بِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحیمْ وَ بِهِ نَستَعین.
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
سلام، درود و سپاس حضور شما کاربران محترم کانال فَست بوک در پیامرسان ایتا
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
از اینکه این کانال را به عنوان پاتوق مجازی خود انتخاب کرده اید به خود میبالیم و افتخار میکنیم.
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
فَست بوک در سروش سابقه دارد.
جز دسته بندی های رسمی سروش قرار دارد.
تعداد اعضا و دنبال کننده های کانال در #سروش از مرز ۱۲هزار نفر عبور کرده است.
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
امّا در ایتا تازه کاریم و نیازمند صبر و حوصله شما عزیزان🤝☺️
@fastbook📚
May 11
كمانگیر پیر
💎 كمانگیر پیر و عاقلی در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود.
نشانه كوچكی كه از درختی آویزان شده بود، به چشم میخورد.
جنگجوی اولی تیری از تركش بیرون میكشد، آن را در كمانش میگذارد و نشانه میرود.
كماندار پیر از او میخواهد آنچه را كه میبیند شرح دهد.
جنگجو میگوید: آسمان را میبینم، ابرها را، درختان را، شاخههای درختان را و هدف را».
كمانگیر پیر میگوید: كمانت را بگذار زمین، تو آماده نیستی.
جنگجوی دومی پا به پیش میگذارد و آماده ی تیراندازی میشود.
كمانگیر پیر میگوید: هرآنچه را میبینی شرح بده. جنگجو میگوید: «فقط هدف را میبینم».
پیرمرد فرمان میدهد: « پس تیرت را بینداز.»
تیر صفیركشان بر نشان مینشیند. پیرمرد میگوید: «عالی بود. موقعی كه تنها هدف رامیبینید، نشانهگیریتان درست خواهد بود و تیرتان بر طبق میلتان به پرواز درخواهد آمد.» حواستان را به هدف جمع كنید.
#داستانک
@fastbook📚
◀️ پیرمرد و بز ▶️
چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد.
او میدانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان...
عرض جوی آب قدری نبود که حیوان نتواند از آن بگذرد…
نه چوبی که بر تن و بدنش میزد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته!
پیرمرد دنیا دیدهای از آن جا میگذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت: من چاره کار را میدانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد.
🐐بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید...!
چوپان مات و مبهوت ماند.این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان میدید گفت:
تعجبی ندارد...
تا خودش را در جوی آب میدید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد.آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید و من فهمیدم، این که حیوانی بیش نیست پا بر سر خویش نمیگذارد و خود را نمیشکند، چه رسد به انسان که بتی ساخته است از خویش و گاهی آن را میپرستد.
#داستانک
@fastbook📚
🔴 تکرار عصر برلوسکونیزم...‼️
🔻 واقعیت این است که #غرب یکی یکی در حال از دست دادن نشانههای اقتدار و اعتبار خود است؛ شاید بتوان آغاز این اتفاق را به دوران ریاست جمهوری برلوسکونی #ایتالیا نسبت داد. زمانی که بسیاری از منتقدانش از او به عنوان یک انتخاب عجیب یاد می کردند اما واقعیت این بود که این ماجرا خیلی هم عجیب نبود. همان زمان یکی از روزنامههای ایتالیایی مقالهای را منتشر کرد که می گفت:
«شاید در نگاه اول فکر کنیم که مردم حاضر نیستند به یک رئیس جمهور که رفتارها مضحک انجام میدهد، متهم به روابط جنسی خارج از عرف است،دروغ می گوید و مشکلات مالی دارد رای بدهند اما او رای می آورد چون به شدت شبیه ما مردم است. در حقیقت مردم ایتالیا ممکن است شکل و شمایل با کلاسی را برای خود انتخاب کنند یا سعی کنند خیلی روشنفکرانه سخن گفته و با ناهنجاری ها مخالفت کنند اما مساله این است که بیشتر ما در درون خود یک برلوسکونی نهفته داریم که به شدت به آن فردی که در معرض انتخابات قرار گرفته نزدیک است. لذا بهتر است بگوییم ما در حال انتخاب خود مخفیمان هستیم ولی در مجالس و درمیان دیگران حاضر به اعتراف به این مساله نیستیم و می خواهیم ظاهر روشنفکر خود را حفظ کنیم.»
🔸امروز غرب وارد #عصر_برلوسکونیزم شده است. عصر رفتارهای پوپولیستی، تجاوز به حقوق زنان و مهاجران، بی مهابایی در ادبیات و رفتار اخلاقی، سواستفاده های اقتصادی و ...
