَرْکَبُ فَاطِمَةُ "علیهاالسلام" نَجِیبَهَا حَتَّى تَدْخُلَ الْجَنَّةَ وَ مَعَهَا الْمَلَائِکَةُ الْمُشَیِّعُونَ لَهَا وَ ذُرِّیَّتُهَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَ أَوْلِیَاؤُهُمْ مِنَ النَّاسِ عَنْ یَمِینِهَا وَ شِمَالِهَا.»
امام باقر "علیه السلام" فرموند:
«چون روز قیامت شود، خداوند تمامى اولین و آخرین را در سرزمین واحدى گرد آورد، سپس منادی را فرمان دهد و او صدا زند: چشمانتان را فرو خوابانید و سرهاى خود را به زیر اندازید تا فاطمه دخت محمّد از صراط عبور کند. فرمود: پس تمام آفریدگان چشمان خود را فرو خوابانند و فاطمه "علیهاالسلام" در حالى که بر مرکبى از مرکبهاى بهشتى سوار شده و هفتاد هزار فرشته وى را مشایعت مىکنند، وارد صحنه محشر شود، سپس در جایگاهى شریف از جایگاههاى قیامت توقف کند و از مرکبش فرود آید و پیراهن خون آلود حسین بن على "علیهماالسلام" را به دست گیرد و گوید:
اى پروردگار من، این پیراهن فرزند من است و تو مىدانى که با او چهها شد! از جانب خداوند عزّ و جل ندا آید: اى فاطمه، من خرسندى تو را خواهانم. عرض مىکند: اى پروردگار من، براى من از قاتلش انتقام بگیر. خداوند به پارهاى از آتش فرمان دهد، از دوزخ بیرون آمده و تمام کشندگان حسین بن على"علیهماالسلام" را مانند پرندهاى که دانه از روى زمین بر مىچیند مىرباید، سپس همه را بسوى آتش مىبرد، و آنان در آتش به انواع عذاب معّذب شوند. آنگاه فاطمه"علیهاالسلام" بر مرکب خود سوار مىشود و در حالى که فرشتگان مشایعتکننده با او هستند و فرزندان آن حضرت از جلو و دوستان فرزندانش از طرف راست و چپ وى هستند، داخل بهشت میشود.»
🏴🏴 شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا"علیهاالسلام" تسلیت باد 🏴🏴
📚 عوالم العلوم و المعارف، ج11، ص922.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌐 کمیته فرهنگی و آموزشی اربعین
@farhangiarbaeen
کوثر مهر و محبتی که حانیه شد
روزگاریست، در آن بشر فتنه زده، فریفته دام های جهل و شیطان و کبر است و از در آمیختن ظلم و جهل، دچار سرگشتگی و ناآرامی دائمی است و همه وجودش را نفرت و ترس فرا گرفته است.
امیرمؤمنان "علیه السلام" آن زمانه و مردمش را چنین توصیف میکنند: «قامَتْ عَلی سَنابِکِها. فَهُمْ فیها تائِهُونَ حائِرُونَ جاهِلُونَ مفتونون» و باز هم -به انتظار فتنه ای بیش- بر سر سُم خود ایستاده. در آن فتنه، سرگردان و حیران و نادان و دچار حیله و فتنه هاست. در چنین ظلمتی فراگیر خداوند سرایی را مملو از مهر و کانون مهرورزی پدر و دختری قرار داد که همه تارو پود آن به عواطف و آرامش و محبت آویخته و زینت یافته است.
تا بدان حد که همه انظار و ابصار با مشاهده آن به تحیر نشسته و مات جمال صحنههای با شکوه این مهرورزیاند. بزرگ مردی که وجودش مالآمال از عواطف پاک و مهر و محبت است، دخترش را از بدو تولد تا واپسین لحظات حیاتش غرق در مهر و محبت خویش می سازد.
پدری که هر صبحگاه و شامگاه با روئیت مهجبین دردانهاش، شادی در سیمای او موج میزند و آغوشش گشوده میشود! دختر هم هر روز چشمش به لبخند پدر باز میشود و لبانش برای بوسه بر رخ آن مهتاب غنچه میشود و در آغوش پدر، همه وجودش شکوفه می گردد! همه آنات حیاتش غرق در دریای مهر و محبت اوست و نشاط و شادی قرین وجودش می گردد.
شکوه این نمایش پاک عاطفه و مهر هنگامی اوج می گیرد که پدر او را "مادر" خطاب می کند و او با شوق تمام بال محبت برای پدر می گشاید و همه هنرش را در تجسم مهر معصومانهاش برای پدر به کار می بندد تا تبسم مهر پدرانه را بدست آورد.
عظمت وجود عشق و مهر دخترانهاش را در همه دوران سخت و پر مرارت رسالت پدر نثارش میکند تا همانند مادرش آن بزرگ بانوی بیهمتا، خدیجه کبری غم و اندوه از او بزداید! بدین سبب پدر، او را مادر خطابش میکند، چون دامن پرمهر و عطوفتش همچون مهر مادری غمگسار پدر است.
در اوج اندوه هم که بود وقتی چشمانش به روی دردانه اش باز می شد و حضورش را حس میکرد، شادیاش بر اندوه و غمش غلبه می کرد و تبسمش را نثارش می ساخت.
چنانچه آوردهاند هنگامی که آیه «و إنّ جهنّم لمَوْعِدُهُمْ أجْمَعین* لَها سَبْعَهُ أبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌمَقْسُومٌ»؛ «همانا جهنم وعده گاه همه می باشد که خداوند برایش هفت در قرار داده و از هر دری افرادی وارد خواهند شد»، بر پیامبرخدا "صلی اللّه علیه و آله و سلم" نازل شد، آن حضرت بسیار گریست. اصحاب آن حضرت نیز همه گریان شدند و کسی توان صحبت و سخن گفتن با حضرت را نداشت. اصحاب پیامبر میدانستند که هرگاه پیامبر دخترش فاطمه را میبیند، شاد و خوشحال میشود. لذا سلمان فارسی که نگران حال پیامبر بود، به سوی منزل فاطمه روانه شد تا او را نزد پدرش آورده و موجب تغییر حال و آرامش و شادمانی پیامبر شود.
وقتی سلمان به منزل حضرت فاطمه "سلام اللّه علیها" وارد شد، دید حضرت آسیاب نمودن مقداری جو مشغولند و با خود این آیه «وَ ما عِنْدَاللّهِ خَیْرٌ و أبْقی» را زمزمه می کند. سلمان بر حضرت سلام کرد و جریان گریه و اندوه رسول خدا را برای آن بانو بیان نمود. حضرت زهرا "سلام اللّه علیها" با شنیدن این خبر برخاست و چادر خود را که چند وصله داشت، بر سر انداخت تا نزد پدر رود.
سلمان با دیدن چنین زندگی و لباسی به گریه افتاد و گفت: چقدر سخت و غیر قابل تحمل است که دختران بزرگان و پادشاهان، لباس های فاخر و گرانقیمت میپوشند و در تجملات و رفاه و آسایشاند ولی دختر رسول خدا چادری پشمین و وصله دار می پوشد و این همه سختی و کمبود را تحمل مینماید.
حضرت همراه سلمان به راه افتاد تا به محضر پیامبر رسیدند. پیامبرخدا با دیدن او از گریستن دست کشید و آرامش یافت و به ابراز محبت به دخترش پرداخت.
حضرت زهرا بعد سلام مانند همیشه با مهر و محبت گفت: پدرجان! دخترت فدای تو گردد، چرا گریان بودهای؟(1) وجودش در کرانه پرمهر محبوب خداوند از حب و مهر پاکی سرشار می شود و به کوثر محبت و مهرورزی بیهمتا تبدیل می شود و منظرههایی بی مثال میآفریند که همه و هر آنچه مهر و عشق پدر و دختر در عالم است به کرنش نشسته و اهل عرش و زمین از نگاه این فوران مهر پاک به تحیر فرو ماندند! جلوه جمیل بوسه پدر بر دستان دختر در انظار دیگران را کس تا آن روز نه دیده و نه شنیده بود و نه به تماشا ننشسته بود.
نه تنها درجاهلیت و بربریت حجاز آن زمانه بلکه در هیچ جای دیگری از جهان هم سریان چنین عشق و مهر پاک و زلالی را کسی نچشیده و ادراک نکرده بود! و چنین منظری به روئیت نرسیده و نشان و نمودی نداشت!
او به دریافت این همه مهر پدر سرشار از محبت و مهر والایی شد و همه آن را به دیگران میبخشد. به همسر و به فرزندان به نهایت مهر می ورزد! حیاتش را بر محبت بنا میکند و عمودهای زیستش را با مهر استوار نموده است تا کانون خانه سرشار از
رحمت و لطف و محبت شود و جامعهای بنا گردد که مهرورزی در آن جاری و مردمان در پناه حیات طیبه و معقول، مأمون گردند.
او کوثر مهر و محبت شد و "حانیه" نام یافت! حانیه یعنی بانویی که به شوهر و فرزندانش بسیار مهربان و دلسوز است و او به کمال و تمام حانیه است، حانیه علی، امیر مؤمنان و حسنین و دخترانش! و همه دختران آن زمانه و دیروز و امروز! به آن بانو حبیبه گفتهاند، یعنی دوستدار پدر و محبوب رسول خداوند! و حبیب و محبوب فرزندان پاک و اهل بیتش! و این مهر و حب در خانه و به مردم و اهل اسلام را به فرزندان پاک و اهل بیت پیامبر و راهبران حقیقت محمدیه، به وراثت به ودیعت نهاد و ایشان از مادر آموختند و در جوهره وجودیشان این مهر و حب مندرج گردید و جریان یافت و از این رو بر همه حجت های الهی و مشعل داران طریقت و امامان هدایت، اسوه و حجت شد و مهر وجودش در سلسله نوریه خاندان امامت سریان یافت.
ازاینرو هرکه به حب او و فرزندانش دست آویخت، رستگار شد و از جهالت رهیده و به وادی نور راه یافته و طعم گوارای دیانت و ایمان را خواهد چشید. «اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَیْها صَلاةً تَزِیدُ فِی مَحَلِّها عِنْدَکَ، وَشَرَفِها لَدَیْکَ، وَمَنْزِلَتِها مِنْ رِضَاکَ، وَبَلِّغْها مِنَّا تَحِیَّةً وَسَلاماً، وَآتِنَا مِنْ لَدُنْکَ فِی حُبِّها فَضْلاً وَ إِحْسَاناً وَرَحْمَةً وَغُفْراناً»؛ خدایا بر او درود فرست، درودی که بر مقامش نزد تو بیافزاید و بر شرفش در پیشگاهت و بر منزلتش از خشنودیات و به او از سوی ما درود و سلام برسان و به ما در راه دوستیاش از سوی خود، فضل و احسان و رحمت و آمرزش عطا فرما».
حمید احمدی
📚 بحار الانوار، ج۴۳، ص۷۸.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌐 کمیته فرهنگی و آموزشی اربعین
@farhangiarbaeen
✍🏻 امام علی علیهالسلام و تحمل مصيبت فقدان حضرت زهر با یاد غم رحلت پیامبر خدا!
🔹️بنابر گزارش مرحوم کلینی و به تبع وی، سید رضی، امام علی علیهالسلام هنگام دفن حضرت زهرا با پیامبر مناجات گونه سخن میگوید و پس از اینکه به پیامبر خدا از جانب خود و حضرت زهرا سلام میدهد، از سختیی و مشکل تحمل فقدان حضرت زهرا میگوید. اما با یاد آوری مصیبتی بزرگتر، ابراز میدارد، اینکه سختی جدایی از پیامبر را یادآور شده و سنگینی آن مصیبت را تاب آورده، میتواند مصیبت حضرت زهرا را تحمل کند.
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَ السَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ. قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَ عَنْهَا تَجَلُّدِي، إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ، فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ، إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ. وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ. وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ، لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ.
