eitaa logo
-بَـچھ‌‌هاے حآجے✨
4.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
18 فایل
﴾﷽﴿‌ ‌ • . ‌ تو مَســیرِ حاج‌قآسـم باید مُجـــاهدباشی✌️⁦🇮🇷⁩ بایـد مبارزه‌کنی، اول‌ مُبارزه‍‌ با‌این‌ نَفْسِ‌کوفتی !(: +حاج‌ حُسین‌ یـکتا✨ • . "آگـاهـۍ‌از‌شــراٻـط"↓ @shorot_shahid ‌#رَفیقِ_خوشبختِ‌ما⁦⁦♡⁩⁦
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از -بَـچھ‌‌هاے حآجے✨
°•|بسمـ‌ربـ‌الــمــهــدی|•°
استفاده‌ی‌بهینه‌ازوقت‌یعنی‌این😁👌🏻 احسنت‌بزرگوار🖐🏻 https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
مشڪل‌همین‌بود‌دیگہ . ..! باید‌بلند‌مےشدیم‌برای‌ظھورش ڪاری‌میڪردیم‌🚶🏿‍♂ ولۍ‌نشستیم‌و‌فقط غروب‌جمعہ‌ها‌چرا‌نیامدی استوری‌ڪردیم(:/💔! https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
امروز روز راهیان نور بود✋🏻
ای خدا شکرت😅 قبل از کرونا اونجا بودیم اینقدر حال معنوی ما شارژ شد که نگو.... حالا ان شاءالله که امسال کسی جانمونه💔🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روی‌پُل‌اروندکه‌داشتیم‌حرکت‌می‌کردیم این‌عکس‌روگرفتم(:″ پارسال‌هم‌ادیتش‌زدم‌و‌گذاشتم‌کانال‌ولی اینقدردوسش‌داشتم‌و‌دارم‌که‌امسال‌هم‌ گذاشتم😅✋🏻
12.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻خاطرات این سرزمین ها را زنده نگه دارید... 🌟روز ملی راهیان نور گرامی باد. https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
آمادگی‌برای‌رفتن‌به‌مناطق‌معنوی‌ ″راهیان‌نور″ عشق میخواهد(:💚″ https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بالاخره بااجبار و دلی که در عقب سرم ,یعنی خط مقدم جبهه جا گذاشتم,همراه مجروحان سوار بر امبولانس شدم ودلم به این خوش بود که با رساندن مجروحان به نقطه امن وبیمارستانی مجهز دوباره با همین امبولانس به خط مقدم, برمیگردم. اما نمی دانستم که تقدیر خداوند چیز دیگری در سرنوشتم نوشته... همین طور که جلو.میرفتیم ،از خط مقدم به اندازه ی نیم ساعت فاصله گرفته بودیم,مشغول چک کردن علایم حیاتی مجروحان بودم که متوجه شدم ,یکیشان دیگر نفس نمی کشد...ودونفرشان دراغما وبیهوشی بودند,امیدی به زندگی این دو هم نبود ,اما وظیفه ی من بود که تا اخرین توان ونهایت امید کمکشان کنم تا زنده بمانند... درهمین هنگام صدای تیراندازی شدیدی بلندشدحرکت امبولانس به صورت مارپیچ در امد... وضعیت بدی بود,راننده امبولانس مدام به شیشه میزداشاره میکرد که در امبولانس راباز وخودم را به بیرون پرت کنم...جای تعلل وفرصت تفکر نبود...من باید به خاطر عباس وزینب زنده میماندم.. فوری در امبولانس را باز کردم وهمراه با انفجار مهیبی به بیرون پرت شدم.. ادامه دارد... 🖊به قلم……ط_حسینی 🍃🌹 🌹? https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
چشمهایم را که باز کردم همه جا تاریک بود اما انگار پشت سرم اتشی روشن بود که از هرم اتش کمرم داغ شده بود... انگار اختلال حواس پیدا کرده بود وبعد زمان ومکان از دستم خارج شده بود,شاید هم مرده ام وخبرندارم!! اما با حرکتی که کردم همه جای بدنم درد گرفت ,فهمیدم هنوز زنده ام وبه زحمت برگشتم وپشت سرم را نگاه کردم وبا دیدن شعله های اتش که از امبولانس به هوا بلند میشد ,حادثه ی چند لحظه قبل را به خاطر اوردم. به زحمت بلند شدم,اطراف امبولانس را,شروع به جستجوکردم,باخودم فکرمیکردم شاید راننده موفق به فرار شده باشد,شاید یکی از مجروحین به بیرون پرت شده باشد,وگوشه ای افتاده باشد وهنوز نفس بکشد... اما با دیدن جسم نیم سوخته راننده وگشت زنی اطراف,متوجه شدم که تنها فرد زنده مانده ازاین حادثه غم بار منم,نمیدانستم به کدام طرف بروم,اما چون احساس میکردم خیلی از مقر تیپمان فاصله نگرفته ام ,به سمتی که فکرمیکردم از,انجا امدیم ,روان شدم ودرتاریکی شب راه برگشت را در پیش گرفتم... ادامه دارد.... 🖊به قلم………ط_حسینی 🍃🌹 🌹🍃 https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd