رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
🌹 سلام بر ابراهیم 🌹 #پارت62 این قسمت:نيمه شعبان راویان: جمعي از دوستان شهيد عصر روز نيمه شــعبان
🌹 سلام بر ابراهیم 🌹
#پارت63
ابن قسمت: جايزه
راوی ـ قاسم شبان
يكــي از عملياتهاي نفوذي ما در منطقه غرب به اتمام رســيد. بچهها را فرستاديم عقب.
پس از پايان عمليات، يكيك ســنگرها را نگاه كرديم. كسي جا نمانده بود. ما آخرين نفراتي بوديم كه بر میگشتيم.
ســاعت يك نيمه شــب بود. ما پنج نفر مدتي راه رفتيم. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام خيلي خســتهايم، اگه مشكلي نيست اينجا استراحت كنيم. ابراهيم موافقت كرد و در يك مكان مناسب مشغول استراحت شديم.
هنوز چشــمانم گرم نشده بود که احساس كردم از سمت دشمن كسي به ما نزديك ميشود!
يكدفعه از جا پريدم. از گوشه ای نگاه كردم. درست فهميده بودم در زير نور ماه كاملا مشخص بود. يك عراقي در حالي كه كسي را بر دوش حمل ميكرد به ما نزديك ميشد!
خيلي آهســته ابراهيم را صدا زدم. اطراف را خوب نگاه كردم. كسي غير از آن عراقي نبود!
وقتــي خوب به ما نزديك شــد از ســنگر بيرون پريديــم و در مقابل آن
عراقي قرار گرفتيم.
سرباز عراقي خيلي ترسيده بود. همانجا روي زمين نشست.
يكدفعــه متوجه شــدم، روي دوش او يكي از بچههاي بســيجي خودمان است! او مجروح شده و جامانده بود!
خيلــي تعجب كــردم. اســلحه را روي كولم انداختم. بــا كمك بچهها، مجروح را از روي دوش او برداشتيم. رضا از او پرسيد: تو كي هستي، اينجا چه ميكني!؟
ســرباز عراقي گفت: بعد از رفتن شــما من مشــغول گشــت زني در ميان سنگرها و مواضع شما بودم. يكدفعه با اين جوان برخورد كردم. اين رزمنده شــما از درد به خود میپيچيد و مدام اميرالمومنين و امام زمان(عج) را
صدا ميزد.
من با خودم گفتم: به خاطر امام علي تا هوا تاريك اســت و بعثیها نيامدهاند اين جوان را به نزديك سنگر ايرانیها برسانم و برگردم!
بعد ادامه داد: شــما حساب افسران بعثي را از حساب ما سربازان شيعه كه مجبوريم به جبهه بيائيم جدا كنيد.
حســابي جاخــوردم. ابراهيم به ســرباز عراقي گفت: حــالا اگر بخواهي ميتواني اينجا بماني و برنگردي. تو برادر شيعه ما هستي.
ســرباز عراقي عكســي را از جيب پيراهنش بيــرون آورد و گفت: اينها خانواده من هســتند. من اگر به نيروهاي شــما ملحق شــوم صــدام آنها را ميكشد.
بعد با تعجب به چهره ابراهيم خيره شد! بعد از چند لحظه سكوت با لهجه عربي پرسيد: اَنت ابراهيم هادي!!
همه ما ســاكت شديم! باتعجب به يكديگر نگاه كرديم. اين جمله احتياج به ترجمه نداشــت. ابراهيم با چشمان گرد شــده و با لبخندي از سر تعجب پرسيد: اسم من رو از كجا ميدوني!؟
من به شــوخي گفتم: داش ابرام، نگفته بودي تو عراقیها هم رفيق داري!
#سلام_بر_ابراهیم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4869🔜
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
مثلِ معلم درس را برایِ خودتان توضیح دهید. اینطور از مطالب عمق بهتری پیدا میکنید و پایـداریِ آن در
‹ برای یادگیریِ بهتر ›
منظور نویسنده را بفهمید، که بتوانید به زبانِ خودتان مطالب را بیان کنید و به پرسشها
پاسخ بدید🕵🏻♀📋!'
#درسخوان 34
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4870🔜
هدایت شده از بنده امین من
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #دیدنی
😍 بچههای عزیز من!
✌️ شما همون نسلی هستین که کشور رو به اوج میرسونین
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
┗•┈•┈•✦ 🌺 ✦•┈•┈•┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤͜͡🥀
#استوری
منچہکارےبہخوشےهاےبقیہدارم
چشمبارانےوپراشکخودمراعِشْقاسٺ
هرکَسےفکرِکسےباشدومنفکرزهرا
مجلسِروضہےمادرِخودمراعِشقاسٺ
🖤¦⇠#مابچههایمادرپهلوشکستهایم
🥀¦⇠#روزشمارفاطمیه²
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4871🔜
1_1320006078.mp3
12.84M
#خانواده_آسمانی ۶۴
#استاد_شجاعی 🎤
🔅چرا بعضیها میتوانند توسل کنند و سریع به پاسخِ معصوم برسند و دستِ پُر برگردند!
▪️و بعضیها بعد از سالها دینداری، هنوز هم نمیتوانند به اهل بیت علیهمالسلام تکیه کنند،
و با آنها، در میان تمام خطرات، با شجاعت به سمت جلو حرکت کنند؟
#دوربرگردان
#توسل
#قرب_به_اهل_بیت علیهمالسلام
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4872🔜