اى رسول خدا، از من و دخترت بر تو سلام باد كه در جوار تو آمد، و بهسرعت به تو ملحق شد. اى رسول حق، از دورى دختر برگزيدهات شكيبايىام كم شد، و طاقتم از دست رفت، جز آنكه مرا در فراق عظيم تو، و سنگينى مصيبتت جاى تسليت (در مصيبت رحلت فاطمه) است؛ زيرا من بودم كه با دست خود تو را در آغوش خاک جاى دادم، و سرت بر سينه من بود كه روح پاكت از قفس تن پريد. ما از خداييم و به خدا بازمىگرديم. راستى كه امانت بازگردانده شد، و گروگان دريافت گرديد. اما غصه من ابدى است، و شبم قرين بيدارى است تا زمانى كه خداوند براى من جايگاهى را كه تو در آن اقامت دارى اختيار كند. بهزودى دخترت از همدستى امت براى ستم بر او به تو خبر خواهد داد، در پرسيدن از او اصرار كن، و خبر اوضاع را از او بخواه، در حالى كه بين ما و تو فاصله زيادى نشده و زمانه از يادت خالى نگشته، اين همه ستم به ما شد. به هر دو نفر شما سلام باد؛ سلام وداعكننده، نه سلام رنجيدهخاطر دلتنگ. اگر از كنار مرقدت بروم نه از باب ملالت است، و اگر بمانم نه از جهت بدگمانى به آنچه خداوند به صابران وعده داده است.
--------------------
نهج البلاغه خطبه ۱۹۳
الکافی ۱: ۴۵۹، نهج البلاغة ۳۲۰
●عظم الله اجورکم●
✍🏻 پروانه و گّلِ حَنظل!
شب مهتابی بود، به اندازهای ماه پایین و نزدیک بود و طوری میدرخشید که گمان میرفت در روشنایی و تابندگی و زیبایی با خورشید به رقابت برخاسته است!
عرب به چنین شبی "اُضحیانه"یعنی روشن چون چاشتگاه، میگوید. گویی روشنایی چاشتگاه را دارد، چاشتگاه تشویق به بیداری است. در واقع روشنایی خورشید در چاشتگاه برانگیختن به زندگی پرمشتری را یادآوری میکند و نور چاشتگاهی ماه تشویق به زندگی به دنبال زندگی است و هر لحظه نوزایی و لحظات احساسی شاعرانه!
جمعیت داستان گوی شب، به هیچ تکلفی در وادی عقیق۱، دسته دسته نشستهاند و به داستانگویی سرگرم هستند. مردم مدینه به رسم و سرشت اقوامی که فرهنگ شفاهی در میانشان غلبه دارد، این نوع اجتماع و گفت و گوها را دوست میدارند. از سویی این فرهنگ با روحیه شان که بیتلکلف است و به آسایش طلبی شبانهشان سازگار است. کار و تلاش سخت روزانه و خستگی شدید همراه با اندوه از امور به جای خلوت، به فضای باز و وسیع پناه میبردند برای اینکه غم و اندوه زندگی را به فراموشی بسپارند.
در این حالتها لباسهای سنگین مسئولیتهای روزانه و قید و بندهای دست و پاگیر را از تن میکَنند تا خودِ گرفتار در مکان و زمان خویش را فراموش کنند، تا بی قید و بندی به سرگرمی مشغول شوند.
در این شب مهتابی یکی از جمعهایی که تشکیل شده حلقهای ازمردانی است که دور هم نشسته و به گفتوگو و بیان خاطرات و خنده و نقل حکایات، وقت میگذرانند، حدود ۲۰ نفری از مردان که اکثرشان، میانسال و دو و سه نفری در میانشان جوان هم به چشم میخورد .
از همان آغاز حضور دو سه نفرشان، گفت و گوها آغاز شد. ساعتی از گردهم آمدنشان نگذشته که فردی که به مطایبه و بذلهگویی شهرت دارد، با پا به پا شدن و نگاه کنکاشگرش به هطراف، به همه میفهماند که سخنی مهم برای گفتن دارد، گلو صاف میکند و میگوید: میگویند، دیروز یکی از بزرگان مدینه که در آن مجمع معروف، مخالفت سخت کرده و زبان تیز چو تیغ داشت، با سنگ جنیان کشته شد!۲
برخی که تازه خبر را دریافت کرده بودند از تعجب ثابت و ساکت ماندند!
یکی پرسید: جنیان چرا باید او را بکشند؟
مرد ساده دلی که روی تنه بریده درخت خرما نشسته بود، گفت: شاید به خاطر آن بود که وی نه با خلیفه مرحوم بیعت کرد و نه با خلیفه منصوب!
