eitaa logo
فرهنگی صامدون ( شهدا)
289 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید : با دسیسه و حقه‌بازی، باعث شدند تا [متوسلیان] به دست اسرائیلی‌ها اسیر شود و این بزرگ‌ترین ضربه‌ روحی بود که من در زندگی‌ام تجربه کردم... https://eitaa.com/farhangisamedun
♨️برکت فراوان از دو عمل... 💠حاج شیخ محمد تقی بهلول: 🔸من در تمام عمرم یک عمل را ترک کرده ام و اصلاً انجام نداده ام و یک عمل را اصلاً ترک نکرده ام و تحت هر شرایطی بجا آورده ام و از این دو کار، دیده ام، و آن را به همه شما سفارش می کنم؛ 🔸آنچه ترک کرده ام، است، و آنچه ترک نکرده ام است. 📚عطر ملکوت، حسن قدوسی زاده،دفتر چهارم،صفحه19
حی علی الصلاة گاهی قنوت نشسته در سنگر کارها بکند و فتح ها ببار آرد که در قنوت ایستاده به دست ناید که دراین قنوت مویی با شهادت فاصله است و درآن قنوت گاه کوهی از غفلت همراه. اذان صبح به افق تهران التماس دعای فرج و شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید سیدمرتضی آوینی: قرن‌هاست زمین انتظار مردانی این‌چنین را می‌کِشد.. تا بیایند و کربلای ایران را عاشقانه بسازند.. و زمینه‌ساز ظهور باشند.. آن مردان آمدند و رفتند.. فقط من و تو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم...
🌹 تنهایی به راه افتادم. به رغم درد کمر و پادرد، تا پشت خاکریزهـا را دویدم و یک جعبه نارنجک برداشته به راه افتادم. 🌷 در راه یک بار دیگر به پیکـر پاک فـروزانفر برخوردم. جعبه را گذاشتم زمین و لحظاتی را در کنارش، فـارغ از خـود و زمـان و مکـان، نشستم. صمـیمی تـرین لحــظه بـرای درک شهــادت. فروزانفر از هنگام حیاتش هم مهربان تر شده بود. اندکی احساس آرامش کردم. دستمالی که به گردنش بسته بود به رسم تبـرک و یادبود از گردنش باز کردم و پیش خود نگـه داشتم. 🌹 بعد از گذشت سـالها هنوز بوی شلـمـچـه را میدهد.... 📚 زنده باد کمیل / محسن مطلق
○از موج و تهمـت‌ها نهراسید و غم بہ دل راه ندهید. بدانید هر ڪس ڪه خـط دارد، حتمـاً دارد. شهید مظلوم آیت الله بهشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَزخاطِره‌ی‌چادُری‌شُدنش‌ تعریف‌میکرد ... مےگُفت🧕🏻↶ فاطِمیه‌نزدیڪ‌بود؛ خواستَم‌بَرایِ‌روضہ‌مادَر بِهترین‌لباس‌رابِپوشَم ؛ وابَستہ‌شُدم(:🖤
📌 شهید زین الدین خطاب به خودش: مهدی؛ تو هیچی نیستی! 🔷️ چشم‌شان که به مهدی افتاد؛ از خوشحالی بال در آوردند دوره‌اش کردند و شروع کردن به شعار دادن: فرمانده‌ی آزاده ، آماده‌ایم آماده ! » ◇ هرکسی هم که دستش به مهدی می‌رسید امان نمی‌داد، شروع می‌کرد به بوسیدن... مخمصه‌ای بود برای خودش! ◇ خلاصه به هر سختی‌ای که بود از چنگ بچه‌های بسیجی خلاص شد اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد با چشمانی پر از اشک در گوشه ای به خودش نهیب می‌زد: « مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن، تو هیچی نیستی، تو خاک پای این بسیجی‌هایی...!»