[• #راوی_حماسه_ها•]
بچه هیئتی انقلابی باید پای جوانی که دارد از دست میرود غصه بخورد و بصیرت افزایی کند.
#حاج_حسین_یکتا
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
|🌈| #والپیپر
#اربعین
صَفحِھگـوشِیتـوخـوشگِـلڪُن😉..!
بِھـتَریـنعَڪسآےِبآڪِیفیَـتوآسِھ↯••
گوشیتون
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
•📱• #استوری_کربلا
#اربعین
#امام_حسین
#حسینجآن
خُـدایڪحُـسِـیندآشـت
اَلحَـمدللھآنهَـمپنـٰاھِمـٰاشُـدシ..!
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
- در #تاریخ ثبت کنید که #رئیسی در کمتر از یک ماه مشکل واکسن مردم #ایران را حل کرد . . 😏
#واکسن
#رئیسی
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🕊• #سرداردلها
روزهـٰامِیگُذردوھَمچنـٰانمَـرداِین
مِیـدانتُوهَستۍبراۍمـٰا...ツ
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
-بَـچھهاے حآجے✨
•🕊• #سرداردلها روزهـٰامِیگُذردوھَمچنـٰانمَـرداِین مِیـدانتُوهَستۍبراۍمـٰا...ツ #بَچـھه
اینمیدانمردیبهنام«قاسم»دارد... :)🕊
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
#پروانهایدردامعنکبوت
#پارت53
انقدر بازی کردیم وهردو را قلقلک داده بودم که هرسه تایمان از خستگی بازی بی توجه به صداهای اردوگاه و..,نقش زمین شدیم.
باصدای بازشدن در ،سرمان به سمتش کشیده شدناریه بود که داخل امد.
فیصل با شتاب از زمین بلندشد وخود را دراغوش مادرش انداخت وگفت:مادر امروز خیلی خیلی خوش گذشت,من مثل روزهای قبل اصلا خسته نشدم وگریه هم نکردم,میشه خاله وپسرش پیش ما بمونن؟؟
وای خدای من ,انگار این پسرک به دنیا امده بود که فرشته ی نجات من وعماد باشد.
ناریه:حالا بیا پایین,خسته ام,بعدشم باید خاله سلما خودش بخواد اینجا بمونه,ازخودش بپرس میمونه یانه؟ویه چشمک به من زد وگفت:خوشت اومد چطوری توپ راتوزمین تو انداختم وخودم راازیک زلزله ده ریشتری رها کردم😆
خندم گرفته بود وگفتم:سلام....من ازاین زلزله ها دوست دارم,بیا پیش من فیصل جان.
فیصل وعماد دوباره مشغول بازی شدند وناریه به قول خودش گلویی تازه کردوگفت:نزدیک اذان ظهراست,باید به مسجدبروم وبعداز ان هم داخل شهر گشت امربه معروف داریم.زحمت فیصل برگردن خودت است,اینجا امکانات پخت وپز داریم ,منتها من چون سرم خیلی شلوغ است وقت غذا درست کردن ندارم،موادغذایی خام برای غذا داخل کانکس تهیه نکردم اما تا دلت بخواهد انواع واقسام غذاهای اماده ونیمه اماده داخل یخچال هست،داخل کابینت های بالا هم کنسروجات و...ازخودتون پذیرایی کنید,برای شب که خواستم بیایم ,غذای گرم از اشپزخانه ی مجاهدان داخل شهر میگیرم.
دوباره بلندشد وچادرش رامرتب کرد ومیخواست برود،سرش را اورد کنار گوش من وگفت:ام عماد ،من ازگذشته توهیچ نمیدانم ونمی خواهم که بدانم,پسرت راپیدا کردی تاشب فرصت داری تصمیمت رابگیری اگر دوست داری از اردوگاه بروی خودم تامنزلت میرسانمت واگر دلت میخواهد به دولت اسلامی بپیوندی,تاشب تصمیمت رابگیر وبه من بگو تابرایت مدارک شناسایی جورکنم وبعدخداحافظی کردورفت.
ازحرفهای ناریه یه جوراحساس ناخوشایند بهم دست داد,همش فکرمیکردم یه چیز پلید پشت حرفهای منطقیش پنهان شده اما چه چیز؟؟واقعا نمیدانم..
ادامه دارد...
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
#پروانهایدردامعنکبوت
#پارت54
فکرم مشغول شده بود باید تصمیم خودم رامیگرفتم,اما مگر راه حلی جز ماندن برایم باقی مانده بود؟اگرمیخواستم به خانه بروم که مطمینا قربانی بکیر میشدم واگراز شهرمیخواستم خارج شوم بازهم قربانی داعش,پس بهترین راه ,ماندن درپناه ناریه وتوکل برخدا...
نمازم را به سبک اهل تسنن خواندم چون ترسم ازاین بود درحین نمازخواندن ناریه غافلگیرم کند وبرسد ویا فیصل متوجه تفاوت نمازخواندنم بشود وبگوید,پس بهتردیدم تقیه کنم ومکربه کاربرم.
بچه ها غذا میخواستند ,درب یخچال را بازکردم,ناریه راست میگفت ,مملوبود از,غذاهای نیمه اماده ازگوشت وبرنج مرغ گرفته تا ماست وپنیر وماهی و...,هرچه میلت میکشید بود,کابینت کنسروجات راباز کردم ان هم پروپیمان بود،انواع واقسام کنسروجات ,جالب است مارک اکثرشان ازعربستان سعودی وحتیu.s.aیا همان امریکا بود بعضی هاشون هم مارک اسراییل را داشتند,واین یعنی داعش از همه جا حمایت وتغذیه میشد وهرجا جنایت وخرابکاری هست نام عربستان وامریکا واسراییل در صدر ان میدرخشد.
یک بسته شنیسل مرغ برداشتم ومشغول اماده کردنش شدم,بچه ها قاشق بدست حرکات من را زیرنظر داشتند ,انگار واقعا گرسنه شان بود,عماد, درست است ازوقتی که پیدایش کردم ,یک کلمه هم نتوانسته حرف بزند اما رفتار وحرکاتش حاکی از ان است ازاین وضع راضی است.
بمیرم برایش,خدا میداند دراین چندروزه چه زجرها کشیده,بمیرم برایش,حتی زبان ندارد تا ازلیلا سوال کند,لیلا وعماد خیلی به هم وابسته بودند...آخ آخ....لیلایم کجایی خواهر😭
داخل کابینت بالادنبال سفره بودم که کنسروها سرنگون شد بر زمین وهمراه ان پوشه ای پراز مدارک ریخت کف اشپزخانه,همینجورکه برگه ها را جم میکردم متوجه مدارک شناسایی شدم که به نام ناریه وفیصل بود پاسپورت و...
تعجب کردم دونمونه پاسپورت که باعکسهایی ازناریه وفیصل اما نام هایی متفاوت ,یعنی یکیشان ناریه وفیصل ودوتای دیگر باعکس ناریه وفیصل اما نام های دیگری بود...یعنی چه؟؟چرا؟؟؟مغزم هنگ کرده بود که باصدای....
ادامه دارد....
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
#قرار_روزانہ..🖐🏻!
اَلسَّـلامُعَلَۍالْحُسَـیْنِوَعَـلۍعَلِۍبْـنِالْحُسَـیْنِوَعَلۍ
اَوْلادِالْحُسَـیْنِوَعَلۍاَصْحـٰابِالْحُسَیْنِ🍂..!