دیگری گفت: خوب، معلوم که چنین شود!
جوانکی که خم شده تا کوزه آب را بردارد، گفت: پسرش چند روز پیش از این، میگفت، پدرم به امر خلیفهی خلیفه باید از مدینه خارج شود و راهی شام شود!۳
مردی مسن گفت: آن روز چیزها گفتند و در برابر مردم اندوهگین و خسته از اندوه پیامبر خدا، خود آراستند و وعدهها دادند اما...
مرد بذلهگو گفت: آنچه گذشت بیشتر مضحکه مردمان است. من طبیعتشان را مانند گُلِ حنظل۴ میبینم!
از هر طرف صدا بلند شد که داستان گُل حنظل چیست؟
گفت: آوردهاند که پروانه زیبایی همانند یک گل خوش رنگ زندهی پرّان، از شدت خستگی پرواز و درماندگی آواز که سرود آرزوهای پروانه است ، و به آهنگ بوستان و دیدار دوستان به پرواز در آمده بود. شادمان بر گُل حنظلی نشست که به نوازش به هر سو میخرامید، و در زیبایی و آبدار بودن چنان مینمود که گلی شاداب و پر از شیره غذایی است. پروانه پس از نشستن بر روی آن، به هر سوی گل چرخید، از آب عصاره گل چیزی بدست نیاورد، لذا چون تشنهای که در سرابی خشک افتاده باشد، با ناامیدی پَر زد و آماده رفتن شد.
گل گفت: اگر کمی بعد برگردی از آب فراوان میوهام سیرابت میکنم.
پروانه گفت: گلی که تو باشی و از روییدههای سراب هستی، آبت و میوهات هم فرآورده آبگیری تلخ و و زشت است، گل تو در میان گلها دروغین است و میوهات هم از میوه های دروغین خواهد بود. اگر دروغ تحول یابد به دروغی بزرگتر متحول شود و هیچگاه از دامن و بستر دروغ نشاید و نتوان که راست متولد گردد!
برخی از ترس زبان دوختند و برخی لب به دندان فشردند و یکی گفت احسنت! با نیکو داستانی این شب قصههای ما را ماندگار کردی!
جوانی که به تنه نخلی کهن تکیه داده بود گفت: سخنان ناراست و غدر آن روز در آن اجتماع کذا، در آن روز اندوهِ فراموش نشدنی، نتیجهاش شد ماجرای فدک و تنهایی و اندوه بیشمار دختر نبیخدا در دیروز و امروز کشته شدن سعد پسر عباده۵ به دست جنیان، و سد باب علی و حاکم شدن فرزندان ابوسفیان به جای مجاهدان و بزرگان انصار!
حمید احمدی
۱۵ آذر ۱۴۰۳
-------------------
۱- عرب به هر مسیر سیلاب که زمین را شکافته و پهن کرده باشد عقیق میگویند.( معجم البلدان، یاقوت، ج۶، ص۱۹۸)
۲-ابنسعد، طبقات الکبری، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۶۱۷
۳- ر. ک :ابنعبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۱۶۴؛ ابنحجر، تهذیب التهذیب، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۴۱۲؛ حافظ مزی، تهذیب الکمال، ۱۴۰۹ق، ج۱۰، ص۲۸۰؛ ابنحجر، تقریب التهذیب، ۱۴۲۲ق، ص۲۸۱؛ ابناثیر، أسد الغابه، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۳۰۱.
۴- حنظل در فارسی کبست است که به آن هندوانه ابوجهل نیز میگویند که بسیار خشک و تلخ است.
۵-سَعد بن عبادة بن دلیم انصاری خزرجی مدنی از اصحاب پیامبر اسلام بود و رئیس خزرج و از کسانی که کمک زیادی به مهاجران و اصحاب صفه نمود.
قبر وی ۴ کیلومتری شرق دمشق در قریه منیژه داخل مسجدی قرار گرفته است که در کتیبه آن به خط کوفی نگاشته شده:"هذا قبر سعد بن عباده رئیس الخزرج".
14.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهارمین گردهمایی بین اللملی فعالان فرهنگی و پژوهشی و رسانهای اربعین