🔹اما نکته اینجاست که اینها هیچ کدام مورد نفرت رای دهندگان به امثال #برلوسکونی نیست! و به همین دلیل است که بر اساس تمام نظرسنجی ها #ترامپ نباید رئیس جمهوری آمریکا می شد اما شد. چون مردم حتی به نظرسنج ها هم #دروغ میگفتند و میل خود برای انتخاب ترامپ را پنهان میکردند در حالی که آنها خیلی هم از او متنفر نبودند! همانطور که حال متنفر نیستند و بسیار امکان دارد که او یک دوره دیگر هم افسار اسب ریاست در کاخ سفید را در دست داشته باشد.
🔸شاید باور این مساله سخت باشد اما وقتی نگاه می کنیم که مثل برلوسکونی و ترامپ امروز در انگلستان هم زمام امور را در دست گرفته است باید کمی در باور نکردن موضوع تامل کرده و به آغاز عصر برلوسکونیزم در غرب فکر کنیم و درست به همین دلیل است که برلوسکونی، ترامپ را به شدت شبیه خود دانسته است.
✍ #مسعود_بصیری
#تحلیل #سیاسی #ناب
@fastbook📚
❗️شما همسر خامنه ای هستید؟
▪️هرچند من پس از انقلاب بیشتر به كارهایی اجرایی مشغول بودهام اما طبابت همیشه علاقه اولم بوده و هست. در سالهای پایان دوره وزارتم، هر روز در بیمارستان مصطفی خمینی به طبابت میپرداختم و اطفال را معاینه میكردم.
▪️در طول این سالها، بسیاری از بیماران من، فرزندان مسوولان ارشد نظام بودند كه ترجیح میدادند از دانش طبی من بهره ببرند و من همیشه شرمندهشان میشدم؛ چون مجبور بودند چند ساعت در نوبت بنشینند. البته هنوز هم هنگام طبابت گاهی با چنین مشكلی درگیرم.
🔺یك روز خانمی وارد اتاقم شد و گفت: «آقای دکتر مرندی! وقت گرفتن از شما واقعا دشوار است. منشیتان میگوید از ساعت ۱ تا ۲ برای وقت گرفتن تلفن كنید. تا ساعت ۱۲ و ۵۹ دقیقه هم كه زنگ میزنیم، كسی گوشی را جواب نمیدهد! از طرفی، از ساعت ۱ هم تلفن دفترتان اشغال میشود و موقعی كه تلفن آزاد میشود، تازه منشیتان میگوید كه ظرفیت امروز تكمیل شده و نمیتوانیم وقت بدهیم. باز باید منتظر بمانیم تا ساعت ۱ فردا!»
🔺عذرخواهی كردم و گفتم: «من واقعا بیتقصیرم. متاسفانه من سكته قلبی كردهام و نمیتوانم زیاد در مطب بمانم.» بعد، فرزند آن خانم را معاینه كردم و نوبت به نفر بعدی رسید كه یكی از مسوولان كشور بود. وارد اتاق كه شد، به من گفت: «آقای مرندی! همسر رییس جمهور هم مشتری شما بود و ما خبر نداشتیم!» تعجب كردم و گفتم: «نه!»
گفت: «چرا؛ همین خانمیكه الان بیرون رفت، همسر آیتالله خامنهای بود.»
🔺به پرونده نگاه کردم و دیدم اسم ایشان در پرونده نوشته شده بود: «خانم حسینی». تازه فهمیدم كه ایشان برای آنكه شناخته نشوند، خودشان را «حسینی» معرفی کردهاند. بعد، یاد حرفهایشان افتادم كه گلایه میكردند از شرایط وقت گرفتن برای ویزیت. كلی پیش خودم شرمنده شدم. دفعه بعد كه ایشان به مطب من آمدند، یكدفعه سوال كردم: «ببخشید، شما خانم خامنهای هستید؟» تعجب كردند و گفتند بله. گفتم: «پس چرا خودتان را معرفی نكردید؟» گفتند: «چه ضرورتی داشت كه خودم را معرفی كنم؟» گفتم: «من از این به بعد به مسوول دفترم میسپارم که شما را بدون وقت قبلی به مطب من راهنمایی كند. بالاخره شما همسر رییس جمهور هستید.» ایشان به شدت ناراحت شدند و گفتند: «لطفا چنین دستوری ندهید كه به هیچوجه قبول نمیكنم. من هیچ فرقی با این مردم كه ساعتها در مطب شما منتظر میمانند، ندارم. مثل همیشه زنگ میزنم و اگر توانستم وقت میگیرم و اگر هم نشد، روز بعد. خدا بزرگ است.»
راوی: دکتر علیرضا مرندی
@fastbook📚
May 11